سه شنبه 20 آذر 1403 17:37 ساعت
شناسه خبر : 383269
گفتگوی رجانیوز با علیرضا مجیدی پیرامون رخداد سوریه:
فتنه خارجی مثل مگسی است که میآید و روی زبالهها مینشیند/ عملیات تحریرالشام توسط ایالات متحده طراحی شده بود/ مردم سوریه در این قضیه تماشاچی بودند/ جدیترین سناریو برای آینده سوریه، تشکیل شبهدولتهاست
سناریوهای مختلفی برای آینده سوریه مطرح شده است. در شرایطی ممکن است یک دولت مقتدر مرکزی شکل بگیرد، اما احتمال تجزیه نیز وجود دارد. همچنین ممکن است روندی به سوی خودمختاری برخی از اقلیمها پیش رود.
گروه بینالملل-رجانیوز: روز یکشنبه تروریستهای تحریرالشام موفق شدند بدون مواجهه با مقاومتی، کنترل دمشق، پایتخت سوریه را به دست گیرند. این پیشروی سریع منجر به خروج بشار اسد، رئیسجمهور سوریه، از این کشور و پناهندگی وی به روسیه شد. این تحول پس از ۱۳ سال جنگ داخلی و شش دهه حکمرانی خانواده اسد رخ داد. در همین راستا، رجانیوز در گفتوگویی با آقای علیرضا مجیدی، کارشناس مسائل غرب آسیا، به بررسی ابعاد و پیامدهای این رخداد میپردازد.
مشروح این مصاحبه را در ادامه مشاهده خواهید کرد:
چه عوامل و زمینههایی منجر به بروز بحران سوریه و سقوط حکومت بشار اسد شدند؟
در بحران اخیر سلسله عواملی منجر به سقوط حکومت بشار اسد شد. اولین علت این بود که آن مسائلی که بحران ۲۰۱۱ را رقم زد حل نشده بود و این تلقی جا افتاد که صرفاً با توان نظامی میتوان مسئله را حل کرد. کسانی هم که صرفاً مسئله را نظامی-امنیتی نمیدیدند، بحران ۲۰۱۱ را صرفاً توطئه خارجی میدانستند، در حالی که بحران ۲۰۱۱ حاصل جمع و بر هم کنش فتنه خارجی و مسائل داخلی بود. فتنه خارجی مثل مگسی است که میآید و روی زبالهها مینشیند. عوامل و علل داخلی وجود داشتند که باعث بحران شده بودند، اما هیچکدام حل نشدند. ملت سوریه در طول سالها نگرانیهای عمیقی نسبت به موضوعاتی همچون تجزیه کشور و تهدید تروریسم داشتند. با وجود این، از مارس ۲۰۲۰ تا نوامبر ۲۰۲۴ که دورهای به طول ۴ سال و ۸ ماه را در بر میگیرد، هیچ تحول مثبتی در این زمینه احساس نکردند، و مشکلات اساسی همچنان پابرجا ماندند.
علت دوم این بود که دولت سوریه نمیتوانست چشماندازی نسبت به آینده بهتر را ارائه بدهد. بحران اقتصادی بهحدی دامنگیر و شدید بود که جمعیت زیر فقر سوریه به بیش از ۸۰ درصد رسیده بود. بحران اقتصادی فوقالعاده شدید بود و ادبیات دولت سوریه این بود که این اولاً تأثیر تحریمهاست و ثانیاً اثر جنگی است که در اثر توطئه خارجی به سوریه تحمیل شد. حتی اگر این ادبیات را بپذیریم، وقتی هیچ راهحلی وجود نداشته باشد، هیچ چشمانداز امیدبخشی هم وجود ندارد و نمیشود برای آینده رؤیافروشی کرد و ملتی که هیچ امیدی به آینده ندارد، انگیزهای هم برای بقای سیستم ندارد.
علت سوم به جنبههای امنیتی باز میگردد که در آن دولت سوریه رویکرد ضدتروریستی خود را کنار گذاشته و شاهد یک تغییر پارادایم در گفتمان سیاسی بودیم. به عبارت دیگر، گفتمان غالب در سوریه به سمت مباحث بازسازی و مسائلی همچون احیای جایگاه این کشور در نظام بینالملل معطوف گردید. در این فضا، مباحثی نظیر مبارزه با تروریسم و مسائل مرتبط به آن در حاشیه قرار گرفتند. این در حالی بود که ۶۱ تا ۶۳ درصد از خاک سوریه تحت کنترل دولت بشار اسد قرار داشت، که به نوعی نشاندهنده پذیرش غیررسمی فرآیند تجزیه سوریه به شمار میرفت. این وضعیت نکته معناداری بود که به زمانی موکول میشد که ایالات متحده تصمیم به خروج از سوریه بگیرد.این هم مسئله مهمی بود و اتفاقاً ضربه اساسی را از همین جا هم خوردند.
علت چهارم، در راستای مباحث اقتصادی، دولت سوریه سیاستهای خود در زمینه حاکمیت ملی و مبارزه با تروریسم را کنار گذاشت و به جای آن، بیشتر از گفتمان بازسازی استفاده کرد. با این حال، در فرآیند بازسازی نیز به طور کامل ناکام ماند و هزینههای استهلاک به طور مستمر افزایش یافت، که این امر هزینههای بازسازی را به طور قابل توجهی مضاعف کرد. این وضعیت به یک دور باطل و تشدیدکننده تبدیل شد که شامل افزایش استهلاک، عدم پیشرفت در بازسازی و ادامهی این روند معیوب بود.
این مسئله نیز قابل توجه بود، اما در کنار تمامی این موارد، یک عامل مهم دیگر اشتباهات کلان در برنامهریزی و نحوه مواجهه با مسائل در حوزه سیاست و امنیت بود که به بروز جنگ و آسیبپذیری شدید منجر شد. این موضوع به وضوح به رویدادهای دو یا سه ماه اخیر مربوط میشود که تأثیرات عمیقی بر وضعیت کلی داشت.
نقش ایالات متحده، رژیم صهیونیستی و ترکیه در سقوط حکومت بشار اسد چگونه ارزیابی میشود؟ آیا میتوان کودتای رخ داده در سوریه را یک کودتای نظامی با رهبری ترکیه و حمایت رژیم صهیونیستی و آمریکا دانست؟
اساساً این عملیات توسط ایالات متحده طراحی شده بود؛ به عبارت دیگر، ایالات متحده این عملیات را از پیش، یعنی در مارس ۲۰۲۳، برنامهریزی کرده بود. البته هدف این عملیات نه رسیدن به دمشق، بلکه پیشبینی شده بود که نیروها تا حلب پیشروی کنند و تحولات خاصی نیز در مناطق شرق و جنوب کشور رخ دهد. این ایده توسط ایالات متحده مطرح شد و به دلایلی در ابتدا کنار گذاشته شد. اما سه ماه پیش، دوباره این طرح مطرح گردید. درست است که ترکیه چراغ سبز اولیه را داد، ولی موافقت نهایی را نکرده بود، اما آمریکا به این معنا نقش داشت.
رژیم صهیونیستی نقش مستقیمی در این قضایا نداشت و ندارد. ایدهآل رژیم این بود که تروریستها و افراطیون بتوانند مقاومت را تضعیف کنند، نه اینکه در دمشق دولت تشکیل بدهند و البته در آن حد رژیم تأثیر داشت؛ یعنی تأثیر رژیم در زدن گذرگاههای مرزی لبنان و سوریه تا سقوط حلب واقعاً مؤثر بود.
در خصوص نقش ترکیه، این کشور سالها روی معارضین شمال سوریه کار کرده بود تا آنها را به نیروهای نیابتی خود تبدیل کند. در ابتدا، ترکیه ظاهراً مخالف پیشروی نیروهای معارضین به سمت حلب بود. من فقط به ظاهر قضیه اشاره میکنم، چرا که جبهههای اعزاز و الباب به سمت حلب در ابتدا فعال نشدند. اما در ادامه خیلی جلوتر آمد و از این بهرهبرداری کرد و رفتارش عوض شد. حال یا از قبل مطمئن بود، که معارضین راحت وارد حلب میشوند و در اینجا باید رفتار مشکوک روسیه را هم بپذیریم؛ یعنی بین ترکیه و روسیه معاملهای شده بود یا واقعاً چنین جمعبندیای داشت که اول ملاحظات روسیه را درنظر بگیرد، ولی بعد آمد و دید معارضین میتوانند به حلب برسند، از این موضوع بهرهبرداری کرد. بالاخره تصرف حلب به نفع ترکیه هم بود و که این همه سال روی معارضین سرمایهگذاری کرده است. ترکیه تمایل دارد در بزنگاهها، اگر معارضان تحرکی انجام دهند که تحت فرمان مستقیم او نبوده، بهگونهای برخورد کند که مخالفتی نداشته باشد و سرمایهگذاریهای خود را از بین نبرد. در عین حال، سعی میکند ضمن همراهی، تحرکات را مدیریت کرده و جهتدهی لازم را انجام دهد. این اتفاقاتی بود که افتاد و در ادامه هم جدیتر پای کار آمد. البته ترکیه این مسیر را تکی نمیآید، با نگاه به امریکا هم نمیآید. در معادلاتش حتماً منابع مالی حداقل قطر را درنظر میگیرد. از آن طرف حتماً ملاحظاتش نسبت به روسیه را هم درنظر میگیرد. مجموع اینهاست.
آیا سقوط حکومت بشار اسد را باید بهعنوان یک کودتای نظامی بهوسیله گروه تحریرالشام با حمایتهای خارجی تفسیر کرد، یا اینکه مشارکت مردم سوریه در این روند نیز نقشی اساسی ایفا کرده است؟
مردم سوریه در این قضیه تماشاچی بودند. نه طرف معارضین بودند، نه طرف حکومت بشار اسد بودند. عمدتاً تماشاچی بودند. هیچ تظاهرات وسیعی که جهتگیری نهایی مردم را نشان بدهد ندیدیم. البته این بیتفاوتی را باید حتماً آسیبشناسی کرد. اما اینکه یک شکست نظامی بود، حقیقت دارد. البته ارتش هم نجنگید و فقط در شمال حَماه چهار روز جنگ واقعی رخ داد و غیر از آن هیچ جنگ واقعی رخ نداد. کودتا یعنی جنگ خارجی یا داخلی نباشد و ارتش ناگهان مراکز حساس پایتخت را تصرف کند. به این معنی نبود. شاید اگر بخواهیم با اغماض بعد تبلیغی و رسانهای قضیه را بگیریم، شاید بشود لفظ کودتا را به کار برد.
با توجه به سوابق فرماندهان اصلی تحریرالشام، از جمله عضویت آنان در داعش، آیا میتوان این گروه را معادل داعش دانست؟ چه تفاوتهایی میان تحریرالشام و سایر گروههای تروریستی مشابه وجود دارد؟
نه، واقعاً فرق دارند. از سپتامبر ۲۰۱۳ که النصره از پیوستن به داعش خودداری کرد، اختلافات تئوریک میان آنها آغاز شد. این اختلافات تنها ناشی از تفاوتهای منافع نبود، بلکه در آن زمان ادبیات گستردهای تحت عنوان «فقه المقتضیات» و از سوی دیگر «فقه الأولویات» مطرح شد که به روابط این گروهها با سایر گروهها مربوط میشد. قبل از اعلام خلافت البغدادی هم تفاوت تئوریک بین اینها وجود داشت. النصره وقتی در ادامه فتح الشام شد، واقعاً نوسازی گفتمانیاش خیلی پررنگتر هم شد و کسی مثل ابوماریا القحطانی در آن تشکیلات رشد کرد که منتقد مشایخ اصلی سلفی جهادی مثل ابومحمد المقدسی و غیره بود.
بعد از النصره و فتحالشام یک عده از مشایخ وفادار به سلفی جهادی که طرز فکریشان مشابه القاعده بود، از اینها جدا شدند. بعد هم تحریرالشام این مسیر را خیلی جدیتر و پررنگتر رفت. تحریرالشام گروهی است که ادعای اقامه شریعت دارد، ولی اساساً مسیرش تفاوت اساسی با سلفی جهادی دارد. کما اینکه بسیاری از تکفیریها را در ادلب گرفت و زندانی کرد. کسانی که رفقای دیروز خود جُولانی بودند. ابومالک التلي جزو نزدیکترین یاران جولانی وگزینه جایگزینی فرمانده نظامی تحریرالشام بود. أبو العبد أشداء و امثال اینها را به زندان انداخت. این اختلافات به دلیل دعوای قدرت نبود بلکه دقیقاً در دوره پوستاندازی، جولانی که جهادیهای خارجی را زندانی میکرد، اینها اعتراض داشتند. این تفاوت را باید پذیرفت. من این را روی مصالح که قدرت گرفتهاند، نمیگویم. اتفاقاً چون میخواهم آنها را دقیق بشناسید میگویم.
آیا بهنظر شما، گروه تحریرالشام پس از رسیدن به قدرت و تشکیل حکومت، از رویکردهایی که در گذشته اتخاذ کرده بود فاصله میگیرد یا به سمت بازگشت به سیاستهای افراطی پیشین خود سوق خواهد یافت؟
تحریرالشام از وقتی در ادلب قدرت را به دست گرفت، پوستاندازیاش شروع شد. اما این مسیر را از این به بعد جدیتر هم در پیش خواهد گرفت چون قدرت برای اینها موضوعیت دارد و اتفاقاً آدمهای محاسبهگر و هوشمندی هستند و تجربه داعش هم جلوی چشمشان است. همین الان تحریرالشام دارد کارهای مفصلی انجام میدهد تا از لیست گروههای تروریستی بیرون بیاید. برای همین در ازای خروج از لیست تروریستها، بسیاری از عدولهای گفتمانی را پذیرفته است. قطعاً در دولت، فضای داعشی را پیاده نخواهد کرد. با این حال، باید اضافه کنم که این به معنای تشکیل یک دولت دموکراتیک سکولار نیست، بلکه منظور این است که یک جریان اسلامی به دنبال وضع قوانینی است که در آن شرع و شریعت بهعنوان مصدر اصلی قانونگذاری قرار گیرد. با این حال، مواضع و ادبیات این جریان به سمت سختگیری نخواهد رفت. به عبارت دیگر، اگر مقایسهای نسبی انجام دهیم، تصور من این است که این جریان ممکن است حتی نسبت به گروههایی مانند طالبان و حماس نیز چشمپوشی بیشتری داشته باشد.
آیا تغییرات سیاسی در سوریه و سقوط حکومت بشار اسد موجب قطع ارتباط کریدور مقاومت و مسیرهای حمایتی ایران از لبنان خواهد شد؟ تحلیل برخی از کارشناسان این است که سقوط حکومت بشار اسد جزو دکترین «اختاپوس» بوده و گام بعدی در عراق قرار دارد. تحلیل شما در این خصوص چیست؟
۹۰ درصد مرز سوریه و لبنان کوهستانی است. یک مقدار آسیب وارد میشود، ولی زیر و رو نمیشود. قدرت حزبالله درونزاست. شبکه تأمین لجستیک آن هم قائم به خودش است. در جنوب آمریکای لاتین، آرژانتین و برزیل عدهای را به اتهام ارتباط با حزبالله گرفتهاند و این نشان میدهد که شبکه حزبالله از آنجا شروع میشود و تا شرق آسیا میرسد. صرفاً هم لبنانیهای مهاجر نیستند، هر چند لبنانیها بخش مهمی از شبکه را تشکیل میدهند، اما از ملیتهای گوناگون یک شبکه تأمین لجستیک فوقالعاده قوی دارد. اما این شبکه عمدتاً به سوریه میآمد و از آنجا به طرق غیررسمی وارد خاک لبنان میشود و مورد استفاده حزبالله قرار میگرفت. نکته این است که وقتی به سوریه میرسید، در آنجا پشتوانه حکومتی داشتند. از حالا به بعد این پشتوانه نیست. آن تأسیسات و پشتوانه قانونی که حزبالله در سوریه داشت، از این پس وجود نخواهد داشت؛ اما مسیر ارتباطی همچنان پابرجا است. اساساً مرزهای سوریه و لبنان، بهویژه منطقه کوهستانی، امکان نقل و انتقالات را فراهم میکند. اگرچه به دلیل فقدان پشتوانه حکومتی، این مسیر محدودتر و دسترسی به آن سختتر خواهد شد، اما قطع نخواهد شد.
اما در مورد عراق این ایده جدیتر شده است. اگر بخواهیم عراق و سوریه را مقایسه کنیم، از جنبههای وضعیت عراق خیلی بهتر است. عراق بحران اقتصادی سوریه را ندارد. در سوریه، بشار اسد بر ۶۳ درصد از خاک کشور سیطره داشت، اگرچه برخی روایات این میزان را ۶۱ درصد ذکر کردهاند. واقعیت این است که یک منطقه بیابانی حدوداً ۲ درصدی همیشه تحت تأثیر داعش بود، که به همین دلیل اختلاف در ارقام مشاهده میشود. به هر حال، ۶۳ درصد از خاک سوریه تحت کنترل بشار اسد قرار داشت. در مقابل، در عراق، سرتاسر خاک این کشور تحت سیطره بغداد است، بهطوریکه حتی اقلیم کردستان نیز در چارچوب قانون اساسی عراق جزو نظام فدرال این کشور محسوب میشود و بهعنوان یک ایالت زیر نظر بغداد عمل میکند. حتی انتخابات پارلمانی داخل اقلیم کردستان که یکی از خصوصیترین امور حکومتی آنها به شمار میرود و حدود یک ماه و نیم پیش برگزار شد، تحت تأثیر دخالت دادگاه قانون اساسی عراق قرار گرفت. این دادگاه اساساً ساختار و نظام انتخاباتی آنها را تغییر داد و در نتیجه، مقامات اقلیم کردستان مجبور به تبعیت از تصمیمات این نهاد شدند. از این منظر، وضعیت عراق در این زمینه بهتر است، زیرا نظام مرکزی بغداد نظارت و کنترل بیشتری بر امور داخلی دارد. اما عراق دو چالش اساسی دارد. چالش اول این است که عراق از لحاظ استقلال و امنیت یک کشور کامل نیست. فؤاد حسین، وزیر امور خارجه عراق، در مصاحبهای که کمتر از یک ماه پیش با شبکههای زاگرس و الشرقیه (دو شبکه داخلی عراق) انجام داد، صریحاً اشاره کرد که حتی در دوران صدام، عراق کشوری نبود که قدرتش کاملاً درونزا و متکی به خود باشد و بتواند بهطور مستقل برای خود تصمیم بگیرد. به عبارت دیگر، عراق استقلال واقعی ندارد و تنها استقلال نسبی دارد. عراق از لحاظ سیستماتیک به شدت وابسته به امریکاست و خود این میتواند مشکل درست کند. چالش دوم عراق، گسترش گسترده سلاحهای سبک و خرد در سراسر کشور است که در شرایط خاص میتواند منجر به بروز اضطرابات امنیتی شود. با این حال، اضطرابهای امنیتی خیلی فرق میکند با اینکه فضا به آن سمت که صحبتش شد، برود. حتی اگر کودتایی در عراق رخ دهد، ممکن است گروههای کودتاگر بتوانند بغداد را تصرف کنند، اما نمیتوانند کنترل سرتاسر عراق را در دست بگیرند. این نکته حائز اهمیت است، هرچند نباید احتمال وقوع چنین شرایطی را کاملاً منتفی دانست.
آینده سوریه را چگونه پیشبینی میکنید؟ آیا این کشور به سمت تشکیل دولت ملی و انجام اصلاحات سیاسی با رهبری ترکیه خواهد رفت، یا اینکه تحت رهبری گروههایی مانند تحریرالشام به کشوری با گرایشات افراطی تبدیل خواهد شد؟
سناریوهای مختلفی برای آینده سوریه مطرح شده است. در شرایطی ممکن است یک دولت مقتدر مرکزی شکل بگیرد، اما احتمال تجزیه نیز وجود دارد. همچنین ممکن است روندی به سوی خودمختاری برخی از اقلیمها پیش رود. اگر بخواهیم صریح و کوتاه صحبت کنیم، همین الان سوریه به سه قسمت تقسیم شده است. یکی از این بخشها که در شرق سوریه قرار دارد، تحت کنترل نیروهای قَسَد (قوات سوریه الدیمقراطية) است. در قسد، عمده بدنه اجتماعی و نیروی نظامی عرب هستند، در حالی که رهبر سیاسی آنها کرد است. عربها در گذشته به دلایل مختلف از حکومت بشار اسد ترس داشتند و با کردها همکاری میکردند و همچنین آنها را به فضای اسلامگرای معارضه به علتهای مختلفی ترجیح میدادند. در آن مقطع، عربها با کردها همکاری میکردند، اما اگر قسد در شرایط فعلی دوباره رویکردهای حزب PYD (حزب اتحاد دموکراتیک) را دنبال کند، این موضوع تغییرات عمدهای به همراه خواهد داشت. حزب PYD مهمترین حزب سیاسی است که اداره قسد را بر عهده دارد. این حزب کردی اعتقاد دارند که عبدالله اوجالان، رهبر حزب کارگران کردستان (PKK)، پدر معنوی آنهاست. از دیدگاه ایران، ترکیه و دیگر کشورها، PYD بهعنوان شاخه سوری PKK شناخته میشود. بدنه عربی قَسَد دیگر از این به بعد زیر بار PYD نمیروند اگر PYD بخواهد به سمت تجزیه برود. این موضوع باعث شده که قَسَد از این مرحله به بعد یک پوستاندازی داشته باشد. غرب منطقه سوریه منطقه ای علوینشین است. برای اولین بار در تاریخ سوریه، از ۱۹۲۰ تا الان علویها بیسر شدهاند و دیگر سر ندارند و وقتی که شما سر نداشته باشید، معلوم نیست ساختار شما به کدام سمت میرود. علویها همیشه یک رهبر داشتهاند که حالا دیگر ندارند. در لاذقیه مجسمه حافظ اسد را کندند و به زمین زدند و دیگر معلوم نیست الان بالای سرشان کیست. معارض هم خودش ۷۲ ملت است و حداقل ۵ طیف بزرگ فعال میدانی دارد. مجموعاً یک بینظمی و عدم ثباتی را میشود دید.
سناریویی که بنده پیشبینی میکنم به این صورت است که در عربی، اصطلاحی از دوران فروپاشی عثمانی بهجا مانده است. پس از فروپاشی دستگاه خلافت عثمانی و تأسیس جمهوری ترکیه در مرزهای جدید، مناطق عربنشین بدون ساختار حکومتی مشخصی باقی ماندند. کشورهای استعمارگر به این مناطق وارد شدند و عمدتاً بر اساس طرحهای خارجی، بهویژه پس از قرارداد سایکس-پیکو، مرزهایی برای این مناطق ترسیم کردند. این تقسیمات باعث شد که پروژه ملتسازی در این کشورها با مشکلات زیادی روبهرو شود. در این زمینه، عربها از نظر ساختار سیاسی و اجتماعی تفاوتهای قابل توجهی با ایران و ترکیه دارند. در فضای سیاسی عربی، اصطلاحی شکل گرفته است که به لحاظ مفهومی دقیق و علمی است و به آن "دُوَیلات" گفته میشود. ترجمه مختصر آن به معنای "مجموعهای از شبهدولتها در درون یک کشور" است. واژه "دُوَیله" به طور خاص به مفهوم شبهدولت اشاره دارد و جمع آن "دُوَیلات" است. این اصطلاح به مفهوم مجموعهای از شبهدولتها در یک کشور (دُوَیلات فی الدّوله) اشاره دارد. به طور دقیقتر، این اصطلاح بیانگر وضعیتی است که در آن، در مناطق مختلف یک کشور، گروههای تاثیرگذاری وجود دارند که هم سلاح و هم قدرت سیاسی دارند، اما فاقد پشتوانه حقوقی و قانونیاند. در چنین شرایطی، قدرت حکومت مرکزی در این مناطق کمتر از قدرت این گروههای محلی است و برای حفظ ثبات و کنترل، ناچار است با آنها سازش کند. همچنین، در داخل خود دولت مرکزی نیز رقابتهایی وجود دارد که باعث میشود این گروههای محلی در مقام امتیازگیری قرار گیرند. این یک رابطه دوسویه است که در برخی موارد، گروههای محلی برای حفظ نفوذ خود مجبور به اعطای امتیازات میشوند. درست است که هر منطقه تحت نفوذ یک جریان خاص قرار دارد، اما مرزهای این دُوَیلات به طور دقیق مشخص نیست. این مرزها به صورت طیفی و ناپایدار هستند و خطکشیهای مشخصی ندارند؛ لذا شبه فدرال نیست. به این وضعیت، اصطلاحا دُوَیلات میگویند و به نظر میرسد که در حال حاضر جدیترین سناریو برای سوریه، همین دُوَیلات باشد.
انتهای پیام/
لینک کوتاه »
http://rajanews.com/node/383269
لینک کوتاه کپی شد