چهارشنبه 8 آذر 1402 09:20 ساعت
شناسه خبر : 373218
سلسله جلسات سلوک اجتماعی۳؛
این سیر تا کجاست و کی تمام میشود؟ / نگاهی به تعاریف دیگر سلوک
انسان اگر زیست مؤمنانه موحدانه داشته باشد، لحظه به لحظه وجودش به سمت کمال میرود. این غیر از مسلمانشدن و ایمانآوردن است، هرچند آنها خیلی ارزشمندند اما زیست مؤمنانه موحدانه آن است که یک نفر در تکتک لحظات زندگیاش با خدا ببندد.
گروه معارف-رجانیوز: سومین جلسه درس سلوک اجتماعی (فصل اول از معنویت دینی) توسط حجتالاسلام یزدانپناه برگزار شده است که خلاصهای از مطالب ایراد شده توسط وی به شرح ذیل است.
به گزارش رجانیوز، در این جلسه دو تعریف دیگر از سلوک خواهیم گفت. چهار تعریفی که در این دو جلسه گفته شد و میشود، برای شناخت حال و هوای کلی سلوک است و الا همه این تعاریف با هم قابل جمعاند.
تعریف سوم از سلوک: بازگشت به صفای فطری و ارتقاء آن
به این دو روایت نبوی توجه کنیم: اول، قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم): «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ حتّى يَكُونَ ابَواهُ هُما اللَّذانِ يُهَوِّدانِهِ وَ يُنَصِّرانِهِ»؛ هر نوزادى بر فطرت پاک توحید (و اسلام) متولّد می شود مگر این که پدر و مادر او را به آئین یهود و نصرانيّت وارد کنند (علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۳، ص۲۸۱).
دوم، قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم): اُحِبُّ الصِّبیانَ لِخَمسٍ : اَلاوَّلُ : اَنـَّهُم هُمُ البَکّاؤونَ وَالثّانى : یَتَمَرَّغونَ بِالتُّرابِ وَ الثّالِثُ : یَختَصِمونَ مِن غَیرِ حِقدٍ وَ الرّابعُ : لا یَدَّخِرونَ لِغَدٍ شَیئا وَ الخامِسُ : یُعَمِّرونَ ثُمَّ یُخَرِّبونَ؛ من کودکان را به پنج دلیل دوست دارم: اول آنکه بسیار گریه میکنند ( گریه کلید بهشت است). دوم آنکه خاکبازی میکنند (تکبر ندارند). سوم آنکه با یکدیگر دعوا میکنند ولی زود آشتی میکنند (کینه به دل نمیگیرند). چهارم آنکه چیزی برای فردا ذخیره نمیکنند (طمع ندارند). پنجم آنکه خانه میسازند سپس آن را با دست خود خراب میکنند (دلبسته به دنیا نیستند).
با توجه به این دو روایت، تعریف سومی که میتوان از سلوک ارائه داد، بدین صورت است: ما با فطرت پاک به دنیا میآییم؛ اما در دنیا، با تعلقات و گناهان از صفای فطری به مرور دور میشویم. باید به این صفای فطری برگردیم و آن را ارتقاء دهیم. حال چگونه به آن صفای فطری برگردیم و آن را شکوفا کنیم و سپس ارتقاء دهیم؟ با سلوک.
دقت کنیم که فطرت انسان همان روح خداوندی است که خصلتهای نیک را دارد اما پنهان است و باید آن را شکوفا کرد. حمران بن اعین به امام باقر عرض کرد، ما تا پیش شماییم، دنیا را فراموش میکنیم اما تا به بازار و خانه میرویم، تغییر میکنیم! این یعنی ما به مرور ممکن است از فطرت دور شویم. پس باید دست به کار شد و این دست به کار شدن، سلوک است.
تعریف چهارم از سلوک: صیرورت وجودی کمالی انسان
انسان یک موجود کامل مانند ملائکه نیست که هر چه باید داشته باشد را دارد. نه! باید خود را بسازد. این هم یک ارتقای در وجود خود است.
این صیرورت وجودی چگونه رخ میدهد؟
انسان اگر زیست مؤمنانه موحدانه داشته باشد، لحظه به لحظه وجودش به سمت کمال میرود. این غیر از مسلمانشدن و ایمانآوردن است، هرچند آنها خیلی ارزشمندند اما زیست مؤمنانه موحدانه آن است که یک نفر در تکتک لحظات زندگیاش با خدا ببندد و اضافهای به میان نیاورد. صرفا بر مدار عبودیت زندگی کند. این آدم هر لحظه به سمت کمال است. این غیر از زیست مؤمنانهای است که قبله و خدا و پیامبر را قبول دارد، ولی کل زندگیاش را با خدا نمیبندد.
نتیجه این دو زیست در آخرت هم متفاوت است. تفاوت میان مقربین و اصحاب یمین است. هر دو خوبند اما این کجا و آن کجا! اولیای الهی، مع الله بالذات و مع الجنة بالعرضاند، یعنی اصلش با خدایند. اما اصحاب یمین، مع الجنة بالذات و مع الله بالعرضاند. مرحوم آقای انصاری همدانی را یکی از اهل دل در خواب دیده بود، میگفت او در بهشتی بود با نعمتهای فراوان، ولی غرق خدا بود و حواسش به بهشت نبود. این را که گفتند، کسی گفت ایشان در دنیا هم که بود، همینگونه بود؛ به ایشان نعمت میرسید، اما خیلی حواسش به نعمت نبود. با خدا بود! بدانیم افرادی که زیست موحدانه دارند، کار اجتماعی هم که کنند، جنس کارشان فرق میکند که در جلسات بعد توضیح خواهیم داد.
این سیر تا کجاست و کی تمام میشود؟
حتی کسانی که به مراتب خیلی بالا هم میرسند، باز هم راه برای آنها تمام نشده است. حضرت ابراهیم اول عبد بود، بعد نبی شد، بعد رسول، بعد خلیل و بعد امام. اینها ارتقای وجودی است. این نتیجه زیست مؤمنانه موحدانه است. پس به هیچ درجهای نباید بسنده کرد. جنت ذات آن کمال نهایی است.
از پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقل شده است که اهل بهشت هم در قیامت حسرت دارند! در این روایت حضرت میفرمایند: إِنَّ أَهْلَ اَلْجَنَّهِ لاَ یَنْدَمُونَ عَلَی شَیْءٍ مِنْ أُمُورِ اَلدُّنْیَا إِلاَّ عَلَی سَاعَهٍ مَرَّتْ بِهِمْ فِی اَلدُّنْیَا لَمْ یَذْکُرُوا اَللَّهَ تَعَالَی فِیهَا؛ اهل بهشت، نسبت به امور دنیا پشیمان نیستند، مگر نسبت به لحظاتی که بر آنها بدون یاد و ذکر حق گذشته است.
برخی از عرفا میگویند، من میدانستم حضرت حق مبدأ هستی است؛ اما وقتی خدا را با شهود دیدم، حس کردم هیچ نکردهام و همه گذشتهام با نقص بود و باید از آن استغفار کرد.
آیا این صیرورت در دنیا تمام میشود؟
راه تکامل پس از مرگ هم باز است. این موضوع ذیل بحث تکامل برزخی توضیح داده میشود. در همینباره ملاصدرا، بزرگ فیلسوف و عارف شیعی به ما مژدهای میدهد. میگوید اگر کسی بحثهای توحیدی را فهمید، علم پیدا کرد، باور هم پیدا کرد، اما به شهود قلبی نرسید، این آدم تا از این نشئه دنیوی بیرون برود، در برزخ و قیامت به او میدهند. یعنی این رگ توحیدی را داشته باشد، باقی حل میشود. این حرف کاملا درست است!
حضرت استاد، مرحوم علامه حسنزاده آملی روایتی را نقل میکردند که کسی خدا را قبول داشت، اما اهل گناه بود. او را بردند جهنم. آنجا کنار مشرکین و کفار بود. به خدا گفت من اهل گناه بودم ولی چون ایمان آورده بودم نمیخواهم کنار اینها باشم. خدا او را از جهنم آزاد میکند و میبرد بهشت اما داغ جهنم بر پیشانیاش بود و بهشتیان میدانستند او اهل جهنم بوده است. مجدد با خدا مناجات میکند که خدایا بهشت ما هم جهنم دیگری شد. خدا این داغ را هم برداشت. اما هنوز ماجرا تمام نشده بود. بعدا به خدا گفت، خدایا من با این شرمندگی که تو میدانی من چه کردم، چه کنم؟
بعد خدا این گناهانش را از یادش میبرد! علامه ذوالفنون اینطور میگفتند که «اگر این آدم رگ توحیدی نداشت، به اینجا نمیرسید!» اگر ما رگ توحیدی را ببریم آن طرف، آنجا به ما کمال نهایی را میدهند؛ هرچند اگر کسی در دنیا برسد، آن طرف سفرهاش پهنتر خواهد بود.
انتهای پیام/
لینک کوتاه »
http://rajanews.com/node/373218
لینک کوتاه کپی شد