حجت الاسلام و المسلیمن قاسم روانبخش روحانی صریح اللهجه ای است که در سال های گذشته بيشتر وقتش را وقف گسترش و توسعه گفتمان اسلام ناب و عدالت خواهی کرده است. او که عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی(ره) و دبیر سیاسی نشریه پرتو نیز هست، چندی پیش مهمان رجانیوز بود و به پرسش های ما درباره ویژگی های نظام اسلامی و شاخصه های توسعه و عدالت پاسخ گفت.
او در این گفتگو نیز صراحت لهجه اش را حفظ کرد و به بیان انحرافهاي عملی و نظری دولت های هاشمی و خاتمی پرداخت. روانبخش اگرچه در میان حامیان و ترویج کنندگان گفتمانی که محمود احمدی نژاد در انتخابات نهم و دهم نمایندهاش بود، قرار داشت اما پس از آشکار شدن برخی انحرافهاي جریان نفوذی در دولت دهم به مخالفت یا این جریان پرداخت و در این گفتوگو نیز بخش هایی از این مقابله را توصیف کرد.
متن كامل بخش دوم اين گفتوگو در ادامه آمده است:
الان اگر كسي بخواهد به سراغ نظريهپردازان ديني برود، به نظر شما در حوزه قم با چه جوابي روبرو ميشود؟
ممكن است بلافاصله و به صورت نقد در اختيارش نباشد، ولي در اين 32 سال كمكاري نشده. ما زمانهايي را گذرانديم كه شخصيتي مثل حضرت آيتالله مصباح كه خود حضرت آقا در بارهشان ميفرمايند، خلاء امثال شهيد مطهري و علامه طباطبائي را پر كردهاند، با آن مجموعه عظيمي كه در اختيارشان هست و شاگرداني كه پروراندهاند، ميتوانند در اين زمينه پاسخ بدهند. البته اين كار سادهاي نيست.
يعني چون مسئولين اجرايي كشور...
باورشان نبود.
به سراغ علما نيامدهاند، اين خودش علتي شده كه علما حركت نكنند.
نيازها را بايد عرضه كنند، هزينههاي آن را پرداخت كنند و كمك كنند حركتي بشود، والا وقتي نيازي عرضه نشود...
در واقع اصلاً سئوالي نداشتند...
سئوالي را از قم نكنند. حالا قم از خودش حركتي ميكرد. حركتهايي را كه حضرت آيتالله مصباح كردند، بهجاي اينكه بيايند و از آنها استفاده كنند، در وسط راه متوقف كردند. بهجاي اينكه بيايند بگويند دستتان درد نكند كه داريد اين كار مهم را انجام ميدهيد، بيايند و كلاً آن را متوقف كنند. خود حضرت آقا در سفر اخيرشان در فيضيه به اين نكته مهم اشاره كردند. طبيعتاً اگر دولتها به سراغ علما ميآمدند، علمايي كه در علم روز كار كردهاند و اسلام را بهروز ميشناسند، وضع فرق ميكرد. الان مثلاً مؤسسه امامخميني گروه اقتصاد دارد. بخشي از برنامه پنجم توسعه را دوستان ما در اين مؤسسه همكاري كردهاند. در بحث بانكداري حرف دارند، در بحث بيمه حرف دارند.
پس در مؤسسه امامخميني فعاليتهايي انجام گرفته است.
بله، كادر آقاي دكتر داوودي كه روي برنامه پنجم توسعه و بسته بانكداري كار ميكنند، چند نفرشان از اساتيد و اعضاي مؤسسه علمي هستند. همينطور در رشتههاي ديگر هم صاحب نظر هستند. البته مراكز ديگري هم در قم هستند و نميخواهيم بگوييم منحصراً در اين مؤسسه فعاليت ميشود. حالا ما چون عضو مؤسسه هستيم، اينجا را بيشتر ميشناسيم. مراكز ديگري هم هستند كه دارند كار ميكنند. بايد اينها را شناسايي ميكردند، دستشان را به دست همديگر ميدادند، نيازها را مطرح ميكردند. بهجاي اينكه مدلي را كه در غرب ارائه كرده بودند نقد برداريم و بياوريم و اجرا كنيم، ميرفتيم همين جا كنار دست خودمان.
نظام، نظام اسلامي است. اگر اسلام حرفي براي گفتن ندارد، بايد برويم سراغ ديگران، اما اگر حرفي دارد ـكه داردـ اسلام مثل يك معدن غني و قوي است كه بايد طلا و جواهرات را از آن استخراج كرد. اينطور نيست كه پاسخ همه مسائلي را كه امروز پيش ميآيد، به عينه در آنجا پيدا كنيد و برداريد. بايد از كارشناس آن پرسيد تا براي مسئله امروز پاسخ را استخراج كند و در اختيار بگذارد. اسلام يك دين كاملاً بهروز و پوياست و براي هر مسئلهاي پاسخي دارد. بالاخره ما قبول داريم كه اسلام دين خاتم و قرآن، جامع است، پيامبر ما پيامبر خاتم است، آخرين دين خداست، براي همه بشر آمده است تا روز قيامت، پس روز قيامت نقصي ندارد، منتهي بايد به سراغ متخصص و كارشناس آن رفت و از او استفاده كرد. پس اين عامل اصلي بوده كه اينها درست عمل نكردهاند. اين جريان چپ كه آن روز به آن اصلاحات ميگفتند، از ابتداي انقلاب تا حالا، بخش اعظم حكومت دستشان بوده است، بهجز از سال 84 به اين طرف كه دولت آقاي احمدينژاد سر كار آمد. چه در دولت خود آقا زماني كه رئيسجمهور بودند، ميرحسين موسوي تفكرات چپگرايانه داشت، بعد دولت آقاي هاشمي و دولت آقاي خاتمي همينطور است. اين چند سال آخر است كه دولت آقاي احمدينژاد آمد به عنوان دولت اصولگرا.
آقاي هاشمي را در آن زمان به عنوان چهره راست ميشناختند، عضو جامعه روحانيت بود، ولي تفكرش تفكر كارگزاراني بود. لطفاً اين بحث را بيشتر باز كنيد. در آن دوره و در دوره اصلاحات چه گذشت؟ تفكرات آقاي هاشمي در كجا متأثر از تفكرات غرب شده و از تفكرات امام فاصله گرفته است؟
براي اينكه بحث گم نشود، اين سئوال را نگه داريد و برميگرديم. بنابراين جرياني كه ميآيد و حاكم ميشود، همواره براي مشكلات و معضلاتش دنبال راهحل است. براي پيدا كردن پاسخ مشكلاتش به سراغ چه جوامعي ميرود؟ جوامع ماركسيستي كه همان اوايل باختند و خودشان هم تحت تأثير تفكرات ليبراليستي قرار گرفتند. تنها مكتب رايجي كه اينها معتبر ميدانستند، مكتب ليبرالـدموكرسي بود. سخنگوي حزب كارگزاران كه مال آقاي هاشمي است، رسماً اعلام كرد كه حزب ما يك حزب ليبرالـدموكرات است. آقاي خاتمي رسماً ميگويد تنها مكتب معتبر و رايج امروز دنيا مكتب ليبراليسم است.
با همين صراحت؟
بله، با همين صراحت. به آقاي رحيمپورازغدي گفته بود: «شما چرا سوسياليسم را تبليغ ميكنيد؟» گفته بود: «من از سوسياليسم تبليغ نميكنم». گفته بود: «چرا، اين كار را داريد ميكنيد». فكر ميكرد در دنيا 2 تا مكتب وجود دارد، سوسياليسم، ليبراليسم كه با همديگر در تقابل هستند. مكتب معتبر و رايج امروز دنيا مكتب ليبراليسم است. تفكر آنها اينگونه بود، بنابراين چون اعتقاد را داشتند و باورهاي دينيشان ضعيف بود، لذا در بنبستها كه گرفتار ميشدند، بلافاصله به سراغ آن مكتب خاص ميرفتند. موقعي كه آقاي خاتمي ميخواست به خارج از كشور برود، شهيد مطهري به او اجازه نميداد و ميگفت: «مايه علمي و ايماني تو قوي نيست و ميروي و تحت تأثير قرار ميگيري». اين را فرزندش نقل ميكرد كه وقتي هم رفت، بدون اجازه شهيد مطهري رفت و اين شد. شهيد مطهري پيشبيني ميكرد كه ايشان توانمندي ندارد و نبايد به آنجا برود.
انحرافي را كه از اصول اصيل اسلام در اينها حاصل ميشود و به سراغ نسخههاي غربي ميروند، به خاطر دو چيز است. يكي اينكه مباني فكري اينها ضعيف بوده و دوم چون در حكومت قرار گرفتند. غالباً اينها در حكومت بودند و با مشكلاتي برخورد ميكردند و ميخواستند هرجوري كه شده مشكلاتشان را حل كنند و براي حل مشكل به سراغ نسخههاي آماده ميرفتند، نسخههاي آمادهاي كه قبول داشتند، غالباً تفكرات ليبراليستي بود و به سمت غرب ميرفتند.
الان هم در دولت اصولگراي آقاي احمدينژاد داريد همين را ميبينيد. آقاي احمدينژاد درست است كه متدين است و شعارهايش هم انقلابي بودند و مردم هم همينها را پسنديدند و به همين شعارها رأي دادند، اما دو تا مشكل وجود دارد؛ يكي اينكه ايشان خيلي در مباني قوي نيست و عين همان اتفاق دارد ميافتد. چون در مباني قوي نيست، تحت تأثير كسي قرار ميگيرد كه در كنار گوش او مباني ديگري را تزريق ميكند. الان تفكرات اومانيستي دارد در آنجا تبليغ ميشود. تفكرات سكولاريستي دارد تبليغ ميشود. الان معضل اقتصادي است، چگونه بايد حل كرد؟ ايشان در دولت نهم محكم ايستاده بود كه ما بايد از الگوي اسلامي و ايراني استفاده كنيم، ولي ناگهان در دولت دهم ميبينيم يك آدمي ميآيد آنجا ميشود مغز متفكر اقتصاد. او اقتصادش را از كجا ياد گرفته؟ فردمحوري اقتصادي دولت الان كيست؟
در مباحث اجتماعي به سراغ ديگران ميرويم و مثلاً تفكرات ناسيوناليستي را داريم ترويج ميكنيم. مثلاً آقاي ريچارد رورتي(1) چه گفته؟ آن فرد يهودياي كه آوردند اينجا و خانهاي هم در اصفهان به او دادند كه حالا شده نظريهپرداز دولت! چون در حكومت قرار گرفتهاند، به پيچها و بنبستها كه ميرسند، به اين سمت ميروند. چرا؟ چون خودشان از نظر مباني قوي نيستند ولذا به سراغ نسخههاي ديگر ميروند، چون بالاخره ميخواهند مشكل را حل كنند. در اينجا هم همان اشتباهات دارند رخ ميدهند. اگر به سراغ كساني ميرفتند كه در مباني ديني قوي هستند و ميگفتند آقا! مشكل ما اين است، چگونه بايد آن را حل كنيم؟
ولي وزنشان يكي نيست و ميزان انحرافاتي كه مثلاً در دوره اصلاحات يا در دوره سازندگي وجود داشت با ميزان انحرافات در دولت اصولگرا قابل مقايسه نيستند.
دقيقاً همينطور است. ما نميگوييم وزنشان يكي است، يعني يك روز آن دولتها را نميتوانيم با اين دولت مقايسه كنيم.
در آنجا بهكلي انحراف گفتمان وجود داشت.
اصلاً همه چيزشان منحرف شده بود. حرف نهايي آنها را آغاجري زد. آغاجري عضو سازمان مجاهدين انقلاب و تقريباً جزو متفكرين جريان اصلاحات بود. عضو حزب مشاركت هم بود. سازمان مجاهدين انقلاب نقش ليدر جريان اصلاحات را دارد، امثال بهزاد نبوي و سعيد حجاريان و اين تيپ آدمها. آغاجري گفت: «ماركس نصف حقيقت را گفته كه دين افيون ملتهاست. نصف ديگرش را هم من ميگويم كه افيون دولتها هم هست» و حرفهاي ديگري كه ميزدند. مثلاً آقاي خاتمي رسماً گفت دوره قرآن گذشته و مال دوران صدر اسلام بوده و براي اعراب جاهلي و آن فرهنگ آمده است. امروز من ميفهمم كه عبدالكريم سروش و مجتهد شبستري چه ميگويند. ايشان رسماً در شاخه زنان حزب مشاركت صحبت كرد.
چه سالي؟
اوايل دولت آقاي احمدينژاد است. هنوز حزب مشاركت منحل نشده بود و در آن شاخه آمد صحبت كرد. باور اعتقادي اينها همين است. پس دو دليل اصلي انحرافاتي كه در اين گروه اتفاق افتاده، اينهاست و اگر بخواهيم به دليل سوم هم اشاره كنيم، هواي نفس و شيطان است. نقش شيطان را نبايد ناديده گرفت: «قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ* إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»(2). شيطان قسم خورده كه آدمها را گمراه كند و بالاخره اگر كسي در مسئوليتي قرار گرفت، چنانچه شيطان او را گمراه كند، تأثير اين كار شيطان به مراتب بيشتر از فردي است كه نقشي ندارد، يعني اگر شيطان يك رئيسجمهور را منحرف كند، ميتواند جامعهاي را به سمت انحراف بكشاند، اما اگر فرد بقالي منحرف شود، شيطان در آنجا خيلي زور نميزند. نقش شيطان و هواي نفس را هم نبايد ناديده گرفت، بنابراين اينها از عوامل اصلي انحرافاتي است كه در اين گروهها به وجود آمده است. اصولگرايان هم كه سر كار بيايند، صِرف اينكه بگويد اصولگراست، برايش ضمانتنامه و تضمين ميآورد كه منحرف نخواهد شد.
پس بنا بر فرمايش شما يك مسئول اولاً بايد مبناي ديني قوي داشته باشد، ثانياً سعي كند از تلبيسات شيطان دوري كند. سومي چيست؟
در بنبستها كه قرار ميگيرد و معضلات سياسي و اقتصادي و... پيش ميآيد، اگر خودش مباني قوي ندارد، به سراغ كساني برود كه متخصص دين هستند.
مجلس آينده بايد چنين ويژگياي داشته باشد؟
حتماً بايد همينطور باشد. در باره كارگزاران سئوال كرديد. ميشود تكرار كنيد؟
بحث بر سر اين بود كه در دوره كارگزاران و اصلاحات چه اتفاقاتي روي دادند كه اينها از قرائت ديني فاصله گرفتند و به سمت تفكر غربي و مدرن و توسعه رفتند؟ به مصاديقي از انحرافات هم اشاره كنيد.
فكر ميكنم بر اساس مطالبي كه عرض كردم، آقاي هاشمي به دنبال مدل توسعه بود. شعار اصلي او هم توسعه و پيشرفت بود.
يعني در شعار هم بروز داشت، توسعه به معناي غرب...
بله، فقط ميگفت ما دنبال توسعه و پيشرفت هستيم. حتي شعار عدالت هم در كنار پيشرفت مطرح نبود كه مثلاً بگوييم توسعه و عدالت. ميگفت ما بايد توسعه و پيشرفت را محقق كنيم، بقيه حاصل خواهد شد. شعارش هم اين بود كه الان كشور خيلي عقب افتاده است. اين كشور را بايد برد جلو. مثالشان هم مالزي بود. ميگفتند ببينيد مالزي چقدر پيشرفت كرده؟ بايد هر آنچه را كه ممكن است قيد و بندي بر سر راه پيشرفت و توسعه باشد، برداشت. بر اساس اين مدل، حتي يك وقتي آقاي هاشمي در دوره رياست جمهورياش ـفكر ميكنم دوره دوم بودـ به اعضاي جامعه مدرسين قم رسماً گفت كه مدل ما مدل مالزي است. مدل مالزي را اگر خوب ملاحظه كنيد، پايبنديها و تقيدات ديني در توسعه مزاحمتي ايجاد نميكنند. حتي در آنجا بعضي از زنها بيحجاب هستند. انقلاب اگر بخواهد بماند، نبايد پايبند اين مسائل باشد كه حالا مثلاً خانمها حجاب داشته باشند و نبايد دنبال اين نوع مسائل اجتماعي باشيم و لذا حضرت آيتالله مصباح فرمودند كه يكي از مسئولين بلندپايه كشور، روزي آمد و به من گفت: «يكي از مشكلاتي كه الان داريم اين است كه جوانان ما به بعضي از كشورهاي اطراف ميروند و كارهاي ناهنجاري را انجام ميدهند و اين اتفاق دارد ميافتد. خود ما هم خبر داريم كه اينها چرا دارند به آنجا ميروند و چگونه برميگردند. پيشنهاد من اين است كه ما در يكي از جزاير خودمان ـ مثل كيشـ مركز فساد رسمي درست كنيم كه كساني كه ميخواهند براي كارهاي فاسد به كشورهاي مجاور بروند، حداقل ارز مملكت را بيرون نبرند»!
دلش براي ارز سوخته...
بله، بهجاي اينكه ارز مملكت برود در آنجا مصرف بشود، بروند كيش و ارز در همينجا مصرف شود. وقتي مدل ما مدل توسعه محض شد، غير از اينها چيزي نميبيند و فكر ميكند كه ارز دارد از مملكت بيرون ميرود، ما آن ارز را در اينجا جمعآوري ميكنيم و با آن پل ميسازيم، جاده ميسازيم و كشور توسعه پيدا ميكند. در اين مدل حتي ممكن است سفر حج و عمره را هم بگويند چون ارز خارج ميشود، بايد محدود كرد. يعني همه چيز را در مدل توسعه محض ديدن و لذا خود حضرت آقا فرمودند: «پيشرفت بدون عدالت مورد قبول ما نيست. پيشرفت بايد با عدالت همراه باشد». ايشان ميفرمودند: «پيشرفت و توسعه شربت آبليمو نيست كه شكر و آب را مخلوط كنيد و آخر سر چند قطره آبليمو در آن بريزيد». عدالت را نميشود به پيشرفت اضافه كرد، بهطوري كه اول پيشرفت و بعد عدالت را به آن ضميمه كنيم. وقتي كه پيشرفت بدون عدالت حاصل شد، به اين سادگيها نميشود آن را به عدالت برگرداند. بر اساس آن مدل، بعضي از شهرهاي ما خيلي گسترش پيدا كردند و ديگر شهرها و استانهاي ما در فقر و فلاكت باقي ماندند. بعد از 32 سال ميبينيد كه بعضي از روستاهاي جنوب كرمان هنوز هم كپرنشين هستند، البته انصافاً در چند سال دولت نهم براي مسكنسازي و جادهسازي كارهاي خوبي انجام شد. چرا آنگونه شد؟ چون او فقط توسعه را ميديد. معناي عدالت در آن چهارچوب اين ميشود كه ما نبايد برويم و پولها را در استاني خرج كنيم كه زمينه پيشرفت كمتري فراهم ميشود. ما بايد در كلان كشور، پيشرفت را در نظر بگيريم و بر آن اساس جلو برويم. يادم هست كه در زمان آقاي هاشمي حتي صندوقهاي قرضالحسنه را بستند. اينها يك شاهي صناري به مردم وام ميدادند و كارشان را راه ميانداختند. آنها ميگفتند وامي كه صندوقهاي قرضالحسنه به مردم ميدهند، اقتصاد مملكت را به هم ميريزد. خيلي حرف مسخرهاي بود.
اينكه ميگويند عدهاي از مردم زير چرخهاي توسعه له شدند.
دقيقاً همينطور بود. آن روزها صندوقهاي قرضالحسنه اگر خيلي به مردم وام ميدادند، 100 هزار تومان بود. مگر از طريق اين صندوقها چقدر پول به دست مردم ميرسيد كه روي نقدينگي كل كشور تأثير بگذارد؟ ولي آنها تحمل نميكردند.
ميگفتند اين را هم ببريم توي توليد.
بله، ميگفتند اين پولها موجب افزايش نقدينگي در بازار ميشود و تورم بالا ميرود. اين حرف موقعي زده ميشد كه تورم 5/49 درصدي را تجربه كرده بوديم! و ربطي به اين نداشت، ولي اين صندوقها را هم بستند. فقرا غالباً زير چرخ توسعه اقتصادياي كه آقاي هاشمي راه انداخت، له شدند. حركتهايي كه در اكبرآباد، اسلامشهر، كوي طلاب در قزوين اتفاق افتادند، به همين دلايل بود.
ميشود در باره اين موارد توضيح بدهيد؟ مثلاً در اسلامشهر چه شد؟
اسلامشهر و اكبرآباد و... از بخشهاي مهاجرنشين هستند و بعد از انقلاب بود كه توسعه پيدا كردند. به علت فقر و فلاكتي كه در شهرهاي دورافتاده وجود داشت، اينها آمدند و در اين مناطق مستقر شدند. اگر به شهرهاي دورافتاده ميرسيدند، شايد اين مهاجرتها شكل نميگرفت. چه كسي دلش ميخواهد از شهر و فرهنگ و اقوام خود جدا شود و به شهر ديگري برود و اجارهنشيني يا كاري را بكند كه خودش هم نميداند چيست؟ اين مهاجرتها متأسفانه باعث شد كه شهرهاي اطراف تهران توسعه پيدا كنند. به بعضي از اين شهركها كه ميرفتم، اينها در خانههاي بسيار كوچك بدون امكانات زندگي ميكردند. فشارهاي سنگين اقتصادي كه آمد و تورمهاي 5/49 درصدي و 50 درصدي، خانوادههايي كه در اين مناطق زندگي ميكردند، به تنگ آمدند و در بعضي جاها فقط يك جرقه كافي بود تا به صورت شورش و اعتراض بروز كند. مثلاً در قزوين بهانهشان استان نشدن بود. اصل بهانه آن حركت اين بود. بهانه اسلامشهر را يادم نيست كه چه بود، ولي مهم نوع برخورد اينها بود. آقاي دكتر داوودي، معاون اول قبلي رئيسجمهور ميگفت اسنادي داريم كه سفارش ابزار سركوب شورشها را به خارج داده بودند كه چقدر باتوم و وسايل بياورند كه بتوانيم اين شورشها را سركوب كنيم.
در همان دوره؟
بله، ايشان ميگفت اسنادش هست كه مبالغ كلاني را اختصاص دادند كه لوازم سركوب شورشها را وارد كنند. يعني بهجاي اينكه بيايند ريشهيابي كنند كه اين مردمي كه انقلاب كردهاند، دردشان چيست و حرفشان را بشنوند، ميگفتند اين مسيري است كه ما تعيين كردهايم و به هر قيمتي ادامه ميدهيم.
يادم هست كه حضرت آيتالله مشكيني در مدرسه فيضيه در زيرزمين دارالشفاء در حضور آقاي هاشمي سخنراني و به چند نكته اشاره فرمودند كه يكي از آنها اين بود: «آقاي هاشمي! اين ماشيني كه تو راه انداختهاي، اگر به قله برسد خوب است، ولي اگر اين ماشيني را كه دارند هُل ميدهند كه به سمت قله برود، نتواني به قله برساني، برميگردد و تمام مردمي را كه دارند آن را هُل ميدهند، ميكشد. يكخرده ملاحظه اين مردم را بكن». ايشان برگشت و گفت: «بگذاريد كسي كه دستش در اجراست، كارش را بكند. او ميفهمد دارد چه كار ميكند». بعد مثال زد كه ما يك كوپن را حذف كرديم و پالايشگاه آبادان را ساختيم و تعمير كرديم. اين نميارزيد؟ كوپن روغن اين بندگان خدا را حذف كرديد، ماجراي اسلامشهر را برايت رقم زد. او در عالم خودش مدل توسعه را در نظر گرفته بود و همان را ميخواست جلو ببرد. كارشناساني هم كه به او مشاوره ميدادند، عمدتاً همين تفكر را داشتند، درحالي كه اسلام اين مدل را نميپسندد. بايد در كنار توسعه به مباحث عدالت بپردازيد، توسعه همراه با عدالت بايد جلو برود و همراه با ارزشهاي ديني باشد. يادمان نرود چرا انقلاب كرديم. انقلاب نكرديم كه چهار تا خيابان و چهار تا جاده درست كنيم، ولي اصول و ارزشهاي انقلابيمان را زير پا بگذاريم. اساس انقلاب، اسلام است و اسلام هم براي همه اين دردها، نسخه شفابخشي دارد. اسلام دين جامعي است. اگر اسلام را با جامعيت نگاه كنيد و همه اينها را با هم مخلوط كنيد، جواب ميگيريد. علت اين گرفتاريها فاصله گرفتن از اسلام است و تنها كساني كه در دوران 32 ساله پس از انقلاب نگذاشتند اين انقلاب از مسير خودش خارج بشود، حضرت امام(ره) بود و بعد هم شخص مقام معظم رهبري كه در همين مسير، انقلاب را هدايت كردند و هم اسلاميت و هم جمهوريت را حفظ كردند و كشور را در اين مدل قرار دادند و امروز هم به فضل الهي، الگوي اسلاميـايران را كه شخص ايشان رهبري آن را به عهده گرفتهاند و كارشناسان را جمع ميكنند و دارند آنها را به اين سمت سوق ميدهند كه بنشينند و راجع به اين الگو فكر كنند، شخص ايشان هستند و اميدواريم خداوند سايه بلندپايه ايشان را بر سر همه ما مستدام بدارد تا اين انقلاب بقيه قلهها را هم انشاءالله تسخير كند.
پينوشتها:
Richard McKay Rorty (1)
(1931ـ2007)، متولد نيويورك، از خانودهاي چپ، اصلاحطلب و ضد استالينيسم؛ يكي از مهمترين فيلسوفان تحليلي معاصر كه به عقيده برخي بزرگترين فيلسوف امريكايي است. وي نظرات نويني در سنت پراگماتيستي ارائه كرده است و برخي او را با توجه به عقايد نسبيگرايانهاش پسامدرن دانستهاند، اما خود اين را نميپذيرفت. در مفهوم دقيقتر ميتوان او را فيلسوف پسا تحليلي عملگرا ناميد.
رورتي در خرداد 1384، درحالي كه هيچ اثري از او به فارسي ترجمه نشده بود به ايران آمد. زبان ساده رورتي باعث شد كه محافل روشنفكري استقبال چنداني از او نكنند.
(2) قرآن كريم، سوره ص، آيات 82 و 83.