هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید

 

 

 

رجانیوز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

 

پنجشنبه 12 مرداد 1391 ساعت 17:15
پنجشنبه 12 مرداد 1391 21:45 ساعت
2012-8-2 17:15:07
شناسه خبر : 116956
 قرآن بر عامل ترس بسيار تأكيد كرده است. گاهي با واژه “خوف”، گاهي با “خشيت”، “وجل”، “رهبت”، و مفاهيم ديگري كه همين معنا را افاده مي‏كند. عمده‏ي متعلق اين خوف و خشيت‏ها، “الله”؛ است. مثلاً مي‏فرمايد يكي از وظايف اصلي پيغمبران و به خصوص پيامبر اسلام(ص) انذار است. گاهي وقتي خدا مي‏خواهد بفرمايد براي هر قومي پيامبري فرستاديم مي‏فرمايد: براي هر امتي انذار كننده‏اي فرستاديم؛ “وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فِيها نَذِيرٌ4”؛

   صفحه ویژه ماه مبارک رمضان: قد اقبل الیکم شهر الله؛ ماه خدا به سوی شما روی آورده است. این بشارتی است که برترین آفریده خدا پیش از فرارسیدن ماه مبارک رمضان و در واپسین ساعات ماه شعبان به امت خود داده است. ماهی پر از برکت و رحمت و مغفرت به سوی امت رسول خدا روی آورده است. ماهی که ضیافت الهی در آن به پا خواهد شد و مشتاقانش از روزها قبل‌‌تر به پیشواز و استقبالش رفته‌اند.

 رجانیوز به برکت و میمنت این میهمانی الهی هر روز سفره‌ ای از معارف، نصایح اخلاقی، حکایات شیرین علما و حکمای الهی و مناجات و توسل را در قالب متن، صوت، و فیلم برای میهمانان ماه خدا خواهد گشود تا به این واسطه برای خود سهمی کوچک در  تزکیه و تعالی مخاطبان روزه‌دار دست و پا کرده باشد. ویژه‌نامه‌های ماه مبارک رمضان رجانیوز را هر روز از طریق صفحه ویژه ماه مبارک رمضان دنبال کنید.

Get the Flash Player to see this player.

 

بچه كه تنهايي نمي‌تواند لباسش را عوض كند. از صبح تا شب بازي كرده است و حالا با لباس كثيف آمده است خانه. مادرش بايد بيايد و كمكش كند تا لباسش را عوض كند. لباس آلوده را بيرون بياورد و جايش يكدست لباس تر و تميز بپوشاند. دنياست ديگر؛ مشغول بودن در دنيايي كه جز لهو و لعب نيست بدجور لباس روحمان را كثيف كرده است. بايد كسي پيدا شود و برايمان مادري كند تا اين لباس آلوده را با لباس طيب و طاهر عوض كنيم. حالا چشم اميد ما به مادر سادات است تا شايد با عنايت ايشان با رويح پاكيزه تر وارد ضيافت خدا شويم.

:: در محضر وحي با رهبر معظم انقلاب

 بصیرت و زندگی اجتماعی پیچیده امروز

 

قُل هٰذِهِ سَبیلی أَدعو إِلَى اللَّهِ ۚ عَلىٰ بَصیرَةٍ أَنا وَمَنِ اتَّبَعَنی ۖ وَسُبحانَ اللَّهِ وَما أَنا مِنَ المُشرِكینَ ﴿۱۰۸


بگو: “این راه من است من و پیروانم، و با بصیرت كامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می‌كنیم! منزّه است خدا! و من از مشركان نیستم!

هركس از روی بصیرت كار نكند جزو عوام است

خداى متعال به پیغمبرش در آن دوران دشوار مكه می‌فرماید: اى پیغمبر! من با بصیرت حركت می‌كنم؛ “قل هذه سبیلى ادعوا الى اللَّه على بصیرة انا و من اتّبعنى”؛ (۱) خودِ پیغمبر با بصیرت حركت می‌كند، تابعان و پیروان و مدافعان فكر پیغمبر هم با بصیرت. این مال دوران مكه است؛ آن وقتى كه هنوز حكومتى وجود نداشت، جامعه‌اى وجود نداشت، مدیریت دشوارى وجود نداشت، بصیرت لازم بود؛ در دوران مدینه، به طریق اولى‌. (۲)


شما خودتان را در صحنه‌ای كه از صدر اسلام تبیین می‌كنم، پیدا كنید. یك عدّه جزو عوامند و قدرت تصمیم‌گیری ندارند. عوام، بسته به خوش طالعی خود، اگر تصادفاً در مقطعی از زمان قرار گرفتند كه پیشوایانی مثل امام امیرالمؤمنین علیه‌السّلام و امام راحل ما رضوان‌اللَّه تعالی علیه، بر سرِ كار بودند و جامعه را به سمت بهشت می‌بردند، به ضربِ دستِ خوبان، به سمت بهشت رانده خواهند شد. اما اگر بخت با آن‌ها یار نبود و در مقطعی قرار گرفتند كه “وجعلنا هم ائمة یدعون الی‌النارِ” (۳) و یا “الم‌تر الی‌الذین بدلوا نعمةالله كفرا و احلوا قومهم دارالبوارِ. جهنم یصلون‌ها و بئس القرارِ” (۴) به سمت دوزخ خواهند رفت. پس، باید مواظب باشید جزو عوام قرار نگیرید.


جزو “عوام” قرار نگرفتن، بدین معنا نیست كه حتماً در پى كسب تحصیلات عالیه باشید؛ نه! گفتم كه معناى “عوام” این نیست. اى بسا كسانى كه تحصیلات عالیه هم كرده‌اند؛ اما جزو عوامند. اى بسا كسانى كه تحصیلات دینى هم كرده‌اند؛ اما جزو عوامند. اى بسا كسانى كه فقیر یا غنى‌اند؛ اما جزو عوامند. عوام بودن، دستِ خودِ من و شماست. باید مواظب باشیم كه به این جَرگه نپیوندیم. یعنى هر كارى مى‌كنیم از روى بصیرت باشد. هر كس كه از روى بصیرت كار نمى‌كند، عوام است. لذا، مى‌بینید قرآن درباره‌ى پیغمبر مى‌فرماید: “اَدْعُوا اِلَى‌اللَّهِ عَلى بَصِیرَةٍ اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى.” یعنى من و پیروانم با بصیرت عمل مى‌كنیم، به دعوت مى‌پردازیم و پیش مى‌رویم. پس، اوّل ببینید جزو گروه عوامید یا نه. اگر جزو گروه عوامید، به سرعت خودتان را از آن گروه خارج كنید. بكوشید قدرت تحلیل پیدا كنید؛ تشخیص دهید و به معرفت دست یابید.(۵)

بصیرت یعنی اینكه بدانید چه می‌خواهید!

اینى كه من در طول چند سال گذشته همیشه بر روى بصیرت تأكید كرده‌ام، به خاطر این است كه یك ملتى كه بصیرت دارد، مجموعه‌ى جوانان یك كشور وقتى بصیرت دارند، آگاهانه حركت می‌كنند و قدم برمیدارند، همه‌ى تیغهاى دشمن در مقابل آن‌ها كند می‌شود. بصیرت این است. بصیرت وقتى بود، غبارآلودگى فتنه نمی‌تواند آن‌ها را گمراه كند، آن‌ها را به اشتباه بیندازد. اگر بصیرت نبود، انسان ولو با نیت خوب، گاهى در راه بد قدم می‌گذارد. شما در جبهه‌ى جنگ اگر راه را بلد نباشید، اگر نقشه‌خوانى بلد نباشید، اگر قطب‌نما در اختیار نداشته باشید، یك وقت نگاه می‌كنید مى‌بینید در محاصره‌ى دشمن قرار گرفته‌اید؛ راه را عوضى آمده‌اید، دشمن بر شما مسلط می‌شود. این قطب‌نما‌‌ همان بصیرت است.

در زندگىِ پیچیده‌ى اجتماعىِ امروز، بدون بصیرت نمی‌شود حركت كرد. جوان‌ها باید فكر كنند، بیندیشند، بصیرت خودشان را افزایش بدهند. معلمان روحانى، متعهدان موجود در جامعه‌ى ما از اهل سواد و فرهنگ، از دانشگاهى و حوزوى، باید به مسئله‌ى بصیرت اهمیت بدهند؛ بصیرت در هدف، بصیرت در وسیله، بصیرت در شناخت دشمن، بصیرت در شناخت موانع راه، بصیرت در شناخت راه‌هاى جلوگیرى از این موانع و برداشتن این موانع؛ این بصیرت‌ها لازم است. وقتى بصیرت بود، آنوقت شما می‌دانید با كِى طرفید، ابزار لازم را با خودتان برمیدارید. یك روز شما می‌خواهید تو خیابان قدم بزنید، خوب، با لباس معمولى، با یك دمپائى هم می‌شود رفت تو خیابان قدم زد؛ اما یك روز می‌خواهید بروید قله‌ى دماوند را فتح كنید، او دیگر تجهیزات خودش را می‌خواهد. بصیرت یعنى اینكه بدانید چه می‌خواهید، تا بدانید چه باید با خودتان داشته باشید.(۶)

امروز شرایط بدر و خیبر است!

یك روز در صدر اسلام، دشمنان به نظرشان رسید كه با شِعب ابى‌طالب و محاصره‌ى اقتصادى مسلمان‌ها، آن‌ها را از پا بیندازند؛ اما نتوانستند. این روسیاه‌هاى بدمحاسبه‌گر خیال می‌كنند ما امروز در شرائط شِعب ابى‌طالبیم. اینجور نیست. ما امروز در شرائط شِعب ابى‌طالب نیستیم؛ ما در شرائط بدر و خیبریم. ما در شرائطى هستیم كه ملت ما نشانه‌هاى پیروزى را به چشم دیده است؛ به آن‌ها نزدیك شده است؛ به بسیارى از مراحل پیروزى، با سرافرازى دست پیدا كرده است. امروز مردم ما را از محاصره‌ى اقتصادى می‌ترسانند؟ با این حرف‌ها، با این ترفند‌ها می‌خواهند مردم را از صحنه بیرون كنند؟ مگر چنین چیزى ممكن است؟ امروز می‌خواهند در اراده‌ى مسئولین اختلال ایجاد كنند؟ “قل هذه سبیلى ادعوا الى الله على بصیرة انا و من اتّبعنى”؛ این راهى است كه با بصیرت انتخاب شده است، این راهى است كه با مجاهدت باز شده است، این راهى است كه با خون عزیزترین‌ها هموار شده است. ما از این راه رفتیم، به قله‌هائى هم دست پیدا كردیم. ما متوقف نمی‌شویم، ان‌شاءالله پیش می‌رویم؛ ولى تا امروز هم به قله‌هاى بسیارى دست پیدا كرده‌ایم. جمهورى اسلامى، امروز كجا، بیست سال و سى سال قبل كجا؟ دشمنان جمهورى اسلامى، هیمنه و باد و بروتِ آن روزشان كجا، ضعف و انكسار امروزشان كجا؟ این‌ها نشانه‌هائى است كه ملت ایران را تشویق می‌كند. نخیر، در ادامه‌ى راه اسلام - كه راه خداست، راه دین است، راه سعادت دنیا و آخرت است - اراده‌ى مسئولین همچنان مستحكم خواهد ماند؛ مردم هم امروز و در آینده، پاى ثابت این حركت عظیم خواهند بود.(۷)


پی‌نوشت:

۱یوسف: ۱۰۸

 ۲بیانات در دیدار عمومى مردم چالوس و نوشهر ۱۳۸۸/۰۷/۱۵

 ۳قصص: ۴۱

 ۴ابراهیم: ۲۸ و ۲۹ 

۵بیانات در دیدار فرماندهان لشكر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) ۱۳۷۵/۰۳/۲۰

۶بیانات در دیدار عمومى مردم چالوس و نوشهر ۱۳۸۸/۰۷/۱۵

 ۷) بیانات در دیدار مردم قم به مناسبت سالروز ۱۹ دی  ۱۳۹۰/۱۰/۱۹

 

 

:: شرح حدیث

حسن خلق 

خياركم أحسنكم أخلاقاً، الذين يَألفون ويُؤلفون. 

(تحف العقول صفحه 45)


بهترين شما، كسانى هستند كه برخوردشان با مردم، از همه بهتر است. چهره‏اى گشاده دارند كه مردم رغبت مى‏كنند با آنان انس و الفت بگيرند.


معناى روايت، اين نيست كه اگر كسى پاى‏بندِ عمل به تكليف شرعى نيست ولى خوش‏برخورد است بر كسى كه وظائف دينى خود را انجام مى‏دهد ولى گشاده‏رو نيست، ترجيح دارد.


بلكه مراد اين است فرد مؤمنى كه وظائف خود را انجام مى‏دهد و حسن خلق هم دارد بر مؤمنى كه خوش اخلاق نيست برترى دارد.

  

 

:: فيلم

  

سخنان آيت الله ناصري با موضوع خوف و رجا

 

Get the Flash Player to see this player.

 دانلود

 

 

:: سخنرانی مکتوب

 

"خوف از خدا" 


آن چه پيش رو داريد گزيده‏اي از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدي(دامت بركاته) همراه با فایل صوتی، در دفتر مقام معظم رهبري در قم است كه در سال 86 هم زمان با ماه مبارك رمضان 1428 با موضوع شرح مناجات خمس عشرة امام سجاد علیه السلام ايراد فرموده ‏اند. 

 

Get the Flash Player to see this player.

دانلود

 



ترس و اميد 

حالاتي كه در انسان پديد مي‏آيد يك زمينه‏ي فطري و خدادادي دارد. همه‏ي اينها در زندگي مفيد است، منتها در شرايط، مكان و حالت خاص و نسبت به امورِ خاصّ تفاوت مي‏كند. انسان يك حالتِ شادي دارد كه فطري است، نقطه‏ي مقابلش هم گاهي غمگين مي‏شود. هر دوي اينها براي انسان مفيد است. يعني هر كدام در جاي خودش بايد به كار برده بشود. امّا اين كه كجا بايد شادي كرد و كجا بايد محزون بود؛ يا بايد از راهنمايي دليلِ عقلي متقن استفاده كرد، كه غالباً در تشخيص مصداق خيلي اشتباه مي‏كند، يا بايد به دستورات دين مراجعه كرد كه بهترين راه است. دين كجا در صددِ اين بر آمده كه مردم حالت خوف داشته باشند و كجا در صدد تقويت حالت رجا بوده است؟ كساني كه با مباحث روانشناسي آشنا هستند مي‏دانند خيلي از آن‏ها در موردِ اميد تأكيد مي‏كنند. تعبيرات ادبي زيبايي هم به كار مي‏برند: اميد رمز موفقيت است؛ رمز سعادت و رمز پيشرفت است، عامل اصلي حيات است و... و چنان تصور مي‏شود كه اميد به طور مطلق در همه جا مطلوب است و برعكس نسبت به حالت ترس بي‏مهري مي‏كنند. گاهي در اين شعارهايي كه به عنوان كلمات اميرالمؤمنين(ع) نقل شده كه دروغ هم هست، مي‏نويسند: ترس بزرگترين گناهان است! البته، خيلي وقت‏ها ترس به جا است. اين درست است كه بايد بچه ترسو بار نيايد، اعتماد به نفس داشته باشد، اما گاهي افراط مي‏شود و هر گونه ترسي از هر چيزي و در هر موردي زير سؤال مي‏رود، بلكه با تيغ نفي رد مي‏شود. هر دوي اين‏ها هم از نظر اسلامي و هم از نظر عقلي مردود است. كار هر انسان عاقلي را مي‏بينيم از ترس يا اميد خالي نيست. يك كارِ اختياري انسان پيدا نمي‏كنيد كه عامل ترس يا اميد در آن مطرح نباشد و گاهي هر دو مؤثرند. براي مثال از چيزهايي كه خلاف بهداشت است اجتناب مي‏كنيم؛ براي چه؟ چون مي‏ترسيم بيمار شويم. اگر ترس از بيماري نبود، آدم رعايت حفظ سلامتي نمي‏كرد. كارگري كه مي‏رود از صبح تا شب زحمت مي‏كشد و كار مي‏كند به اميد اين است كه به او مزد بدهند و نيز از گرسنگي و فقر و نياز به ديگران مي‏ترسد. اين يك جور ترس است.



عرفان خوف

اما در حالات خاص، در اشخاصي كه معرفت‏هاي بالاتري دارند، ترس‏هاي ديگري هم وجود دارد. شاگردي كه مي‏خواهد پيش معلمش محبوب باشد، مي‏ترسد اگر درس نخواند از چشم معلم بيفتد. اين ترس از كتك نيست، اين ترس از اين است كه به او بي‏اعتنايي كنند. كساني كه متديّن و خداشناس هستند، افق ديگري از ترس و اميد برايشان باز مي‏شود. آن كسي كه از غذاي ناجور، پليدي‏ها و... دوري مي‏كند، مي‏ترسد بيمار شود اما كسي كه خداشناس است، اولاً پرهيز كردنش يك انگيزه‏ي ديني پيدا مي‏كند، مي‏گويد: آن مضر است پس بايد از ضرر پرهيز كنم، چون خدا راضي نيست انسان به خودش ضرر بزند. از آن طرف هم منشأ همه‏ي اثرها را خدا مي‏داند. همه‏ي چيزهاي عالم را ابزار و وسيله مي‏بيند. پس آن كسي كه نفعي يا ضرري به انسان مي‏رساند خداست، منتها از راه اسباب و وسايل. اگر ميكروب، انسان را به بيماري مبتلا مي‏كند؛ اين ميكروب هم مخلوق خداست. “لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً1”؛ هيچ چيزي براي انسان مالك نفع و ضرري نيست، “بِيَدِكَ الْخَيْرُ2”؛ هر خيري فقط به دست خداست. (تقديم جار و مجرور افاده‏ي حصر مي‏كند، نمي‏فرمايد “الخير بيدك”، خير تنها به دست توست.) هيچ كس هم مالك ضرري بر انسان نيست؛ “إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ3”. موحّد همه‏ي خوف و اميدهايش نهايتاً بر مي‏گردد به خوف از خدا و اميد به خدا چون او را منشأ همه‏ي تأثيرات مي‏بيند. بين صفر تا بينهايتِ اعتماد به خدا، مراتبي است كه مرتبه‏ي معرفت و ايمان اشخاص را تعيين مي‏كند.

 

اعتدال در خوف و رجا

بنابراين خوف و رجا نقشي اساسي در زندگي دارند، منتها هر خوفي در هر جايي مطلوب نيست؛ اجمالاً آنچه حكما به آن رسيده‏اند، اين است كه: بايد حدّ اعتدال نگاه داشت. چون خوف وقتي افراطي باشد، به آدم ضرر مي‏زند. دائماً در حال اضطراب است و هيچ وقت آرامش ندارد. اگر اصلاً هم نترسد، از هيچ ضرري خودداري نمي‏كند. اينها چيزي است كه حكما با عقل خواستند اثبات كنند، اما در دين دقيقاً موارد ترس و اميد تعيين شده است. اگر در معارف ديني، آيات و روايات و مناجات‏ها و سيره‏ي پيغمبر اكرم(ص) و ائمه‏ي اطهار(ع) دقت كنيم دقيقاً مي‏توانيم موارد اينها را پيدا كنيم. البته مقدمات خوف و رجا تا حدود زيادي با فكر و توجه انسان حاصل مي‏شود.

آنچه كه بالذات منشأ ترس است، ضرري است كه به انسان متوجّه مي‏شود. متعلّق خوف، امر مضر است يعني چيزي كه براي آدم ضرر داشته باشد. ولي گاهي مي‏گويند: از اين شخص مي‏ترسيم؛ چون بناست به واسطه او ضرري به آدم برسد. خوف به چيزهايي كه به متعلقش مربوط است، نسبت داده مي‏شود “بنوع من المجاز”؛ و “بالعرض”.


ترس در قرآن

وقتي قرآن را ملاحظه مي‏كنيم كه اساس تربيت و معرفت و هدايت ما است، مي‏بينيم روي عامل ترس بسيار تأكيد كرده است. گاهي با واژه “خوف”، گاهي با “خشيت”، “وجل”، “رهبت”، و مفاهيم ديگري كه همين معنا را افاده مي‏كند. كمابيش معنايشان يكي يا نزديك به هم است. عمده‏ي متعلق اين خوف و خشيت‏ها، “الله”؛ است. مثلاً مي‏فرمايد يكي از وظايف اصلي پيغمبران و به خصوص پيامبر اسلام(ص) انذار است. گاهي وقتي خدا مي‏خواهد بفرمايد براي هر قومي پيامبري فرستاديم مي‏فرمايد: براي هر امتي انذار كننده‏اي فرستاديم؛ “وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فِيها نَذِيرٌ4”؛ اين نشانه است كه لااقل يك بخش عمده از وظايف پيامبر ترساندن است. پيامبر مردم را از چيزهايي مي‏ترساند، ولي اكثر مردم قبول نمي‏كنند و تحت تأثير انذار قرار نمي‏گيرند. گاهي در مقابل انذار آنها، مسخره‏شان هم مي‏كردند و مي‏گفتند: اگر راست مي‏گويي، اين عذابي را كه ادعا مي‏كني نازل كن.

 

آمادگي خشيت

اين آيه را ملاحظه بفرماييد! “سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ * إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ5”؛ انذار تو تنها در كساني اثر مي‏كند كه خشيت خدا داشته باشند. اگر خدا ترس نباشند، هزار بار هم انذارشان كني، فايده‏اي ندارد و ايمان نمي‏آورند. حتّي انذار پيغمبر كه يك وظيفه‏ي اصلي است وقتي اثر مي‏كند كه آمادگي روحي باشد. و الا او فكر كار خودش است. باز قرآن ذكر مي‏فرمايد كه بعضي‏ها حتي اگر اسم خدا، اسم قيامت برده مي‏شود، ناراحت مي‏شوند: “وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ6”؛ ديگر گوش نمي‏دهند ببينند پيام خدا چيست؟! پس شرط اينكه حتّي انذار انبياء اثر بكند اين است كه حالت فطري خشيت در انسان باقي باشد. واقعاً طوري باشد كه نسبت به آينده‏اش نگران باشد. بترسد از اينكه در آينده امري پيش بيايد كه پيش‏بيني نكرده بوده و نتواند علاجش كند. آن وقت است كه مي‏گويد: اگر چنين شد چه چاره‏اي بيانديشم؟ اما اگر ترس از آينده نداشته باشد، مي‏گويد: فعلاً كاري كنم كه خوش باشم، آينده يك جوري مي‏شود!

 

خوف از خدا؛ مهمترين عامل

“وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَي النَّفْسَ عَنِ الْهَوي* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوي7”؛ بهشت جاي كساني است كه از مقام الهي بترسند. علت اينكه مي‏توانند از گناهان خودداري كنند ترس از خداست. تا خوف از خدا نباشد، انسان نمي‏تواند خودش را در برابر بدي‏ها و هوس‏ها كنترل كند. مهم‏ترين و مؤثّرترين عامل خوف است. البته عوامل ديگري هم هست؛ شوق، محبت، رجاو ...، اما چيزي كه عموميت دارد و در همه‏ي مراتب ايمان و معرفت مؤثر است، خوف است. همين طور گاهي خوف به روز قيامت نسبت داده مي‏شود: “رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ8”؛ كساني كه از ياد خدا غافل نمي‏شوند و هيچ اشتغالي در دنيا آنها را از ياد خدا غافل نمي‏كند، از روزي مي‏ترسند كه دل‏ها و چشم‏ها دگرگون مي‏شود. منظور اين است كه در قيامت، عالم زيرورو و شرايط عوض مي‏شود. ديگر انسان از چيزهايي كه در دنيا خوشش مي‏آمده خوشش نمي‏آيد. چشمي كه اينجا امور حسّي را مي‏بيند در آنجا نابينا مي‏شود: “قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمي وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً9”؛ سوال مي‏كند خدايا من را كه در دنيا كور نبودم، چرا كور محشور كردي؟ “قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسي10”. متعلّق خوف در اين‏جا روز قيامت است؛ “يَخافُونَ يَوْما”. آنجا “يَخافُونَ رَبَّهُم”، “خافَ مَقامَ رَبِّه”، يا “يَخْشَوْنَ رَبَّهُم”، بود و اينجا از روز مي‏گويد. در همه‏ي اينها، در واقع از ضرر خودشان مي‏ترسند. در آن روز هم مي‏ترسند كه چه مي‏شود. اينكه به آن روز نسبت داده مي‏شود به خاطر اين است كه ظرفي براي آن ضرر است يا اگر از خدا هم مي‏ترسند براي اين است كه قدرت ايجاد آن ضرر، در دست اوست. اوست كه آتش جهنم را مي‏سازد نه اينكه خدا ترسناك باشد بلكه ما از ضرر خودمان مي‏ترسيم. ولي چون ايجاد كننده‏ي آن عامل خداست و قدرت و سلطنت و اختيار مطلق دست خداست، از او مي‏ترسيم. در واقع اين يك نوع نسبت بالعرض است. در اينكه شيوه‏ي مهم تربيتي قرآن و انبياء اين بوده كه مردم را از ضررهايي كه در آينده تهديدشان مي‏كند بترسانند، شكّي نيست، و اين عام‏ترين روش تربيتي بوده كه همه‏ي انبياء و اولياء داشته‏اند.

 

ورضوان من الله اكبر

امّا خدا بنده‏هايي هم دارد كه مي‏ترسند خدا به ايشان نظر نكند. مي‏گويند: اگر در آتش جهنم هم بسوزيم اما تو راضي باشي، ما آن آتش را مي‏پذيريم؛ آن چه براي ما مطلوب است رضايت توست. كلاس بندگي ايشان بالاتر است، ولي آن كه ما بايد بترسيم همين عذاب جهنّم است. “إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ11”؛ اين آياتي است كه ظاهراً روايت دارد خوب است وقتي انسان براي نماز شب بيدار مي‏شود به آسمان نگاه كند و اين آيات را بخواند. در خلقت آسمانها و زمين و اين نظامي كه حاكم بر هستي است، جلال و شكوهي درك مي‏كند كه سخت تحت تأثير واقع مي‏شود. آن وقت به فكر اين مي‏افتد كه عجب نظام عظيم و عجيبي است و نمي‏تواند سَرسَري باشد: “رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً12”؛ حالا نتيجه‏اش چيست؟ ما هم سرسري آفريده نشده‏ايم، رفتار ما هم حساب و كتاب دارد پس اگر لغزشي كنيم مؤاخذه و عقاب خواهيم شد و ما را به جهنّم خواهي برد. پس “سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّار”؛ اي خداي سبحان، ما را از عذاب جهنم در امان دار. اينها همه نشانه‏ي اين است كه خداي متعال بيش از هر چيز از راه خوف مي‏تواند بشر را تربيت كند. چون عوامل غفلت بيشتر از هر چيز بوسيله‏ي خوف برطرف مي‏شود. بهترين عامل غلبه بر هواي نفس و وساوس شيطاني، توجه به خطرهايي است كه مي‏تواند انسان را تهدد كند. در ابتدا هم خطرهايي در دنياست. انبياء كه آمدند مردم زود نمي‏توانستند عالم آخرت را قبول كنند، - مشكل‏ترين مسئله‏اي انبياء اثبات قيامت بود - براي همين قبل از اينكه بر مسئله‏ي معاد پافشاري كنند، از عذاب دنيا مي‏ترساندند.

 

بزرگ‏ترين گناهان ترس نيست!

بزرگترين فضائل ترس از خداست. ترس از اينكه خداي متعال طبقِ نظام حكيمانه‏اي كه در عالم برقرار كرده، سرنوشت ما را به جايي منتهي كند كه در آتش جهنم بسوزيم. اگر چنين خوف و خشيتي در انسان نباشد، به حرف انبياء هم گوش نمي‏دهد، چه رسد به ديگران؛ حتي ديدن معجزات هم اثر نمي‏كند. پس براي اينكه حتّي دعوتِ انبياء در اصلِ ايمان به خدا مؤثّر باشد، بايد حالتِ خوف در دل باشد. اين حرف‏هايي را هم كه دستاوردهاي علمي تلقي مي‏كنند دروغ محض نيست، امّا عيب و نقص دارد. آدم از هر چيزي نبايد بترسد، اينقدر نبايد بي عرضه و ترسو باشد كه از موش و سوسك هم بترسد. فوراً از هر كس و ناكسي كه تهديد به بمب اتم و... مي‏كند بترسد و دستها را بالا ببرد. اما اين طور هم نبايد باشد كه از خدا هم نترسد. نكته ظريف و جالب اين‏جاست: كسي كه از خدا نمي‏ترسد از تهديدها و بمب اتم مي‏ترسد.

اگر كسي اندكي عقل و انصاف داشته باشد همه‏ي اميد به دنيا و زندگي در آن و ترس از ضررها و خطرهاي دنيوي را كنار مي‏گذارد و اول سراغ چيزي مي‏رود كه هميشگي و از دست دادنش جبران‏ناپذير است. گاهي هم همين خوف، آن قدر شدت پيدا مي‏كند كه باعث مي‏شود انسان نااميد شود. آن قدر بترسد كه بگويد: ديگر كار از كار گذشته، ديگر توبه هم بكنم فايده ندارد. آنقدر گناه كرده‏ام كه ديگر اميد آمرزش ندارم؛ اين هم خطرناك است. براي اينكه حالتِ خوف بر انسان غلبه پيدا نكند و در حدّ معتدلي ثابت بماند تا ضرر نزند، لازم است به يك سلسله مفاهيم و معارف ديگري توجه كند كه در ميان خوف و رجا تعادل برقرار شود.

پي نوشت:

1. طه / 89.

2. آل‏عمران / 26.

3. بقره / 102.

4. فاطر / 24.

5. يس / 11-10.

6. زمر / 45.

7. نازعات / 41-40.

8. نور / 37-36.

9. طه / 125.

10. طه / 126.

11. آل‏عمران / 190.

12. آل‏عمران / 191.

  

 

::صوت

دعاي كميل با نواي شيخ حسين انصاريان

 

Get the Flash Player to see this player.

 

دعاي كميل با نواي حاج محمود كريمي

 

 

Get the Flash Player to see this player.

 

 ::  پاي درس بزرگان   

جلسات اخلاق و معارف اسلامی آيت الله مجتبي تهراني در ماه مبارک رمضان 91 با موضوع دعا همراه با فايل صوتي 

 

Get the Flash Player to see this player.

 

منع از دعاي خير در حقّ كافر و مشرك

أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحيمِ؛

"اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ‏ دُعَائِي‏ إِذَا دَعَوْتُكَ‏ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ"بحارالانوار، ج91، ص96(

گفته شد ماه مبارک رمضان ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است. دعای خیر کردن چه نسبت به خود و چه نسبت به دیگران، به این معنا است که از خود و دیگران رفع گرفتاری کند یا نسبت به خود و دیگران جلب منفعت؛ که به این “دعای خیر” گفته می‌‌شود. امّا نعوذ‌‌بالله! دعای به ضرر و شرّ کردن چه نسبت به خود و چه نسبت به دیگران مورد نهی است. یعنی نه به ضرر خودش دعا کند و نه به ضرر دیگران که عرض کردم مراد از دیگران مؤمنین‌‌اند.

دو دسته دعا در مورد کافر و مشرک

وارد بحثی در باب مشرک و کافر مي‏شوم، که جلسه گذشته گفتم مطرح خواهم کرد. نسبت به این‏ها دو تصویر هست. یک؛ دعای خیر کردن برای آن‏ها و دو؛ دعا به شرّ کردن؛ یعنی نفرین کند. اولی با دومی فرق مي‏كند. اينجا معلوم است که دعا به خیر کردن یعنی چه؛ يعني آن چیزهایی که انسان برای جلب منفعت یا دفع ضرر طلب مي‏کند را “دعای خیر” مي‏نامند که در اينجا براي مشرک و کافر این را مي‏خواهد. دوم؛ بحث دیگری است و آن دعا به شرّ کردن است؛ چون گفتم این هم دعا است، یعنی نفرین کردن مشرک و کافر.

دعاي خير نكنيد!

امّا تقسیم اول، مورد نهی است. دعا به خیر نسبت به مشرک مورد نهی است. در قرآن خطاب به پیغمبر اکرم است: “ما كانَ‏ لِلنَّبِيِ‏ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى‏”، )سوره توبه، آیه 113  يعنی بر پیامبر و کسانی که ایمان آورده‌‌اند، سزاوار نیست كه براي مشركين بعد از اينكه معلوم شد مشركند، دعاي خير كنند. البته طلب غفران کردن بخشش است و خیر هم هست. چه خیری بالاتر از غفران؟ البته بعداً خواهم گفت که قیدی در آیه دارد و من نخواندم که می‏گوید: وقتی معلوم شد این‏ها اهل آتش و جهنمی هستند دیگر نباید این کار را کرد.

طلب آمرزش برای کافران اثری ندارد

این‏ها برای مشرک بود امّا برای کافر این را می‏گوید: “اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقين‏”، ( سوره توبه، آيه 80)  هر دو در سوره توبه است. به پیغمبر می‏گوید: اگر برای این‏ها استغفار کنی یا طلب آمرزش نکنی، برای این‏ها مساوی است. حتی اگر هفتاد بار برایشان طلب آمرزش کنی، هیچ فایده‏ای ندارد. این‏ها آمرزیده نمی‌‌شوند، چون به خداوند و رسولش کفر ورزیدند. خداوند گروه فاسق را هدایت نمی‌‌کند. در اینجا آیه اول در مورد مشرکین بود و آیه دوم در مورد کافران.

بالاترین دعای خیر، غفران است

بالاترین دعا از نظر خیر عبارت از غفران است. در دعاها هم گفتیم که شما هر چه از خدا بخواهید اول طلب غفران کنید. اینجا همان را مطرح می‌‌کند که اتفاقاً متناسب با مشرک و کافر است. بعداً این مطالب را شرح خواهم داد. اینجا فقط فهرست‏وار مطرح می‏کنم.

در اینجا دعای پیغمبر هم ارزشی ندارد!

این‏ها معیار دارد و بی جهت نیست. به پیغمبر میگوید: اگر هفتاد بار هم طلب آمرزش کنی، خدا این‏ها را نمی‌‌آمرزد. دیگر بالاتر از پیغمبر کسی هست که طلب آمرزش کند؟ بالاتر از پیغمبر برای دعا کردن نداریم. دعای خیر برای مشرک و کافر ارزشی ندارد. گرچه اینجا مسأله غفران است، ولی عرض خواهم کرد که در حال شرک و کفر از غفران خبری نیست؛ مگر اينكه خودِ فرد برگردد.

روایت: شرایط دعا برای پدر و مادر کافر

چند روایت می‌‌خوانم. این روایت را علی‌‌بن‌‌جعفر از امام هفتم، موسی‌‌بن‌‌جعفر(صلوات‌‌الله‌‌علیه) نقل می‌‌کند. می‌‌گوید: “سَأَلْتُهُ‏ عَنْ‏ رَجُلٍ‏ مُسْلِمٍ‏ وَ أَبَوَاهُ كَافِرَانِ”، از موسی‌‌بن‌‌جعفر(علیه‌‌السّلام) در مورد شخص مسلمانی که پدر و مادرش، هردو کافرند پرسش کردم. دقت کنید! این روایات انتخابی است. اینجا پدر و مادرش هر دو کافرند، “هَلْ يَصْلُحُ لَهُ أَنْ يَسْتَغْفِرَ لَهُمَا فِي الصَّلَاةِ”، آیا اگر این بچّه در نماز برای پدر و مادرش طلب غفران کند، صلاح و خیر است؟ “قَالَ علیه‏السّلام إِنْ كَانَ فَارَقَهُمَا وَ هُوَ صَغِيرٌ لَا يَدْرِي أَسْلَمَا أَمْ لَا فَلَا بَأْسَ”، اگر این بچه از پدر و مادرش جدا شده باشد، در حالی که صغیر و کوچک بود؛ امّا حالا که از آن‏ها جدا شده نمی‏داند که این دو اسلام آوردند یا نیاوردند دعا كردن اشكالي ندارد. مگر می‏شود چنین حالتی اتفاق بیفتد؟ در گذشته اتفاق می‏افتاد که بچه‏ای را در جنگ اسیر می‏کردند و به غلامی می‏گرفتند. این بچّۀ صغیر در میان کفار و دشمنان بود و پدر و مادرش هم کافر بودند، اما بچّه اسلام می‏آورد. وقتی از پدر و مادرش جدا مي‏شد صغیر بود و بعد هم خبر نداشت که آن‏ها مسلمان شدند یا نه؟ حضرت می‏گوید اگر این‏طور است، “فَلَا بَأْسَ”، دعا کند و اشکالی ندارد، “وَ إِنْ عَرَفَ كُفْرَهُمَا”، امّا اگر خبر پیدا کرده که آن‏ها بر حرف خودشان ایستاده‏اند و هنوز کافرند، “فَلَا يَسْتَغْفِرُ لَهُمَا”، استغفار نکن، “وَ إِنْ لَمْ يَعْرِفْ فَلْيَدْعُ لَهُمَا”، (بحارالانوار، ج71، ص67)  اگر نمی‏داند، دعا اشکالی ندارد، امّا اگر بداند دعا نکند. این برای هر دوی پدر و مادر است.

دعا، تنها برای موحّد

در روایت دیگری است: “كَتَبَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ”، شخصی به امام‏عسگری(علیه‏السّلام) نوشت: “يَسْأَلُهُ‏ الدُّعَاءَ لِوَالِدَيْهِ‏ وَ كَانَتِ‏ الْأُمُّ غَالِيَةً”، از حضرت سؤال کرد که: می‏خواهم برای پدر و مادرم دعا کنم امّا مادرم از غلات است، “وَ الْأَبُ مُؤْمِناً”، ولي پدرم مؤمن است، “فَوَقَّعَ رَحِمَ اللَّهُ وَالِدَكَ”، حضرت نوشتند: خدا پدرت را رحمت کند. امّا مادرش را دعا نکردند. عملاً، چقدر زیبا به او یاد دادند. این در مورد مادر، امّا در مورد پدر هم هست. “وَ كَتَبَ آخَرُ”، شخص دیگری به امام‏عسگری (علیه‏السّلام) نوشت: “يَسْأَلُ الدُّعَاءَ لِوَالِدَيْهِ”، برای پدر و مادرم دعا می‏کنم، “وَ كَانَتِ الْأُمُّ مُؤْمِنَةً وَ الْأَبُ ثَنَوِيّاً”، مادرم مؤمن است ولی پدرم دوگانه‏پرست است. مادرم یگانه‏پرست است؛ حضرت فرمودند: “فَوَقَّعَ رَحِمَ اللَّهُ وَالِدَتَكَ”. (بحارالانوار، ج50، ص294)

برای ظالم دعای خیر نکنید

خواستم بگویم كه، این را هم در آیات و هم در روایات داریم که دعای خیر برای مشرک و برای کافر نهی شده است. البته این هم باید توضیح داده شود که برای ظالم هم چنين دعاي خيري نکنید؛ که بگویید: خدا طول عمرت دهد. در روایت از رسول‏اکرم است: “قال رسول الله (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏و‏سلّم): مَنْ‏ دَعَا لِظَالِمٍ‏ بِالْبَقَاءِ”، اگر کسی دعا کند و از خدا برای ستمگری طول عمر را بخواهد، “فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ يُعْصَى اللَّهُ فِي أَرْضِهِ”، (بحارالانوار، ج72، ص334)  او دوست دارد که در زمینِ خداوند نافرمانی او بشود. البته این مطلب مخصوص و منحصر به چیز خاصی بود. امّا مقابل این مطلب. يعني چه؟

دعا به شرّ مخصوص چه كساني است؟

به ضرر مشرک یا کافر دعا کنیم. مثلاً بگوییم: خدایا! مرگش بده. اين چه؟ بحث مفصّلِ من اينجاست. داريم به اول بحثی كه براي ماه مبارك رمضان در نظر گرفته بودم نزدیک می‏شویم. در اينجا خودِ خدا و هم پيغمبر‏اكرم و هم ائمّه(عليهم‌‌السّلام) اين كار را كرده‏اند و اگر بخواهم اشخاصي كه نفرين كرده‌‌اند مطرح كنم جلسات زیادی طول مي‌‌كشد. فعلاً كليّت را مي‌‌گويم. اين مطلب معيار هم دارد.

نفرینِ خدا به شخص

خدا؛ هم نفرين شخصي كرده، يعني اسم شخص را برده است و هم نفرین گروهي كرده. شخصي مثل این: “تَبَّتْ‏ يَدا أَبِي‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ”، (سوره مسد، آیه 1)  بريده باد. خدا ابولهب را نفرين كرده. جزء آيات ما است. ابولهب رأس المشركين بود و خدا نفرينش كرد.

نفرینِ خدا به گروه

نفرین گروهي هم كرده: “قُتِلَ‏ أَصْحابُ‏ الْأُخْدُودِ”. این را مي‌‌دانيد که اصحاب اخدود چه كساني بودند. در زمان پيغمبر آن افرادي بودند كه چاله‌‌هايي بر سر راه مي‌‌كندند و در آن آتشی نهفته مي‌‌كردند كه وقتي مسلمان‌‌ها رد می‏شدند، بيفتند و بميرند. در اینجا می‏گوید مرگ باد بر اصحاب اخدود. خدا شعار مي‌‌دهد. مرگ بر اصحاب اخدود، “قُتِلَ‏ أَصْحابُ‏ الْأُخْدُودِ”. نفرین، هم شخصي داريم و هم گروهي. امّا اين‏ها معيار دارد. توجه كنيد! از روي هواي نفس نيست، بلكه معيار دارد و معيارهاي الهي در آن است. كه ان‌‌شاءالله آن را بحث خواهم کرد.

 

دعای روز سيزدهم ماه مبارک رمضان

 

Get the Flash Player to see this player.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی فِیهِ مِنَ الدَّنَسِ وَالْأَقْذَارِ؛ وَصَبِّرْنِی فِیهِ عَلَى کَائِنَاتِ الْأَقْدَارِ؛ وَوَفِّقْنِی فِیهِ لِلتُّقَى وَصُحْبَةِ الْأَبْرَارِ؛ بِعَوْنِکَیا قُرَّةَ عَینِ الْمَسَاکِین

 

به نام خداوند بخشنده مهربان

 

اى خدا در این روز مرا از پلیدى و کثافات پاک ساز

 

و بر حوادث خیر و شر قضا و قدرت صبر و تحمل عطا کن

 

و بر تقوى و پرهیزکارى و مصاحبت نیکوکاران موفق دار به یارى خود

 

اى مایه شادى و اطمینان خاطر مسکینان

 

:: صوت/ مجلس يزيد لعنة الله عليه

 

داستان‏ها و حکایات شنیدنی و عبرت انگیز در کلام استاد آیت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب

 

Get the Flash Player to see this player.

دانلود

 

 

:: استفتائات جدید از  رهبر انقلاب در باب روزه

 

روزه ما فى‏الذمه

س: كسى كه نمى‏داند قضاى روزه دارد، آيا مى‏تواند روزه ما فى‌الذمه بگيرد؟ يعنى نيت كند اگر روزه قضا داشته باشد، آن را به جا آورد؛ وگرنه به عنوان روزه مستحبى حساب شود؟


ج) آرى، با اين نيت مى‏تواند روزه بگيرد.

شک در روزه قضاى پدر

س: پدرم چند سال روزه قضا داشت كه نمى‏دانم آنها را به جا آورده يا نه و در اين مورد وصيتى هم نكرده است؛ تكليف پسر ارشد خانواده چيست؟


ج) اگر پسر بزرگ‏تر يقين دارد كه پدرش روزه قضا داشته است، بايد آنها را به جا آورد.

 

اجير گرفتن براى قضاى روزه پدر از ما ترک او

س: اگر پسر بزرگ‏تر بخواهد براى روزه‏هاى پدر از دنيا رفته‏اش، كسى را اجير كند، آيا مى‏تواند از تركه ميت خرج كند؟


ج) خير، پسر بزرگ‏تر بايد خودش روزه‏هاى پدر را به جا آورد و يا از اموال خود، كسى را اجير كند و حق ندارد از تركه ميت چيزى خرج كند؛ مگر آنكه پدر وصيت كرده باشد.

 

حکم دوران امر در قضاى روزه فرد يا پدر

س: كسى كه هم خودش روزه قضا دارد و هم روزه پدرش كه از دنيا رفته؛ انجام دادن كدام مقدم است؟


ج) با توجه به اينكه هر دو واجب است، ترتيبى بين آن دو وجود ندارد.

 

قضاى روزه پدر براى دختر

س: اگر پدر، تنها فرزند دختر داشته باشد، آيا بعد از مرگش قضاى روزه‏هاى او، بر دختر بزرگ‏تر واجب است؟

 

ج) خير، واجب نيست.

  

 

 

:: گناهان کبیره  


شوره زار

گناهان کبیره، گناهانی هستند که از نظر اسلام پراهمیت و بزرگ‌ اند. نشانه‌ی اهمیت این گناهان آن است که برای‌شان به نهی اکتفا نشده است و به عذاب دوزخ نیز تهدید شده است.

آنچه که در ادامه می‌آید برگرفته و چکیده‏ای از کتاب “ گناهان کبیره “ به تألیف: شهید مهراب آیت الله دستغیب است.

شهید بزرگوار (آیت الله دستغیب) در مقدمه اش آثار نیک تقوی را از آیات و اخبار وخطبه نهج البلاغه بر می شمرد و پس از متوجه ساختن خواننده به اهمیت تقوا، معنی و حقیقت آن که انجام واجبات و ترک محرمات است را با بیانی شیوا ثابت می کند و در زمین مساعد تخم عمل به هر کمی باشد بارور میشود ولی با آفت گناه کوه عمل نیز کاهی نمی ارزد.

رویهم رفته ارزش هر کس به اندازه تقوای او است و می دانیم که تقوی را مراتب متعدد و مختلفی است و نخستسن مرتبه آن ترک گناهان و انجام واجبات است و مرتبه دوم تهذیب نفس و آراسته شدن به ملکات فاضله است و در مرتبه سوم از غیر خدا بریدن و یکباره به او پیوستن است.

 

پيمان شكني

 

از گناهان کبیره ای که به کبیره بودن آن تصریح شده است و بین مردم نیز رایج است، شکستن پیمان و وفا نکردن به عهد است چنانچه در صحیحه حضرت عبدالعظیم ذکر شد و حضرت صادق(ع) برای کبیره بودنش به آیه 25 از سوره عهد استشهاد می فرماید: «کسانی که پیمان خدای را پس از بسته شدنش می گسلند و می بُرند آنچه خداوند امر به پیوند فرموده و در زمین فساد می کنند برای ایشان دوری از رحمت خداست و برایشان سرای بدی است که دوزخ است.»" والذین ینقضون عهدالله من بعد میثاقه و یقطعون ما امر الله به ان یوصل و یفسدون فی الارض اولئک لهم اللعنتة و لم سوء الدار (سوره رعد آیه 25)"

بالجمله بدترین موجودات روی زمین کسانی هستند که از باز خواست خدا نمی ترسند و در پیمان شکنی بی باکند مانند یهود بنی قریظه که با رسول خدا (ص) عهد کردند که خیانت نکنند و ضرری نرسانند و دشمنان آن حضرت را یاری نکنند و در عوض در دین خود ثابت و در امان مسلمنان باشند و چون چند مرتبه نقض عهد کردند پس خداوند در آین آیات(سوره 3 آیات 70 و 71) امر فرموده با آنها قتال کنند.

 

امیر المؤمنین (ع) می فرماید: «پیمان شکنی موجب خشم خدا و مردم است و خداوند می فرماید خشم خدا بزرگ است در اینکه می گویید آنچه را بجا نمی آورید.» " الخلف المقت عندالله و عندالناس قال الله تعالی کبر مقتاً عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون (نهج البلاغه، فی عهد الی مالک الاشتر)"

 

 

:: صوت سخنرانی

 

سخنراني حجت الاسلام و المسلمين آقاتهراني با موضوع « آداب بندگي»

 

Get the Flash Player to see this player.

 

شرح دعاي ابوحمزه توسط حجت الاسلام و المسلمين پناهيان (2)

 

Get the Flash Player to see this player.

 

:: قرآن صاعد


شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیت الله جوادی آملی (11)

 

برای استجابت دعا، صلوات نقش تعیین كننده دارد. در نهج البلاغه از امیرالمؤمنین علیه السَّلام نقل شده است: اگر مسئلتی دارید، قبل از خواستن چیزی اول صلوات بفرستید، چون خداوند این صلوات را و طلب رحمت را مستجاب می‌كند. وقتی آن اولی را مستجاب كرد، خواسته‌ای را كه در كنار صلوات ارائه كردید و صلوات را شفیع خواسته قرار دادید، آن را هم برآورده می‌كند.


امام سجاد سلام الله علیه در این بخش از دعای ابوحمزه عرض می‌كند: "اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مَحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد. وَاخْتِمْ لِی بِخِیرْ وَ اَكفِنی مَا اَهَمَّنِی مِنْ اَمرِ دُنیایْ وَ آخِرَِتِی وَلا تُسَلِّطْ عَلَیَّ مَنْ لا یَرحَمُنی. وَاجعَلْ عَلَیَّ مِنْكَ جُنَّهً واقِیَهً باقِیَهً وَلا تَسلُبنِی صالِحَ مَا أنْعَمْتَ بِهِ عَلَیَّ وَارْزُقنِی مِنْ فَضلِكَ رِزقاً واسِعاً حَلالاً طَیِّباً."


اول وجود مبارك امام سجاد صلوات می‌فرستد، بر محمّد و آل محمّد (علیهم الصَّلاه و علیهم السَّلام) ، بعد درخواست می‌كند؛ عرض می‌كند: خدایا! پایان امور ما را به خیر ختم بكن، چون إنَّمَا الاُمورْ بِخواتِیمِها. بَد عاقبتی بسیار چیز بَدی است و حسن عاقبت بسیار چیز خوبی است. یكی از دعاهائی كه انسان درباره خود دارد، عرض می‌كند: پروردگارا ! بهترین حالت مرا در دوران پیری من قرار بده كه اوّلاً من در دوران پیری نیازمند به بیگانگان نباشم . ثانیاً با حسن عاقبت و ایمان كامل رخت بربندم. كه ایمان را به همراه خود به برزخ و قیامت ببرم.


"وَ اَكفِنی مَا اَهَمَّنِی مِنْ اَمرِ دُنیایْ وَ آخِرَتی."

 پروردگارا ! مهمّات دنیا و مهمّات آخرت مرا مشغول كرده است. نه خود من توان آن را دارم كه كافی باشم و نه دیگران. و تو هم كه در قرآن كریم وعده دادی: ألَیسَ اللهُ بِكافٍ عَبدَه(2)، و غیر تو هم كه كافی نیست! بنابراین یك كسی كه كفایت كننده هر مهم هستی، امور مهم دنیا و آخرت ما را كفایت بكن!


"وَ اَكفِنی مَا اَهَمَّنِی مِنْ اَمرِ دُنیایْ وَ آخِرَتی." در بعضی از ادعیّه هم آمده است: یا مَنْ یَكفِی مِنْ كُلِّ شِیء وَ لا یَكفِی مِنْهُ شِیء اِكفِنی مَا اَهَمَّنِی مِنْ اَمرِ دُنیایْ وَ آخِرَتِی.(3)

ای خدائی كه از هر چیزی كفایت می‌كنی، و ای خدائی كه غیر تو كار تو را نمی‌كند و از تو كفایت نمی‌كند، امر دنیا و آخرت ما را كفایت بكن! و كسی كه بر ما رحم نمی‌كند بر ما مسلّط نفرما!

در صحیفه سجادیّه قریب به این مضمون آمده است كه: "اَللّهُمَّ حِصنِی حِیطَهً تَقیمِی بِها. پروردگارا! طوری مرا در تحت احاطه خود قرار بده كه حائط و دیواری از مهر به دور من كشیده بشود كه در اثر آن احاطه الهی گزندی از بیرون به ما نرسد.

بازگشت چنین دعاهائی به این است كه ما را در قلعه اَمن ولایت و توحید قرار بده! چون كلمه لا إله إلا الله، یعنی توحید حصن خداست. چنین كه ولایت اهل بیت (علیهم الصَّلاه و علیهم السَّلام) هم حصن خداست. این دو تا حصن مقابل هم نیستند، بلكه یكی دالان ورودیِ دیگری است و شرط دیگری است!‌ این كه دالان ورودی باشد و شرط باشد كه كسی بخواهد وارد حصن توحید بشود، باید از شرط ولایت بگذرد، از همان حدیث سلسلةُ‌ الذَّهب(4) كاملاً بر می‌آید. به هر تقدیر اگر لا إله إلا الله حصنُ الله است، و اگر ولایت اهل بیت (علیهم الصَّلاة و علیهم السَّلام) حصنُ الله است، یكی شرط است و دیگری مشروط . این چنین نیست كه دو تا حصن جدا و بیگانه باشد! و اگر كسی تحت ولایت الهی بود، قهراً تحت حیطه رحمت حقّ است. یعنی آن رحمت خاصّ به او محیط است . وقتی رحمت خاصّ به او محیط شد، هیچ كسی توان آسیب رساندن به او را ندارد!

لذا بعد از آن عرض می‌كند: وَ لا تُسَلِّطْ عَلَیَّ مَنْ لا یَرحَمُنِی. خدایا! بر من، بر كشور ما، بر ملّت ما كسی كه رحم نمی‌كند مسلّط نكن! چه دشمن خارج، چه دشمن داخل . این دعائی است كه همگان در سحرهای ماه مبارك رمضان داریم و باید داشته باشیم . مستحضرید، قبلاً هم گذشت كه یكی از بهترین راه استجابت نیایش همان تعمیم در دعا است . یعنی دیگران را در قلمرو دعا شریك كردن و انحصار طلب نبودن و خاصّ خود نكردن؛ این استلذا در آن جمله‌های قبلی این بود كه خدایا! مرا و همه گنهكاران عالم را ببخش! بر من،"وَامْنُنْ عَلَینَا وَ عَلَی المُذنِبینْ."در اینگونه موارد هم منظور آن است كه خدایا! بر هیچ كدام از ماها، بر كشور ما، نظام ما كسی كه رحم نمی‌كند مسلّط مفرما!

شیطان بر ما رحم نمی‌كند. شما مستحضرید كه شیطان اعداء عدوّ ماست! ما از صدر تا ساقه، از ساقه تا صدر در تمام بحث‌های اخلاقی، نیایش و دعا و ذكر باید این مسئله را كاملاً متوجّه باشیم و مكرّر هم به ذهن بسپاریم كه دشمن ما كسی است كه محصول چند هزار ساله خود را یك جا آتش زد!! كسی كه به خود رحم نكرد و از اوّلین و آخرین یك آدم لجباز لجوج لَدود عَنودی مثل شیطان نیامده و نخواهد آمد، چنین كسی دشمن ماست!

طبق بیان نهج البلاغه وجود مبارك حضرت امیر فرمود: چند هزار سال خدا را عبادت كرده؛ لا یُدری أمِنْ سِنِّی الدُّنیا أمْ مِنْ سِنِّی الآخِرَه. (5) حالا چهار هزار سال یا شش هزار سال شیطان خدا را عبادت كرد. در اثر خوی استكباری محصول شش هزار ساله خود یا چهار هزار ساله خود را یك جا آتش زد! و معلوم نیست آن سال‌ها، سال‌های دنیاست كه 365 روز است، هر شبانه روزی هم 24 ساعت، یا سال قیامت است كه یك روز هزار سال است، یا یك روز پنجاه هزار سال است، معلوم نیست؛ گرچه برای علی و اولاد علی (علیهم الصَّلاه و علیهم السَّلام) روشن است، ولی برای ماها معلوم نیست.

خوب شما هیچ كسی را نشان ندارید كه محصول عمر چند هزار ساله‌اش را یك جا در اثر خشم آتش بزند! افرادی هستند كه زندگی خودشان را می‌سوزانند، خودشان را انتحار می‌كنند، امّا بالأخره یك چیز محدودی‌اند. امّا كسی چند هزار سال عبادت بكند و محصول همه اینها را یك جا آتش بكشد، خیلی باید لجوج باشد! این به نام ابلیس و شیطان است. چنین دشمنی، خون آشام كه به خود رحم نكرده است، به خدا سوگند خورده است كه ما را بگیرد و بگزد! با همه توانی كه دارد، با خیل و رجلش؛ چنین انسانی كه خطرناك است! این عدّو مبین است. ما با او روبرویم . ما اگر خلیفةُ‌‌ الله باشیم می‌توانیم او را طرد كنیم ، وگرنه تحت ولایت او هستیم . ممكن است عمری تحت ولایت شیطان باشیم معاذ الله و ندانیم چه كرده‌ایم وَ هُمْ یُحسَبُونَ أنَّهُمْ یُحسِنُونَ صُنعاً. (6) لذا انسان از ذات أقدس إله مسئلت می‌كند: لا تُسَلِّطْ عَلَیَّ مَنْ لا یَرحَمُنی. خدایا! بر من و بر ما، بر خانه من و بر میهن من، بر مكتب من و دین من و قرآن من كسی كه رحم نمی‌كند مسلّط نكن!

 گاهی خداوند شیطان را بر افرادی به عنوان انتقام مسلّط می‌كند، إنّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ اُولیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤمِنُونْ (7). إنّا أرسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَی الكافِرینَ تَؤُزُّهُم.‎ْ أزّاً. (8) كَذلِكَ نُوَلّی بَعضَ الظّالِمینَ بَعضاً. (9) همه این آیات نشان می‌دهد كه اگر كسی مورد قهر خدا قرار گرفت، ‌ممكن است خدا یك دشمن بی‌رحمی را بر او چیره كند.

در این دعاها عرض می‌كنیم: كسی كه بر ما رحم نمی‌كند بر ما مسلّط نفرما! و یك سَپری كه ما را حفظ می‌كند و برای همیشه باقی است برای ما قرار بده كه از گزند حوادث تلخ مصون بمانیم . آن نعمت‌های خوبی را كه قبلاً به ما دادی، از ما نگیر! و از فضلت رزق واسع ما مرحمت بكن! و ما را به حفظ خودت و حراست خودت حفظ بكن! وَ اكْلَأنِی بِكَلآءَ تِكْ . خداوند در شب و روز حافظ انسان است و این كه فرمود: مَنْ یَكلَؤُكُمْ بِاللِّیلِ وَالنَّهارْ مِنَ الرَّحمن(10)، چون كِلائَتی و حفظ و حراستی غیر از حراست الهی نیست!

باز مسئله حج بیت خدا مطرح است: وَارْزُقنِی حَجَّ بِیتِكَ الحَرام فِی عامِی هذا وَ فِی كُلِّ عام وَ زِیارَةِ قَبرِ نَبِیّكَ وَ لا تُخْلِنی یا رَبِّ مِنْ تِلكَ المَشاهِدِ الشَّرِیفَه وَ المَواقِفِ الكَریمَه. یعنی خدایا! توفیق زیارت خانه خودت و اعتاب مقدّسه و مشاهد مشرّفه را به ما مرحمت بكن!

 

 پی‌نوشت‌ها:

 

1- سوره نمل / آیه 62

2- سوره زمر / آیه 36

3- بحار الأنوار / جلد 97 / صفحه 418

4- توحید صدوق/ صفحه 25 ـ قالَ الرِّضاء (ع): لا إلهَ إلا الله حِصنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصنِی اَمِنَ مِنْ عَذابِی ، بِشَرطِها وَ شُرُوطِها وَ أنَا مِنْ شِرُوطِهَا؛ معروف به حدیث سلسلةُ‌ الذَّهب.

5- نهج البلاغه/ خطبه 192

6-سوره كهف/ آیه 104

7- سوره اعراف / آیه 27

8- سوره مریم/ آیه 83

9- سوره انعام/ آیه 129

10- سوره انبیاء / آیه 42

 

  

:: آوای وحی

 

قرائت قرآن جزء سيزدهم

ترتيل: كريم منصوري

Get the Flash Player to see this player.

 

تحدير ( تند خواني): احمد دباغ‌پور

Get the Flash Player to see this player.

 

:: صوت

 

مناجات مجير،‌ روضه و مداحي شب سيزدهم ماه رمضان حاج منصور ارضي و حاج حسين سازور

 

Get the Flash Player to see this player.

 

متن و ترجمه دعای مجیر به شرح ذیل است:

بِسْمِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

 

به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانى‏اش همیشگى است‏

 

سُبْحَانَکَ یَا اللَّهُ تَعَالَیْتَ یَا رَحْمَانُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَحِیمُ تَعَالَیْتَ یَا کَرِیمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مَلِکُ تَعَالَیْتَ یَا مَالِکُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قُدُّوسُ تَعَالَیْتَ یَا سَلامُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُؤْمِنُ تَعَالَیْتَ یَا مُهَیْمِنُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَزِیزُ تَعَالَیْتَ یَا جَبَّارُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُتَکَبِّرُ تَعَالَیْتَ یَا مُتَجَبِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ،

 

منزّهى تو اى خدا، بلندمرتبه هستى اى بخشنده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى مهربان، بلندمرتبه هستى‏ اى کریم، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى فرمانروا، بلندمرتبه هستى اى مالک، ما را از آتش پناه ده اى‏ منزّهى تو اى ایمن‏بخش، بلندمرتبه هستى اى چیره بر هستى، مار از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى عزّتمند، بلندمرتبه هستى اى جبّار، ما را از آتش‏ پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى بزرگ‏منش، بلندمرتبه هستى اى بزرگ‏منش، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى برى از هر عیب، بلندمرتبه هستى اى سلام،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،

 

سُبْحَانَکَ یَا خَالِقُ تَعَالَیْتَ یَا بَارِئُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُصَوِّرُ تَعَالَیْتَ یَا مُقَدِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا هَادِی تَعَالَیْتَ یَا بَاقِی أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَهَّابُ تَعَالَیْتَ یَا تَوَّابُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا فَتَّاحُ تَعَالَیْتَ یَا مُرْتَاحُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا سَیِّدِی تَعَالَیْتَ یَا مَوْلایَ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَرِیبُ تَعَالَیْتَ یَا رَقِیبُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُبْدِئُ تَعَالَیْتَ یَا مُعِیدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَمِیدُ تَعَالَیْتَ یَا مَجِیدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَدِیمُ،

 

منزّهى تو اى‏ آفریننده، بلندمرتبه هستى اى آفرینشگر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى صورت آفرین، بلندمرتبه هستى اى تقدیر کننده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى راهنما، بلندمرتبه هستى اى ماندگار، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده‏ منزّهى تو اى بخشایشگر، بلندمرتبه هستى اى بسیار توبه‏پذیر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى گشایشگر، بنلدمرتبه، هستى اى خستگى‏ناپذیر، ما را از آتش پناه اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى سرورم، بلندمرتبه هستى اى مولایم، ما از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى نزدیک، بلندمرتبه هستى اى نگاهبان، ما را از آتش پناه ده اى پناه هنده، منزّهى تو اى پدید آورنده، بلندمرتبه هستى اى بازگرداننده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى ستوده، بلندمرتبه‏ اى داراى عظمت، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى دیرینه،

 

تَعَالَیْتَ یَا عَظِیمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا غَفُورُ تَعَالَیْتَ یَا شَکُورُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا شَاهِدُ تَعَالَیْتَ یَا شَهِیدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَنَّانُ تَعَالَیْتَ یَا مَنَّانُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا بَاعِثُ تَعَالَیْتَ یَا وَارِثُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُحْیِی تَعَالَیْتَ یَا مُمِیتُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا شَفِیقُ تَعَالَیْتَ یَا رَفِیقُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا أَنِیسُ تَعَالَیْتَ یَا مُونِسُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا جَلِیلُ تَعَالَیْتَ یَا جَمِیلُ،

 

بلند مرتبه هستى اى بزرگ، ما را از آتش پناه ده‏ اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى آمرزگار، بلندمرتبه هستى اى ستایش‏پذیر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى گواه، بلندمرتبه هستى اى حاضر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى مهربان، بلندمرتبه هستى اى منت‌گذار، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى برانگیزنده، بلندمرتبه هستى اى میراث‏بر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده‏ منزّهى تو اى زندگى‏بخش، بلندمرتبه هستى اى میراننده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى مهربان، بلندمرتبه‏ هستى اى همراه، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده منزّهى تو اى همدم، بلندمرتبه هستى اى مونس ما را از آتش پناه ده‏ اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى بزرگ منزلت، بلندمرتبه هستى اى زیبا،

 

أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا خَبِیرُ تَعَالَیْتَ یَا بَصِیرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَفِیُّ تَعَالَیْتَ یَا مَلِیُّ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مَعْبُودُ تَعَالَیْتَ یَا مَوْجُودُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا غَفَّارُ تَعَالَیْتَ یَا قَهَّارُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مَذْکُورُ تَعَالَیْتَ یَا مَشْکُورُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا جَوَادُ تَعَالَیْتَ یَا مَعَاذُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا جَمَالُ تَعَالَیْتَ یَا جَلالُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا سَابِقُ تَعَالَیْتَ یَا رَازِقُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا صَادِقُ تَعَالَیْتَ یَا فَالِقُ،

 

ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى‏ آگاه، بلندمرتبه هستى اى بینا، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى عطابخش، بلندمرتبه هستى اى امان ده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى معبود، بلندمرتبه هستى اى موجود، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده‏ منزّهى تو اى بسیار آمرزنده، بلندمرتبه هستى اى ستوده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى یاد شده، بلندمرتبه‏ هستى اى سپاس شده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى بخشنده، بلندمرتبه هستى اى پناهگاه، ما را از آتش پناه ده‏ اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى زیبا، بلندمرتبه هستى اى باشکوه، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پیش از همه، بلندمرتبه هستى اى روزى‏دهنده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى راستگو، بلندمرتبه هستى اى شکافنده،

 

أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا سَمِیعُ تَعَالَیْتَ یَا سَرِیعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَفِیعُ تَعَالَیْتَ یَا بَدِیعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا فَعَّالُ تَعَالَیْتَ یَا مُتَعَالُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَاضِی تَعَالَیْتَ یَا رَاضِی أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَاهِرُ تَعَالَیْتَ یَا طَاهِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَالِمُ تَعَالَیْتَ یَا حَاکِمُ،

 

ما را از اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى شنوا، بلندمرتبه هستى اى سریع، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى بلندپایه، بلندمرتبه هستى اى نوآفرین، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى همواره در کار، بلندمرتبه هستى اى والاتر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى قضاوت کننده، بلندمرتبه هستى اى خشنود، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى چیره، بلندمرتبه هستى اى پاک، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده منزّهى تو اى دانا، بلندمرتبه هستى‏ اى حکمران،

 

أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا دَائِمُ تَعَالَیْتَ یَا قَائِمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَاصِمُ تَعَالَیْتَ یَا قَاسِمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا غَنِیُّ تَعَالَیْتَ یَا مُغْنِی أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَفِیُّ تَعَالَیْتَ یَا قَوِیُّ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا کَافِی تَعَالَیْتَ یَا شَافِی أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ ، سُبْحَانَکَ یَا مُقَدِّمُ تَعَالَیْتَ یَا مُؤَخِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا أَوَّلُ تَعَالَیْتَ یَا آخِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ،

 

ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پاینده، بلندمرتبه هستى اى پایدار، ما را از آتش پناه ده اى‏ پناه‏دهنده، منزّهى تو اى نگهدارنده، بلندمرتبه هستى اى پخش کننده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى بى‏نیاز، بلندمرتبه هستى اى بى‏نیاز کننده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى باوفا،بلندمرتبه هستى اى توانا، ما را از آتش‏ پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى کفایت کننده، بلندمرتبه هستى اى شفابخش، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پیش‏انداز، بلندمرتبه هستى اى پس‏انداز، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى آغاز، بلندمرتبه هستى اى انجام‏ ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،

 

سُبْحَانَکَ یَا ظَاهِرُ تَعَالَیْتَ یَا بَاطِنُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَجَاءُ تَعَالَیْتَ یَا مُرْتَجَى أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا ذَا الْمَنِّ تَعَالَیْتَ یَا ذَا الطَّوْلِ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَیُّ تَعَالَیْتَ یَا قَیُّومُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَاحِدُ تَعَالَیْتَ یَا أَحَدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا سَیِّدُ تَعَالَیْتَ یَا صَمَدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَدِیرُ تَعَالَیْتَ یَا کَبِیرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَالِی تَعَالَیْتَ یَا مُتَعَالِی [عَالِی‏]

 

منزّهى تو اى آشکار، بلندمرتبه هستى اى نهان، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى امید، بلندمرتبه هستى اى امیدبخش، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى عطابخش، بلندمرتبه هستى اى هماره بخشایشگر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى زنده، بلندمرتبه هستى اى به خود پاینده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى یگانه، بلندمرتبه هستى اى یکتا، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى سرور، بلندمرتبه هستى اى مقصود همه‏ ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى توانا، بلندمرتبه هستى اى بزرگ، ما از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى ولایت مدار، بلندمرتبه هستى اى بلند پایه

 

أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَلِیُّ تَعَالَیْتَ یَا أَعْلَى أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَلِیُّ تَعَالَیْتَ یَا مَوْلَى أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا ذَارِئُ تَعَالَیْتَ یَا بَارِئُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا خَافِضُ تَعَالَیْتَ یَا رَافِعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُقْسِطُ تَعَالَیْتَ یَا جَامِعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُعِزُّ تَعَالَیْتَ یَا مُذِلُّ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَافِظُ تَعَالَیْتَ یَا حَفِیظُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَادِرُ تَعَالَیْتَ یَا مُقْتَدِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَلِیمُ تَعَالَیْتَ یَا حَلِیمُ،

 

ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى والا،بلندمرتبه هستى اى والاتر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى سرپرست، بلندمرتبه هستى اى مولا، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پدیدآور، بلندمرتبه هستى اى آفرینشگر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى فرودآور، بلندمرتبه هستى اى فرازبر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى دادگر، بلندمرتبه هستى اى گردآور، ما را از آتش‏ پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى عزّت‏بخش، بلندمرتبه هستى اى خوارساز، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى‏ نگاهبان، بلندمرتبه هستى این نگاهبان، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى توانا، بلندمرتبه هستى اى توانمند ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى دانا،بلندمرتبه هستى اى بردبار،

 

أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَکَمُ تَعَالَیْتَ یَا حَکِیمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُعْطِی تَعَالَیْتَ یَا مَانِعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا ضَارُّ تَعَالَیْتَ یَا نَافِعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُجِیبُ تَعَالَیْتَ یَا حَسِیبُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَادِلُ تَعَالَیْتَ یَا فَاصِلُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا لَطِیفُ تَعَالَیْتَ یَا شَرِیفُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَبُّ تَعَالَیْتَ یَا حَقُّ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مَاجِدُ تَعَالَیْتَ یَا وَاحِدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَفُوُّ تَعَالَیْتَ یَا مُنْتَقِمُ،

 

ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى داور، بلندمرتبه هستى اى فرزانه، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى عطابخش، بلندمرتبه هستى اى بازدار، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى زیان‏رسان، بلندمرتبه هستى اى سودبخش، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى اجابت‏ کننده، بلندمرتبه هستى اى حسابرس، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى دادگر، بلندمرتبه هستى اى جدایى‏انداز، ما را از آتش پناه ده اى‏ پناه‏دهنده، منزّهى تو اى مهربان، بلندمرتبه هستى اى شریف، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پروردگار، بلندمرتبه هستى اى حقیقت پایدار، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پرشکوه، بلندمرتبه هستى اى گانه، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى درگذرنده، بلندمرتبه هستى اى انقتام گیرنده،

 

أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَاسِعُ تَعَالَیْتَ یَا مُوَسِّعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَءُوفُ تَعَالَیْتَ یَا عَطُوفُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا فَرْدُ تَعَالَیْتَ یَا وِتْرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُقِیتُ تَعَالَیْتَ یَا مُحِیطُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَکِیلُ تَعَالَیْتَ یَا عَدْلُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُبِینُ تَعَالَیْتَ یَا مَتِینُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا بَرُّ تَعَالَیْتَ یَا وَدُودُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَشِیدُ تَعَالَیْتَ یَا مُرْشِدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا نُورُ تَعَالَیْتَ یَا مُنَوِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا نَصِیرُ،

 

ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى بسیار عطابخش، بلندمرتبه هستى اى عطاگستر، ما را از آتش‏ پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پرمهر، بلندمرتبه هستى اى نوازشگر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده‏ منزّهى تو اى یگانه، بلندمرتبه هستى اى بى‏همتا، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى روزى‏بخش، بلندمرتبه هستى اى‏ فراگیر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى وکیل،بلندمرتبه هستى اى عدالت محض، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده‏ منزّهى تو اى آشکار، بلندمرتبه هستى اى استوار، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى نیکو، بلندمرتبه هستى اى‏ مهروز، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزهى تو اى راهما، بلندمرتبه هستى اى راهبر، ما را از آتش پناه ده‏ اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى روشنایى، بلندمرتبه هستى اى روشنى‏بخش، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى یارى رسان،

 

تَعَالَیْتَ یَا نَاصِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا صَبُورُ تَعَالَیْتَ یَا صَابِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُحْصِی تَعَالَیْتَ یَا مُنْشِئُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا سُبْحَانُ تَعَالَیْتَ یَا دَیَّانُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُغِیثُ تَعَالَیْتَ یَا غِیَاثُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا فَاطِرُ تَعَالَیْتَ یَا حَاضِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا ذَا الْعِزِّ وَ الْجَمَالِ تَبَارَکْتَ یَا ذَا الْجَبَرُوتِ وَ الْجَلالِ سُبْحَانَکَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ

 

بلندمرتبه هستى اى یاور، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى بردبار، بلندمرتبه هستى اى شکیبا، ما را از آتش پناه‏ ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى شمارشگر، بلندمرتبه هستى اى آفرینشگر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى‏ پاک و منزّه، بلندمرتبه هستى اى جزادهنده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى فریادرس، بلندمرتبه هستى اى پناه، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى آفریننده، بلندمرتبه هستى اى حاضر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى صاحب شکوه و زیبایى، بلندمرتبه هستى اى داراى جبروت و جلال، منزّهى تو، معبودى جز تو نیست منزّهى تو، همانا من از ستمکاران بودم، پس دعایش را اجابت کردیم و او را از اندوه رهانیدیم و اینچنین اهل‏ ایمان را رهایى بخشیم، و درود خدا بر آقاى ما محمّد و خاندان او همه و سپاس خدا را پروردگار جهانیان‏ و خدا ما را بس است و چه نیکو وکیلى است، و جنبش و نیرویى نیست جز به عنایت خداى والاى بزرگ.

  

پی‌نوشت:

 

* علامه شیخ تقی الدین ابراهیم کفعمی در اول نیمه قرن نهم هجری در جبل عامل دیده به جهان گشود و در سال 905 هجری در همان منطقه دعوت حق را لبیک گفت.

 

القابی نظیر: اکابر علمای امامیه، اعیان محدّثین شیعه، کثیر التتبع و وجوه شیعه، حکایت از گستردگی اطلاعات علمی و نفوذ شخصیت معنوی وی میان دانشمندان است.

 

کفعمی به تمام اعمال، دعاها، عبادات و آداب زیارت‌هایی که در کتاب «مصباح» خود آورده است، عمل می‌نمود و در ساعاتی که وقت او اجازه نمی‌داد، دعاها و عبادات آن روز را همسر عالم و عابد وی به جای می‌آورد و این چنین بود که کتاب مصباح او بعد از تألیف جای «مصباح المتهج‍ّد و سلاح المتعب‍ّد» شیخ طوسی را در خانه بسیاری از شیعیان گرفت.



 

 

 

 

https://zamzam.ir/#home