سه شنبه 28 فروردين 1403 02:29 ساعت
شناسه خبر : 379450
گفتگوی رجانیوز با حمیدرضا غلامزاده پیرامون حمله اخیر ایران علیه رژیم صهیونیستی؛
موازنه منطقه با پاسخ موشکی و پهپادی ایران تغییر کرد/ صهیونیستها به شورای امنیتی متوسل شدند که خود به قطعنامه چندی پیش آن اهمیتی ندادند/ رژیم صهیونیستی «وبال راهبردی» آمریکاست/ چرا مسئله اسرائیل موقعیت بایدن در انتخابات آمریکا را متزلزل خواهد کرد؟
اتفاقی که رقم خورد، موازنه کل منطقه را تغییر داد. یعنی بحث صلح ابراهیمی، بحث بازیگران خارج از منطقه در منطقه غرب آسیا و خود رژیم صهیونیستی و جبهه مقاومت، همه اینها با همدیگر تغییر کردند.
گروه بینالملل-رجانیوز: بامداد یکشنبه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پاسخ به اقدام تروریستی رژیم صهیونیستی در حمله به ساختمان کنسولگری ایران در دمشق که به شهادت جمعی از مستشاران نظامی ایران منتهی شد، در حملهای گسترده با انبوهی از پهپادها و موشکها، از خاک ایران مستقیما رژیم صهیونیستی را هدف قرار داد.
این اقدام قانونی جمهوری اسلامی ایران در دفاع از خود که ذیل بند ۵۱ منشور ملل متحد ذکر شده است صورت گرفت. پس از این اتفاق مهم و بدیع جمهوری اسلامی ایران، تحلیلهای متعددی پیرامون مواجهه رژیم صهیونیستی و پاسخ یا عدم پاسخ آن دست به دست شد.
این مسئله اما در بعد بینالمللی با مواجهه متفاوتی از غربیها روبرو شد. آنها در عملی جانبدارانه و برخلاف منشور ملل متحد، اقدام جمهوری اسلامی ایران در دفاع از خود را محکوم کردند. رژیم صهیونیستی نیز با استفاده از همین جانبداری غربیها درخواست تشکیل جلسه شورای امنیت داد و نسبت به پاسخ جمهوری اسلامی ایران اعتراض کردند. همان شورای امنیتی که خود به قطعنامه چندی پیش آن برای پذیرش آتشبس اهمیتی ندادند.
سوای از به نتیجه نرسیدن این قطعنامه، پیرامون پاسخ دادن یا ندادن رژیم صهیونیستی به پاسخ ایران هم نگرانیهایی بین غربیها وجود داشته است. از همین رو آمریکاییها از هیچ تلاشی برای جلوگیری از حماقت نتانیاهو مضایقه نخواهد کرد. این مخالفت آمریکاییها امان علل مخالفی دارد که باید به آن اشاره کرد.
در همین خصوص رجانیوز با حمیدرضا غلامزاده، کارشناس مسائل بینالملل به گفتگو نشست.
مشروح این مصاحبه را در ادامه مشاهده خواهید کرد:
بامداد روز گذشته برای اولین بار جمهوری اسلامی ایران از خاک خود و بهطور مستقیم سرزمینهای اشغالی را هدف گرفت. تحلیل کلی شما از این اتفاق چیست؟
پرواضح است که یکی از مهمترین اتفاقات سالهای اخیر بود و در این بیش از هفت دهه اشغالگری رژیم صهیونیستی یک اتفاق بیسابقه و تأثیرگذار بود. اولاً بحث بازدارندگی و موازنه قوا در منطقه تغییر کرد. صبری که ایران بهعنوان یک بزرگتر در منطقه به خرج میداد در سطحی بود که بعضیها دچار این توهم شده بودند که توان مقابله ندارد. این فرضیه پس از اتفاق مذکور از بین رفت. مشخص شد که اگر لازم باشد، ایران برخورد میکند و جدی هم برخورد میکند و صراحتاً هم بیان شد. یعنی دیروز فرمانده سپاه گفت که اگر بزنید، ما از این به بعد مستقیم سرزمینهای اشغالی را میزنیم.
این یعنی داستان دیگر مثل قبل نمیتواند ادامه پیدا کند. تا حالا این طور بود که ترور میکردند و ما مقابله به مثل میکردیم. آنها خرابکاری میکردند و ما اتفاقاتی را رقم میزدیم. تقریباً اتفاق بدون پاسخی نداشتیم. اما اتفاق اخیر که در دمشق یک ساختمان رسمی و دیپلماتیک را که طبق قوانین بینالمللی مصونیت دارد، زدند، این از همه خط قرمزها رد شدن بود و لازم بود که ایران اقدامی بکند و خط قرمزهای قبلی را جابهجا کند و اینجاست که موازنه قوا شکل گرفت و خط و مرزها تغییر کرد.
اما نکته این است که فقط بحث ایران و رژیم صهیونیستی نیست. اتفاقی که رقم خورد، موازنه کل منطقه را تغییر داد. یعنی بحث صلح کذایی ابراهیمی، بحث بازیگران خارج از منطقه در منطقه غرب آسیا و خود رژیم صهیونیستی و جبهه مقاومت، همه اینها با همدیگر تغییر کردند.
الان اعراب منطقه میدانند که با چه کسی طرف هستند. اعراب منطقه میدانند که دیگر روی اسرائیل نمیتوانند حساب باز کنند. در دوره اوباما، رویکرد این بود که موازنه در منطقه غرب آسیا بین ایران و رژیم صهیونیستی و اعراب شکل بگیرد. یعنی آقای اوباما در واقع یک سه ضلعی میدید که اینها همدیگر را مهار کنند و موازنه و بالانسی شکل بگیرد. اوباما که نتوانست بحث دو دولتی را پیش ببرد. جزو ایدههای سیاست خارجیاش بود که در آن ماجرا موفق نشد.
آقای ترامپ رویکرد را تغییر داد که این معادله دو تایی بشود و اعراب را ذیل چتر رژیم صهیونیستی ببرد و رژیم صهیونیستی کسی باشد که ایران را بهعنوان یک قدرت منطقهای مهار کند. ترکیه در این داستان به یک بازیگر نخودی تغییر کرد و نهایتاً هم به سمت رژیم صهیونیستی رفت و اعراب هم کلاً طفیلی رژیم صهیونیستی بشوند. این صحنهای بود که ترامپ رقم زد و تقریباً موفق هم شد. عربستان رسماً اعلام نکرد، ولی عملاً به صلح ابراهیمی پیوست و تقریباً همه اعراب این رویکرد را داشتند. بعضی مثل امارات و بقیه صراحتاً اعلام کردند؛و لی عربستان با اینکه رسماً اعلام نکرد، ولی همین حالا داریم میبینیم که زمزمهاش هست که اگر دو دولتی را بپذیرند، ما هم آشتی میکنیم.
همه این معادلات به هم خورد؛ یعنی سوی دیگر اللهکلنگی که آقای ترامپ لحاظ میکرد که ایران را مهار کند، وزن و هیمنهاش فروریخت و از بین رفت.
به نظر من مهمترین دستاورد واکنش ما به رژیم صهیونیستی این است که ما با کمترین هزینه و به شفافترین نوع ممکن، ساختار پدافندی و دفاعی رژیم صهیونیستی، امریکا و انگلیس را توانستیم کشف و در عمل آزمایش کنیم. یعنی حتی اگر هیچ موشکی هم به زمین نمیخورد، باز ما مهمترین پیروزی راهبردی را به دست آورده بودیم.
چون ما با یک سری پهپادها و موشکهای نسل قدیم که شاید اگر در انبار میماندند، تاریخ مصرفشان میگذشت، انبارگردانی و استفاده کردیم و طرف مقابل، همه چیز را عیان به ما نشان داد که سیستمش چگونه کار میکند و چه ظرفیتهایی دارد. اگر امریکا بخواهد هواپیما بلند کند، از کدام پایگاهها میتواند، ناوگان چگونه میخواهد کمک کند، گنبد آهنین، فلاخن داوود، سامانه پیکان و... چگونه عمل میکنند. ما همه اینها را دیدیم و بهراحتی هم دیدیم. شاید اصلیترین دستاورد همین بود که اگر دفعه بعد بخواهیم اقدامی بکنیم، دیگر روی فرض نیست، بلکه در عمل تست کردیم و خود آنها هم به ما نشان دادند که چه باید بکنیم.
این که ما از قبل تکرار میکردیم که میخواهیم بزنیم، بعضیها میگفتند اگر میخواهید بزنید، بزنید و یا اگر میخواهید بزنید، باید نگفته بزنید، شگفتی باشد، سورپرایز بشوند و آمادگی نداشته باشند. اتفاقاً اینکه گفتیم خیلی به ماجرا کمک کرد و اینها همه ظرفیتها را برای اینکه بهاصطلاح کل ما را بخوابانند، آماده کردند تا اجازه ندهند که موشکی به زمین بخورد و واقعاً همه تلاششان را کردند. ولی باید این را مد نظر داشت که هدف ما زدن سنگین و تلفات گرفتن و امثال اینها نبوده. ما سامانه را کشف کردیم و این خیلی مهم است
رسانههای امریکایی خبر دادند که در همان ساعت اولیه عملیات ما بایدن با نتانیاهو تماس گرفته و درخواست کرد که واکنشی نشان ندهد و اگر واکنش نشان بدهد، امریکا دخالت مستقیم نخواهد کرد. این عدم حمایت بایدن از اسرائیل را در حالی که امریکاییها امنیت اسرائیل را امنیت خودشان میدانستند، چگونه میتوان تفسیر کرد؟
رژیم صهیونیستی عملاً به وبال گردن امریکا تبدیل شده است که نه راه پس دارد، نه راه پیش. امریکا مجبور است که از آن حمایت کند، ولی تا جایی که بتواند، میخواهد این حمایت را حداقلی کند. اگر خاطرتان باشد، بعد از حمله تروریستی به بخش کنسولی ما در دمشق، امریکاییها بلافاصله گفتند که ما خبر نداشتیم. این سلب مسئولیت از خودشان به خاطر این بود که میترسند و نمیخواهند با ایران مستقیماً درگیر بشوند.
در ماجرای بعد از حمله ما هم دوباره همین داستان است. امریکا بهشدت پرهیز دارد که بخواهد با ایران درگیر شود و یا اساساً در منطقه غرب آسیا دوباره بخواهد در عرصهای و نبردی مستقیم درگیر بشود. همین حالا هم از بعد از ۷ اکتبر تا حدی درگیری مستشاری در رژیم صهیونیستی و سرزمین اشغالی دارد، ولی بیشتر از این نمیخواهد و توان و کشش هم ندارد که بخواهد ورود کند.
پس حتماً با این موضوع مخالف است و اگر اسرائیلیها با آنها مشورت میکردند، چه بسا امریکا با انجام حمله تروریستی به آن شکل مخالف بود. با حمله تروریستی مشکل ندارند و حتماً دشمن مشترک میبینند، ولی اینکه ساختمان دیپلماتیک زده بشود، مدل امریکاییها نیست و امریکا این ریسک را نمیکند.
صحنه نبرد برای امریکا در سطح جهان سه عرصه جدی دارد. اول چین و رقابت در سطح تایوان است. بعد روسیه و در وهله سوم شاید بشود گفت منطقه غرب آسیاست. اینها دو سه دهه در منطقه غرب آسیا بوده و هزینه کردهاند و دستاوردی نداشتهاند و میدانند که باتلاق است. دیگر برایشان کاملاً مسجل شده که اینجا برای آنها باتلاق است و هیچ دستاوردی نمیبینند.
اندرو. جی. باسویچ کتابی دارد تحت عنوان «نبرد امریکا برای خاورمیانهای بزرگتر». ایشان قبلاً نظامی بوده و بعداً بیرون میآید و آدم دانشگاهی میشود. او در این کتاب مداخلات نظامی اقتصادی امریکا در منطقه ما را از دهه ۷۰ مرور و بازخوانی میکند و تقریباً در تک تک اینها نشان میدهد که امریکا چطور اشتباه کرده و هر بار سر لج و لجبازی و تصمیمهای غلط، مدام هزینه ایجاد و دستاوردنمایی کرده. شکست را بهعنوان پیروزی نشان داده. از این موارد زیاد است.
در لیبی بوده، در عراق بوده، ایران بوده، لبنان بوده، مفصل است. تا میرسد به بعد ۲۰۰۱ و ۱۱ سپتامبر و افغانستان و عراق که مفصل میدانید. در افغانستان کلی زحمت کشیدند و هزینه کردند و کلی آدم کشتند که افغانستان را از طالبان بگیرند، بدهند به طالبان. در عراق هم که فقط جور ما را کشیدند و صدام را کشتند. دستشان درد نکند. همه اینها را خودشان هم میدانند.
دیگر نمیتوانی پنهان کنی، همه دنیا دارند میبینند که وضعیت واقعی افغانستان و عراق چگونه است. پس دیگر نمیتوانست کاری بکند و میداند که در اینجا دیگر جایگاه جدی ندارد. فضای قدرت هم بهخصوص در منطقه ما جوری شده بحث پایگاه نظامی و حرکت دادن ناو و بمبافکن و... دیگر تأثیر خاصی ندارد. در زمان جنگ اول خلیج فارس وقتی امریکا بمبافکن را بلند کرد، صحنه تغییر کرد. ترسیدند و در صحنه نبرد تأثیر گذاشت، ولی الان از این خبرها نیست، بهخصوص وقتی بحث ایران مطرح باشد.
الان در همین اتفاقات اخیر، در ماجرای عینالاسد، آر ـ کیو، گلوبال هاوک و موارد متعدد دیگر دیدهاند که همه آن ناو و پایگاه و پادگان بهجای اینکه ابزار قدرت باشد، یک هدف سهلالوصول است. یک سیبلی را تصور کنید که دیگر آن دایرهها را ندارد، بلکه کل سیبل، مرکز است، چون برای موشک های ما زدن ناو، زدن پایگاههای امریکا در منطقه واقعاً ساده است.
امریکا پایگاههای خود را در جاهایی مثل عربستان و بحرین گذاشته که آنها بازیگر جدیای نیستند. دیدیم که وضعیت عربستان بهعنوان پولدارترین کشور منطقه در مقابل یمن بهعنوان فقیرترین کشور منطقه چه شد. پس نه آن میزبان توان دفاعی دارد، نه این پایگاه خیلی کارآمد است و بهجای ابهت تبدیل به سیبل هم شده است.
پس این منطقه، بهخصوص ایران برایش خیلی خطرناک است. حتی اگر دیگران هم درگیر شوند، باز اینها برای امریکا محل خطر است. توان توازن قوا و کلانتریگری در منطقه هم دست امریکاییها نیست. یک زمانی افتخار میکردند و معروف بود که رژیم پهلوی ژاندارم منطقه است. البته با حکم امریکا، خودش که کارهای نبود. بهعنوان نایب امریکا در اینجا ژاندارمی میکرد. ولی الان دیگر از این حرفها نیست.
الان نه عربستان میتواند این نقش را داشته باشد، نه امارات و بحرین و عراق. بازیگرها تغییر کردهاند. بازیگران فعلی ترکیه، ایران، عربستان، عراق و پاکستان هستند.
حضور آمریکا در منطقه هم به لحاظ اعتباری، هم به لحاظ نظامی، هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ اجتماعی برایش دردسرآفرین است. بحثهای اجتماعیای که در جامعه امریکا داریم. سربازهایی که آمدهاند اینجا جنگیدهاند و برگشتهاند. عدهای دچار مجروحیت و معلولیت شدهاند و الان که به کشورشان برگشتهاند و دچار چالش هستند. چه سالمشان و چه معلولشان بیکار یا بیخانمان شدهاند. ما چقدر PTSD داریم که بعد از جنگ در اینجا دچار بحرانهای روانی شدهاند. همه این مسائل در دل جامعه امریکا وجود دارد.
طرف جانش را گرفته کف دستش و رفته در افغانستان و عراق جنگیده و الان بیخانمان در گوشه خیابان است. بنابراین حضور امریکا در منطقه برایش تبعات اجتماعی نیز دارد. همه این فاکتورها باعث میشود که منطقه ما برایش کماهمیتترین، بلکه پردردسرترین عرصه سیاست خارجی باشد.
اهمیت کمتر خاورمیانه به نسبت چین و روسیه که اشاره کردید، باعث نمیشود که اسرائیل در اینجا ضرر زیادی را متحمل شود و خیلی کمتر از قبل حمایت ببیند و بیشتر در معرض خطر و نابودی قرار بگیرد؟
اینکه گفتم وبال گردن به خاطر همین است. از زمان اوباما سناریوی اینها با سیاست چرخش به سمت شرق کلید خورد که ما باید شیفت کنیم به سمت شرق دنیا. آن موقع وضع رژیم صهیونیستی بد نبود. اوضاعش نسبتاً خوب بود و اعراب هم برای امریکا و رژیم صهیونیستی چندان بدخیم نبودند. اوباما هم رفته بود سراغ برجام و توافقات این شکلی، بنابراین اوضاع در اینجا سامان پیدا کرده بود. تصور این بود، ولی هر چه جلوتر رفت، اینجا از کنترل امریکا بیشتر خارج شد، بهخصوص بعد از دوره ترامپ. در دوره ترامپ اوضاع بهتر به نظر میرسید. سفارت را به بیت المقدس منتقل و حرکتهای شاذ ساختارشکنانهای کردند که حتی اوباما هم جرئت انجامش را نداشت.
ما در جهان اسلام سه تا قدرت داریم. چهار تا بودند که مصر اوت شد و الان سه تاست: ایران، عربستان و ترکیه. ترکیه میگوید من امپراتوری داشتم، جایگاهم امپراتوری است. عربستان خودش را مهد اسلام و اتاق فکر اهل سنت میبیند و میگوید من باید ریاست جهان اسلام را بر عهده داشته باشم. ما هم که هم امپراتوری داشتیم، هم مهمترین کشور تشیع هستیم و هم انقلاب کردهایم و طبیعتاً ما هم یک وزنی داریم. البته ما خودمان را در عرصه رقابت با اینها نمیبینیم، صحنه بازی ما در جای دیگری است.
عربستان نیابتاً از طریق امارات و بحرین زیر بیرق اسرائیل رفت. ترکیه هم آخرسر کم آورد. وقتی ترکیه رفت با اسرائیل روابط اقتصادی برقرار کرد، یعنی جلوی ما کم آورد، در رقابت راهبردی با ایران نتوانست خودش را پیش ببرد و ابراز وجود کند. بهناچار رفت و با رژیم صهیونیستی ائتلاف کرد تا شاید بتواند زورش به ما بچربد و وزنی پیدا کند.
بر خلاف اینها ما عناصر قدرتمان واقعی است. شاید ژست و ویترینمان خیلی قوی نباشد، ولی عناصر قدرتمان از نوع واقعی است. این را باید لحاظ کرد. شاید پیشرفتهترین ادوات جنگی را عربستان و امارات داشتند، ولی حتی خلبان نداشتند که آن را بلند کند و با یمن بجنگد. اینها واقعیتهای میدانی قدرت خارجی است. ما عناصر قدرتمان واقعی است، موشک داریم، پهپاد داریم. پهپادمان سر جنگ اوکراین دنیا را متحول میکند. موشکمان عینالاسد و اتفاق اخیر را رقم میزند، ولی رقبایمان اینها را ندارند.
به همین جهت در این عرصه و آن سه ضلعیای که به آن اشاره کردم، عملاً تنها ایران باقی ماند و دو رقیب دیگر زیر بیرق اسرائیل رفتند. این روال تا همین چند صباح پیش، تا دوره ترامپ و حتی بعد از آن، در اوایل دوره بایدن هم داشت جلو میرفت که ۷ اکتبر و طوفان الاقصی شروع شد و آن را تغییر داد. اهمیت طوفان الاقصی به همین است که این صحنه، چیزی که داشت فراموش و عادی میشد را به هم زد و آن لایه ظاهری خوشتیپ و باثبات را پاره و بیثباتیاش را عیان کرد.
اگر یادتان باشد، کریدوری که از عربستان به سمت سرزمینهای اشغالی میرفت، چقدر بحثش باب روز بود، ولی الان کسی حتی به آن فکر هم نمیکند. بحث انتقال نفتی و مسیرهای جایگزین و تنگه هرمز، همه این بحثها مطرح بود. ولی ۷ اکتبر این را تغییر داد. الان بازی به هم خورده و اینجاست که رژیم صهیونیستیای که نه تنها خودش، بلکه قرار بود بار ترکیه و عربستان و امارات و بحرین و همه کشورهای شیخنشین منطقه را به دوش بکشد و به نیابت از همه اینها جلوی ایران بایستد به مشکل برخورده.
وبال گردن یعنی اینکه رژیم صهیونیستی فقط دارد هزینه ایجاد میکند، از سویی به لحاظ حیثیتی، سیاسی و نظامی رویاش حساب باز کرده بودند، اما داستانی که اتفاق افتاده همه این سناریوها را به هم زده. این که عرض کردم نه راه پس دارد، نه راه پیش، به همین خاطر بود. نه میتواند از رژیم صهیونیستی کوتاه بیاید، چون مبنای فکری امریکا و شکلگیری امریکا از چند صد سال پیش، از صهیونیسم و تفکرات صهیونیستی نشأت میگیرد. اولین کشتی از مهاجرینی که داشت به سرزمین نو (امریکا) میرفت، کشیشی در آن کشتی خطابهای قرائت میکند و میگوید: «ما داریم به سمت شهری بر فراز تپه میرویم.» «شهری بر فراز تپه» سرزمین موعود تورات و آرمان یهودیت است که این کشیش، آنجا وعدهاش را میدهد.
بحث شکلگیری، تدوین قانون اساسی و مبانی فکری امریکا نیز بر اساس همین تفکر شکل میگیرد و پیش میرود. بخشی از اینکه میبینید لابی یهود در آنجا این قدر قوی است، به همین خاطر است. از ابتدا به ساکن در تار و پود امریکا تنیده شده است. لذا یک بخش حیثیتی این شکلی دارد، یک بخش سیاسی-نظامی دارد که قرار بود در منطقه موازنه قوا را ایجاد کند، ولی همه اینها به هم ریخته است. نه میتواند رها کند، نه میتواند دفاع کند.
چندی بعد انتخابات امریکا را در پیش داریم و خطر شکست برابر ترامپ برای بایدن و دموکراتها محسوس شده است. این مسئله تا چه حد در سیاستگذاری بایدن پیرامون مسئله رژیم صهیونیستی و حمایت یا عدم حمایتش از آن تاثیرگذار خواهد بود؟
باز دوباره آن وبال گردن در سیاست داخلی امریکا هم بهشدت گریبانگیر آقای بایدن شده. دموکراتها معروف بودند به بحثهای حقوق بشری و صلح و... . در زمان انقلاب اسلامی کارتر با همین شعارها رأی آورد. تا بیاییم جلوتر که کلینتون و اوباما و الان هم بایدن است. ولی در صریحترین و عیانترین ماجرای نقض حقوق بشر و نسلکشی و هر گونه جنایتی که بگویید، امریکا یک موضع منفعلانه گرفت، از رژیم صهیونیستی حمایت کرد، چندین بار در شورای امنیت وتو کرد و همه اینها را مردم شاهد بودند.
اولین چالشی که برای آقای بایدن پیش آمد این بود که مسلمانان امریکا که بسیاریشان در ۲۰۲۰ به خاطر ممنوعیت ویزا و... از ترامپ بریده و به سراغ بایدن آمده بودند، الان از بایدن فاصله گرفتهاند و قصد دارند به ترامپ یا سایر نامزدهایی که چندان جدی نیستند رأی بدهند. از رأی دادن به بایدن پرهیز دارند و این موضوع را صراحتاً بیان و کمپین برگزار کردهاند. این اولین هزینه انتخاباتی برای آقای بایدن بود.
حتی بسیاری از غیر مسلمانان نیز سر این ماجرا گلایه دارند. اتفاقات سیاسیای که رقم خورد، کمک به اوکراین و رژیم صهیونیستی نیز هزینه سیاسی سنگینی ایجاد کرد، گروکشیهایی که کردند را مردم شاهد بودند. خود جنگ اوکراین یک بار مالی بر دوش امریکا گذاشت. اگرچه امریکا سعی کرد عمده هزینه را از جیب اروپاییها بدهد، ولی به هر حال خود امریکا نیز ناچار از پرداخت هزینههایی بود که برایش دردسر شد، چون روی اقتصاد امریکا تأثیراتی گذاشت و مردم دچار بحران شدند.
کمک به رژیم صهیونیستی هم به این ماجرا اضافه شد و مردم سر این قضایا خیلی شاکی شدند. بخش عمدهای از این اعتراضاتی را که در امریکا شاهد هستید سر همین ماجراهاست. هم سر اقتصاد است، هم سر ماجرای نسلکشی رژیم صهیونیستی است. این عوامل باعث شده که محبوبیت و تأیید بایدن و بهطور کلی دموکراتها در امریکا مخدوش شود. همین الان اگر انتخابات برگزار شود، قطعاً ترامپ انتخاب میشود. نمیتوانم بگویم در نوامبر حتماً ترامپ انتخاب میشود، ولی اگر همین امروز انتخاباتی برگزار میشد، قطعاً ترامپ برنده میشد.
در حال حاضر، در داستان پیش رو هم آقای بایدن نه میتواند کامل دفاع کند و نه میتواند دفاع نکند. اگر دفاع نکند، لابی اِیپَک (American Israel Public Affairs Committee) اذیتش میکند. اگر هم دفاع کند، هم از جنایت دفاع کرده و هم هزینههای اقتصادی و اجتماعی را بر جامعه خودش تحمیل کرده است و دچار بحران میشود. برای همین هم هست که دارد سعی میکند ماجرا را به نحوی فیصله بدهد و از پاسخ رژیم صهیونیستی به پاسخ ما اکراه دارد و تمام تلاشش را میکند که اجازه ندهد چنین اتفاقی بیفتد.
به همین خاطر تمام عده و عُده را برای پیشگیری و بعد دفاع در برابر حمله ما پای کار آورد. بلافاصله بعد از حمله هم شروع کرد به این تعابیر که شما پیروز شدید، هیچ ضربه جدیای نخوردید، هیچ هزینهای ندادید. این تعابیر آقای بایدن است. یا بیانیهای که کاخ سفید بلافاصله بعد از حمله ما منتشر کرد کاملاً نشان میدهد که خودش را دارد از ماجرا عقب میکشد، چون واقعاً دیگر کششاش را ندارد.
مشابه این داستان را ـ که تبعاتش به مراتب کمتر بود ـ در سال ۲۰۱۰ شاهد بودیم. وقتی که بیداری اسلامی و به تعبیر آنها بهار عربی شکل گرفت. از تونس و برخی دیگر از کشورها شروع شد و به مصر رسید. مصر یکی از متحدین امریکا بود. ارتش مصر را امریکا تربیت و برایش هزینه میکند. من خودم برایم عجیب بود که مبارک از قدرت ساقط شود، طوری که وقتی این جریانات به مصر رسید، گفتم احتمالاً قضیه در اینجا جمع میشود، ولی جمع نشد. آن موقع خانم کلینتون وزیر امور خارجه بود و اوباما رئیس جمهور. سفیر امریکا در مصر، صبح به وقت محلی مصر حرفی زد که تحقیقاً در حمایت از مبارک بود. صبح به وقت امریکا که تقریباً عصر به وقت محلی مصر بود، خانم کلینتون بهعنوان وزیر امور خارجه حرف دیگری زد که تقریباً میشود گفت خنثی و متفاوت از حرف سفیرش بود، عصر به وقت امریکا، اوباما حرفی زد که تمام حرفهای قبلی را نقض کرد. یعنی در عرض یک روز سه موضع متفاوت از امریکا میدیدید که در نهایت مجبور شدند پشت مبارک را خالی کنند، چرا؟ چون کاملاً سردرگم بودند.
اما سردرگمی و آشفتگی آن روز شاید یکدهم سردرگمی امروز امریکا در منطقه خودمان است. کار کاملاً از دستش خارج شده و فضا برایش فضای سنگینی است. سیاست خارجی نیز بهشدت به سیاست داخلی گره خورده. به همین علت آقای بایدن به دستاورد سیاست خارجی نیاز داشت که در حال حاضر بهشدت مختل است و دچار بحران.
در داخل هم نتوانسته سیاست خاصی را پیش ببرد. نهایتش توانست کمی بحث دوقطبی را مهار کند که آن هم خوب پیش نرفته. یعنی شاید درگیریهای اجتماعی را کاهش داده باشد، ولی دو سر دوقطبی را همچنان دارد که آن هم ترامپ و خودش هستند. دادگاههای ترامپ و ماجراهایی که دارد برای او پیش میآید، بهشدت به آن بحث دوقطبی دامن میزند. مردم مثل سابق به خیابانها نمیآیند و راهپیمایی نمیکنند و این موضوع را در سطح جامعه مهار کرده، ولی ریشه سر جای خودش است، صرفاً جارو کرده زیر فرش، ولی از ریشه حل نکرده.
در این بحران قطبیت و قطبیزدگی جامعه امریکا حتماً با چالش مواجه است، پس سعی میکند تا جایی که میتواند این هزینهها را کم کند. دوقطبیها، درگیریهای داخلی و هزینهها را کم کند، رفاه نسبی ایجاد کند. امتیازاتی که در حال حاضر به دانشجوها و اقشار خاص داخل امریکا میدهد به همین خاطر است. قصد دارد با این اقدامات کمی تب و داخل امریکا را کاهش بدهد و در این اوضاع با چنین بحرانی در سرزمینهای اشغالی مواجه شده و چون نمیتواند ورود کند و به کمک رژیم صهیونیستی برود، پس از ماجرا پرهیز میکند
بایدن گفته بود به حمله ایران پاسخ دیپلماتیک خواهد داد. خیلیها فکر میکردند که قرار است در شورای امنیت اتفاق خاصی بیفتد. ولی دیروز شورای امنیت برگزار شد که در نتیجه آن نه بیانیهای صادر شد و نه قطعنامهای. تحلیل شما از این مسئله چیست؟
بایدن میدانست که در شورای امنیت کاری از پیش نخواهد برد. عرض خواهم کرد که چرا، ولی در باره شورای امنیتی داریم صحبت میکنیم که همین چند هفته پیش قطعنامهای در باره رژیم صهیونیستی صادر کرد و رژيم هیچ وقعی به آن ننهاد و هیچ توجهی نکرد. یعنی اولین کسی که الان شاکی شده و درخواست جلسه داده، کسی است که خودش دو سه هفته پیش قطعنامه را به هیچ انگاشته. از سویی فضایی هم که در این شش ماه اخیر چندین بار در ارتباط با غزه در شورای امنیت مطرح شد، هیچ جای دفاعی نه تنها برای رژیم صهیونیستی که برای امریکا هم نگذاشته بود.
ضمن اینکه این اتفاقی که افتاد اساساً ناظر به نقض منشور سازمان ملل نبود و اتفاقا مبتنی بر آن بود. یعنی هم حملهای که در دمشق صورت گرفته بود نقض قواعد بینالملل بود و هم دفاع ما مبتنی بر ماده ۵۱ و ماده ۲ اساسنامه سازمان ملل بود. پس طبیعتاً آنجا هیچ اتفاقی نمیافتاد.
اما اگر همه اینها هم نبود، در رقابت و صحنه شورای امنیت حتماً روسیه و چین در مقابل امریکا و اسرائیل میایستادند و امریکا این موضوع را از اول میدانست. برای همین هم امریکا از همان اول گفت ما نشست G۷ برگزار میکنیم. به خاطر این که میدانستند شورای امنیت راه به جایی نخواهد برد و به همین دلیل به سراغ گروه نشست G۷ رفت تا با متحدین خودش بتواند یک کار سیاسی را جلو ببرد که آن هم قطعاً در فضای تحریم و گزینههایی از این دست است.
اتفاق دیگری که الان در کشور ما افتاده این است که سفارتها دارند فضا را کمی گلآلود میکنند. البته مثل زمان آقای خاتمی نیست که کلاً تعطیل کنند بروند. در آن مقطع ترک سفارتها از آلمان شروع شد که آقا گفتند خودشان رفتهاند، خودشان برمیگردند، اما آخرین نفر سفیر آلمان باید برگردد که اولین نفر بوده. و دقیقاً همین اتفاقات افتاد. خودشان رفتند، خودشان هم گردنشان را کج کردند و سرشان را انداختند پایین و برگشتند. الان در آن حد انجام ندادهاند، ولی شیطنت دارد میشود. مثلاً سفارت هلند تعطیل کرد، لوفتانزای آلمان پروازهایش را تعطیل کرد، سفارت ایتالیا امروز کنسولیاش را تعطیل کرد و تا اطلاع ثانوی به ایرانیها سرویس نمیدهد. همه اینها برای این است که روی جامعه ما تأثیر روانی بگذارد.
بخشی از کارهای دیپلماتیک مورد نظر بایدن، فضای دیپلماسی است، فضای بار روانی ایجاد کردن روی افکار عمومی در داخل ایران است تا احساس ناامنی، بیثباتی و تهدید ایجاد کنند و به حاکمیت فشار بیاورند. البته از همین الان میشود گفت که راه به جایی نخواهند برد، ولی دارند تلاششان را میکنند.
با این حال خودشان هم میدانند که تحریم ایران دیگر اهمیتی ندارد و بالاتر از سیاهی دیگر رنگی نیست و ما سالها پیش از گردنه این تحریمها عبور کردهایم. الان دیگر هیچ اتفاق خاصی نمیتواند با تحریم برای ما رقم بخورد. نهایتش این است که چند شخصیت دیگر را هم ذیل همان تحریمهای قبلی میبرند. تحریمی بوده که از قبل وجود داشته، اتفاق خاصی نمیافتد. کما اینکه رهبری را تحریم کردند، ظریف را تحریم کردند. شخصیتهای بسیاری را تحریم کردند، ولی هیچ تغییری در زندگی آنها رخ نداده است. بنابراین این تحریمها دیگر هیچ اثر خاصی ندارد و صرفاً یک حرکت نمادین دیپلماتیک است.
این را در تکمله عرایض قبلی بگویم که در حال حاضر تنها کسی که پاسخ به ایران به نفع اوست، شخص نتانیاهو است. یعنی حتی به نفع رژیم صهیونیستی هم نیست. ولی آن کسی که بحرانزیست است و اگر بحران نباشد، به نفعش نیست و حیات و مماتش مختل میشود و به خطر میافتد، آقای نتانیاهو است. چون اگر اوضاع فقط کمی از شرایط جنگی خارج شود، اولین نفری که به سراغش میروند، خود نتانیاهو است. رقبای سیاسی، افکار عمومی، ماجرای اصلاحات قضایی، مشکلات اقتصادی و... یقهاش را میگیرند. بنابراین تنها کسی که الان ممکن است کمی شیطنت کند، نتانیاهو است که او را هم سعی میکنند با این مدلها مهارش کنند.
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید بسیار سپاسگزارم.
انتهای پیام/
لینک کوتاه »
http://rajanews.com/node/379450
لینک کوتاه کپی شد