هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید
جمعه، 19 ارديبهشت 1404
ساعت 02:28
به روز شده در :

 

 

 

رجانیوز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

 

پنجشنبه 7 شهريور 1387 ساعت 16:47
پنجشنبه 7 شهريور 1387 21:17 ساعت
2008-8-28 16:47:14
شناسه خبر : 756
در اوايل مرداد 60 که سازمان در

گروه تاریخ- محمد مهدي اسلامي: هر سال همزمان با هشتم شهريور ماه، نام مسعود كشميري به عنوان عنصري كه عامل انفجارنخست وزيري بوده و با نفاق خود تا اصلي ترين مراكز امنيتي كشور نفوذ نموده بود، مطرح مي شود. نام او غالباً همراه است با بيان تزويرهايش كه دو خودكار در جيب داشته يكي براي بيت المال و يكي شخصي و... اما در این میان، كمتر، سوابق و شخصيت او بررسي شده است.

مسعود کشمیری فرزند سعید با شماره شناسنامه 401، متولد 1329 از کرمانشاه، دارای مدرک لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران بود که از تاریخ 23/5/51 تا اواخر سال 53 با قراردادهای 6 ماهه به عنوان کارآموز در وزارت کار و امور اجتماعی شاغل بوده است.

وی همچنين پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در شركت "سايبرناتيك" و شركت انگليسي "رايدر هند" با مسئوليت فردي معروف به "مستر نيشام" شاغل بوده است. با پیروزی انقلاب و بازگشت خارجی ها به کشورهایشان، شرکت مذکور منحل مي شود و مسئول شركت با برجاي گذاشتن اموال خود از كشور فرار مي كند.

شركت سايبرناتيك نيز مربوط به اسماعيل داودي شمسي بوده است و معرف هاي كشميري قدسي خرازيان و رضيه آيت الله زاده شيرازي از اعضاي شاخص منافقين بوده اند. از ديگر معرفين وي علي اكبر تهراني است كه از متهمين رديف اول در پرونده هشتم شهريور بوده است.

وی قبل از انقلاب توسط پسر دایی خود، ابوالفضل دلنواز -كه برادر همسرش نيز بود و در درگيري مسلحانه معدوم شد-، جذب سازمان مجاهدین شد. ابتدا در بحث های خانوادگی از آنها حمایت می کرد، لیکن به مرور زمان چهره ای حزب اللهی و حامی جمهوری اسلامی به خود گرفت و كمي پيچيده تر عمل کرد.

او به همراه علي اكبر تهراني تحت مسئوليت محمود طريق الاسلام در اين سازمان حضور داشت. وی پس از انقلاب نيز همچنان عضو سازمان منافقين بوده و اسامي مستعاري همچون "حنيف" و "مجيب" داشته است. منزل او در مهرشهر كرج و آرياشهر از بزرگترين انبارهاي سلاح و مهمات سازمان بوده است و افراد سطح بالايي از سازمان در اين منازل به تشكيل جلسه مي پرداخته اند. همسر وي مينو دلنواز نيز از اعضاي فعال منافقين بوده است و اکنون نیز به همراه وی متواري است. کشمیری همزمان با فعاليت گسترده در سازمان منافقين به عضويت در كميته مستقر در اداره دوم ارتش تحت سرپرستي محمد كاظم پيرورضوي در مي آيد.

وي مدتي نيز در ضد اطلاعات مركزي نيروي هوايي و مركز مستشاري امریکايي ها با عنوان نماينده نخست وزير دولت موقت و زير نظر كميته اداره دوم ارتش مستقر بود. در اين مدت، از جمله اقدامات وي مي توان به مداخله و جلوگيري از به جريان افتادن و محاكمه عاملان كشتار 17 شهريور اشاره کرد كه با توجه به ريشه امریکايي جمعه خونين و تظاهر منافقين در آن تاريخ به اعمال ضد امریکايي، محل تأمل فراوان است.

وي در بدو تأسيس طرح و برنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نيز مدتي به عضويت آن در آمد. معرف وي عبدالمجيد قباديان معدوم از ديگر نفوذي هاي ارشد منافقين به سپاه آقاي داود شمسي بوده است.

وي همچنين عضويت مؤثر در ستاد خنثي سازي كودتاي نوژه به نمايندگي از كميته اداره دوم ارتش داشته است كه از جمله خيانت هاي وي در اين مقطع، فراري دادن رهبر عمليات كودتا سرهنگ احسان بني عامري بوده است.

وي سپس دستور ضرورت نفوذ در نخست وزيري را دريافت مي كند و براي آغاز اين مسير، ابتدا عضو دفتر نخست وزيري در سيتان و بلوچستان مي شود. کشمیری مدتي كوتاه نیز در دفتر محسن سازگارا معاونت سياسي اجتماعي بهزادنبوي وزير وقت مشاور در امور اجرايي مشغول به كار شد و از آنجا به دفتر اطلاعات و تحقيقات نخست وزيري به سرپرستي خسرو تهراني رفت. وي از آنجا مدتي به فعاليت در دبيرخانه شوراي امنيت پرداخت و سپس جانشين خسرو تهراني در دبيرخانه شوراي امنيت شد. عملكرد وي در اين جايگاه آنچنان بود که بسياري به غلط تصور كرده اند وي خود دبير شوراي امنيت بوده است.

از دوستان صميمي او مي توان به علي اكبر تهراني، جليل بيات (كه از اتهاماتش جسدسازي براي كشميري و تلاش براي شهيد جلوه دادنش بوده است)، اشاره کرد.

پس از انفجار دفتر نخست وزیری، در نتیجه بازرسی از منزل مسعود در شهرستان کرج، مقادیر زیادی سلاح و مهمات کشف شد، پدر مسعود کشمیری بازنشسته شرکت نفت بود که در سال 1377 به علت سرطان در انگلستان فوت و دفن شد. این بخشی از اطلاعاتی است که حجت الاسلام ری شهری در کتاب خاطرات خود از مسعود کشمیری نقل می کند.

درباره مسعود كشميري، سعید شاهسوندی، عضو پیشین مرکزیت مجاهدین خلق ایران كه مدتي با كشميري در تركيه همخانه بوده است، در مصاحبه اي گفته است: «ولی کشمیری را مدت کوتاهی در ترکیه در یک خانه سازمانی که من آنجا بودم و همسرم نیز بود، در حوالی خیابان فاتح استانبول ترکیه، کشمیری و همسرش مدتی آنجا بودند.

مکان این خانه پشت مسجد سلطان محمد فاتح بود که یکی از خلفاء و پادشاهان است. در آن حوالی ما یک خانه ای داشتیم و بعدها در منطقه شمالی استانبول بود و ما مدتی در این هر دو محل با کشمیری و خانمش و من و خانمم هم خانه بودیم و مدتی با هم بودیم. طبعاً ما زیاد درباره حادثه هایی که بر هر کدام از ما رفته صحبت نمی کردیم، این یکی از اصول سازمانی بود ولی به هر حال ایشان مدتی در ترکیه بود."

او ادعا مي كند مسئول بالاتر كشميري فردي به نام افتخاري بوده است: «مهدی افتخاری مسئول بخش نظامی- امنیتی سازمان هست، در آن ایام، مسئول بخش نفوذی ها بود، اینهایی که در ارگان ها نفوذ کردند در ارتباط مستقیم با مهدی افتخاری هستند. مهدی افتخاری چهره ای است که در هیچ یک از جلسات علنی در ستادهای شناخته شده سازمان و مراکز اصلی یا تردد نمی کند و یا بسیار کم تردد می کند و از ورودی های معمولی ساختمان ورود و خروج نمی کرد و در جلسات کمتر حضور پیدا می کرد. کاندیدای علنی سازمان در مجلس و خبرگان نبود و همیشه چهره ای بود که در حاشیه بود و کمتر کسی او را می شناخت و کمتر کسی از نیروهای جدید می دانست او چه نقشی دارد که در این ایام مسئول بسیاری از نیروها از جمله مسعود کشمیری، همین آقای مهدی افتخاری است.»

سرهنگ مهدی کتیبه از اعضاي حاضر در جلسه شوراي امنيت كه جان سالم به در برده است، درباره كشميري مي گويد: «در اواخر سال 57 از طرف نخست وزیری عده ای را برای حفظ اسناد و مدارک سری و طبقه بندی شده در ارتش مأمور کردند. از جمله این افراد آقای کشمیری بود که با دست خط رسمی رئیس دفتر نخست وزیر وقت یعنی مهندس بازرگان به ارتش معرفی شده بود تا حفاظت از اسناد و مدارک نیروی هوایی را بر عهده گیرد. رئیس دفتر نخست وزیر آقای بازرگان، شخصی بود به نام آقای خلیلی، بدین ترتیب کشمیری به کلیه اسناد سری و طبقه بندی شده نیروی هوایی، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسی پیدا می کند. ایشان تا کمی قبل از انفجار نخست وزیری در نیروی هوایی بود و با آقای محمد رجبی و داداشی که آنها هم از نخست وزیری معرفی نامه داشتند و در ستاد مشترک فعالیت اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی انجام می دادند. کشمیری به این صورت وارد تشکیلات نظامی گردید و بعد از مدتی کارش را در نیروی هوایی رها کرد و به شورای امنیت آمد، او قیافه حق به جانبی داشت، با ریش محرابی، قشنگ و صورت سرخ و سفید موجه که هر کس که ایشان را می دید، فکر می کرد حتی نماز شبش را نیز ترک نمی کند.»

شاهسوندي كه اکنون از منافقين بريده و در خارج از كشور به سر مي برد، درخصوص چگونگي عملكرد كشميري مي گويد: «یک طرح اطلاعاتی را راه انداخت و بسیاری از سران رژیم را دعوت کرد و گفت کاری کنیم که جلوی نفوذی ها را بگیریم و آنها را شناسایی کنیم، در حالی که خودش بالاترین نفوذی بود و این طرح را می داد و طبعاً هیچ کس جز خودش مسئولیت این طرح را بر عهده نمی گرفت و به این ترتیب اگر مزاحمینی بودند که ممکن بود نسبت به او حساسیت داشته باشند، تحت عنوان نفوذی ممکن بود آنها را از قسمت های مختلف حذف کند و در عین حال جایگاه خودش را مستحکم تر کند.

ما همان طور که گفتم در کردستان مشغول به رادیو مجاهد بودیم، بعدها معلوم شد که جمهوری اسلامی به دنبال راه افتادن رادیو مجاهد طرح بمباران ایستگاه رادیویی را در دستور کار خودش قرار داده، طرحی که کشمیری بعدها در سازمان گفت که پیشنهاد رفسنجانی بوده و پیگیری اش به نخست وزیری داده می شود.
ابتدائاً پارازیت هایی که فرستاده می شود و همچنان اثر نمی کند و طرح بمباران را می دهند که ابتدا شناسایی محل فرستنده در ارتفاعات و بعد هم بمباران آن است که مسئول این طرح کشمیری است و نتیجه هم معلوم است که چه سرانجامی دارد!»

اشاره شاهسوندي به موضوعي است كه در کشاکش نبرد منافقین و نظام جمهوری اسلامی ایران پس از اعلام جنگ مسلحانه تابستان سال 60 رخ داد. رادیو منافقین (رادیو مجاهد) فعالیت بسیار شدیدی در سازماندهی نیروهای باقی مانده در خاک جمهوری اسلامی داشت. در این مقطع مسئولین تصمیم به نابودی مرکز این رادیو می گیرند.

ستادی از متخصصین بسیار مجرب نیروی هوایی، اداره فرکانس های مخابرات، اداره دوم ارتش و... تشکیل و مأموریت می یابند محل رادیو را کشف کنند. خسرو تهرانی که در آن مقطع دبیری شورای امنیت را برعهده داشته است، قائم مقام خود مسعود کشمیری را در رأس این ستاد قرار می دهد.

پس از شناسایی کامل و تهیه نقشه دقیق، یک جنگنده بمب افکن برای نابودی مقر رادیویی منافقین اعزام می شود که به دلایل نامعلومی دچار سانحه شده و سقوط می کند.

پس از این سانحه، ستادی برای بررسی علل آن مأمور می شوند که از سوی خسرو تهرانی که مسئولیت اطلاعات نخست وزیری را نیز بر عهده داشته است، بار دیگر مسعود کشمیری در رأس کمیته قرار می گیرد. در این عملیاتها جواد قدیری نيز کشمیری را همراهی می نموده است.

سعيد شاهسوندي در مصاحبه خود همچنين به نامه اي از مسعود كشميري اشاره مي كند كه به خوبي معرف شخصيت اوست و در بر دارنده اطلاعاتي پيرامون عملكرد وي مي باشد.

شاهسوندي در توضيح اين نامه مي گويد: «این توضیح را می دهم چون بدون این توضیح نامه معنا پیدا نمی کند. در ماجرای انقلاب ایدئولوژیک کسانی که متحول می شدند، با مکانیزم هایی که بعداً عرض خواهم کرد، اینها بعد از متحول شدنشان و بعد از وصل شدنشان به رهبری دیگر در اینجا و در سازمان مجاهدین چیزی به نام دبیر کل، مسئول اول و.... وجود ندارد، بلکه چیزی که وجود دارد فقط رهبر است... مسعود کشمیری در این ایام نامه ای بعد از متحول شدنش می نویسد، این نامه بلند است و در این نامه اسم مسعود کشمیری ذکر نمی شود و با امضای محفوظ است و تحت عنوان "نامه یکی از قهرمانان عملیات ویژه" توضیحی می دهد که قهرمان عملیات ویژه به کسانی گفته می شود که در دوران حیاتشان یک کار بسیار ویژه انجام داده اند... این نامه بعد در نشریه مجاهد شماره 250 در همان سال 64 به چاپ رسید. هدف از چاپ این نامه در آن سال در واقع تأییدیه گرفتن برای ماجرای انقلاب ایدئولوژیک بود. آن موقع آقای رجوی احتیاج داشت که هر کسی حتی به بهای لو دادن بخشی از کارهایی که در آن سال ها صورت گرفته تأییدیه لازم داشت چرا که شرایط بحرانی بود، خطیر بود و احتیاج داشت همه به تأیید کاری که او کرده در واقع بپردازند. در مقدمه اش می گوید که صفت قهرمان در حیات هر مجاهدی کمتر به او داده می شود مگر که عملیات بسیار خطیر و ویژه ای را انجام داده باشد مگر این که در دوران حیاتش امتحان های ویژه ای را از سر گذرانده باشد.

البته این نامه اسم نمی آورد که مسعود کشمیری عامل و نویسنده این نامه است، ولی با کمی اطلاعات جانبی که انسان ها می توانند داشته باشند یا من اکنون از طریق این صحبت در اختیار شنوندگان خواهم گذاشت یا بخشی از آن را قبلاً گفته ایم، مقایسه و کنار هم نهادن این اطلاعات برای شما شنوندگان به خوبی روشن می کند که این نویسنده جز مسعود کشمیری کسی نیست، البته آن سال ها در درون روابط بخشی از افراد و شماری از افراد می دانستند.»

اگرچه اين نامه توسط فردي نوشته شده كه ادبيات موهنش مورد آزار خوانندگان خواهد شد، اما ضمن پوزش، براي معرفي شخصيت وي بخش هايي از آن را در ادامه آورده ايم.

در ابتداي نامه متن مفصلي است كه مسعود كشميري با كپي برداشتن از زيارتنامه ها به عربي نوشته است و با اين عبارت شروع مي شود كه "السلام علیک یا مسعود، السلام علیک یا مریم، السلام علیک یا وارث امیرالمؤمنین..." كه به دليل محتواي وهن آلود آن از آوردن ادامه آن پرهيز مي كنيم.

در اين نامه مسعود کشمیری می نویسد: «من بنا به مسئولیتم سال ها در درون ارتجاع، البته تحت رهبری و امر تو غوطه خوردم. بالا و پایین آن را از نزدیک تجربه کردم، در مقاطع مختلف در حساس ترین ارگان های اصلی اطلاعاتی رژیم بوده ام، یعنی در شکل گیری سپاه پاسداران و جریان تصمیم گیریهای مقطع سرنگونی رژیم گذشته در ساواما و ضد اطلاعات ارتش در زندان اوین و در جریان شکل گیری اطلاعات سپاه و آماده شدنش برای کشتار مجاهدین در دادستانی و نقاط حساس تر بعدی...» نقاط حساس بعدی که همان شورای عالی امنیت است را نام نمی برد تا هويتش افشا نگردد.

در بخش دیگری از نامه اش می نویسد: «می خواهم بدون آن که زیاد فکر کنم و مطالبم را مرتب کنم، برخی نمونه ها و خاطره هایی را که در دل ارتجاع دیده ام، برایت بگویم.» و بعد ادامه می دهد: «در فروردین ماه 60 بود که برادر قهرمانم... {به احتمال خیلی زیاد مهدی افتخاری} از من خواست تا تمامی فعل و انفعالات نهاد... {شورای عالی امنیت} را دقیقاً زیر نظر بگیریم، به همین منظور برای محکم کردن پایم شروع به کار کردم. رهنمودها را برادر شهیدم... {احتمالا معدوم محمد بقایی} می داد. خطوط قسمتی که به آنجا نفوذ کرده بودم، برای همه ارگان های رژیم، اعم از دادستانی، کمیته ها، سپاه، آموزش و پرورش، جهاد سازندگی، جهاد دانشگاهی، وزارت ارشاد و رادیو و تلویزیون در آن مقطع لازم الاتباع و لازم الاجرا بود. یک بار خودم فضای به خصوصی را فراهم نمودم و متعاقباً تشکیل یک جلسه ویژه را دادم، بالاترین مهره های اجرایی رژیم به شورای عالی امنیت احضار شدند و از طریق چند تن از آنها که قبلاً با آنها صحبت کرده بودم، مسئله چک برخی افراد و این که نفوذی مجاهدین نباشند را مطرح کردم و بعداً خودم نیز وارد شده و نظراتی دادم.

یادم می آید در اوایل مرداد 60 که سازمان در آستانه اجرای یک طرح مشخص بود، ناگهان مسئول من تماس گرفت و به من گفت طرح اجرا نمی شود و آن را به تعویق انداخت. او در وقت خداحافظی ضمناً به من گفت مژده ای هم برایت دارم که اگر بدانی شور و عشق و ایمان بیشتری پیدا می کنی، هر قدر فکر کردم این مژده چه می تواند باشد، عقلم به جایی نرسید.

با خودم فکر کردم ممکن است ابلاغ عضویت باشد، یا مژده پیروزی عملیات دیگری در سازمان، یا نمی دانم چرا، چند روز بعد از این دستور {یعنی دستور لغو آن عملیات که کشمیری می توانست انجام دهد} صبح که به شورای عالی رفتم، دیدم همه ماتم زده اند، پرسیدم چه شده؟ گفتند: دیشب رجوی و بنی صدر با هواپیمایی به خلبانی معزی در فرودگاه پاریس به زمین نشسته اند {...} خارج بودن مسعود از دسترس رژیم یعنی بیمه شدن انقلاب، یعنی تداوم مبارزه و زنده ماندن اسلام انقلابی. خیلی خوشحال شدم و داخل اتاقم آمدم، در را از پشت اتاق قفل کردم و سجده شکر به جا آوردم، همه چیز برایم روشن شد، مژده ای که مسئولم به من گفته بود همین بود.»

شاهسوندي در تفسير آن عمليات لغو شده، توضيح مي دهد كه آن طرح انفجار نخست وزیری بوده است كه می بایست همان اوایل مرداد ماه انجام بگیرد، ولی به خاطر طرح خروج مسعود رجوی این طرح به 8 شهریور ماه منتقل می شود.

در ادامه نامه كشميري آمده است: «در همان ایام که آغاز کار رادیو بود (مقصود رادیو مجاهد است) رژیم بیش از عملیات نظامی از صدای مجاهد وحشت داشت، در ابتدا، مسئله از طرف رفسنجانی و نخست وزیرشان پیگیری شد، وقتی پارازیت مسئله را حل نکرد، اقدامات جدی تری را می خواستند به مرحله اجرا بگذارند.

هیئت هایی از مخابرات، سپاه، رادیو و تلویزیون، ارتش و نیروی هوایی برای یافتن محل فرستنده تلاش می کردند، گزارشات ارسالی برای شورای عالی که به دست من می رسید حاکی از این بود که مسئله اصلی یافتن محل فرستنده رادیو است. شورای عالی دفاع در یکی از گزارشات خود نظر داده بود که در مقایسه با جبهه های جنگ اولویت را به شناسایی محل فرستنده رادیویی مجاهد بدهید.

در تاریخ... {طبيعتاً روزهاي نزديك به 8 شهريور} بعد از مدت ها برادر قهرمانم به خانه ما آمد {مقصود مهدی افتخاری است} همه از دیدنش به خصوص در جو خفقان و تنهایی خاصی که ما در آن بودیم، خوشحال شدیم. نمی دانستم که چه هدیه گرانبهایی را برایم آورده است، او گفت اگر سازمان تصمیم بگیرد که طرح ...{ طبيعتاً منظور انفجار نخست وزیری است} را به اجرا در آورد، تو چه طرحی داری؟ من هیچ طرحی را بهتر از انجام عمل فدایی ندیدم و بلافاصله طرح را گفتم، { مقصود عملیات انتحاری است}‌

مدت ها قبل روی این امر فکر کرده بودم و آن را اوج کار و ایفای مسئولیتم می دانستم، برادر مهدی {همان مهدی افتخاری} گفت این جواب تو بار مسئولیت ما را سنگین تر می کند و موقع خداحافظی گفت در مورد پاسخ نهایی ات فکر کن و بعداً به من بگو. او رفت و من با ابتلایی که دقایقی قبل آن را از سر گذرانده بودم به کلاسی بالاتر راه یافتم.{...}

از این پس دست هایم به اراده ات حرکت می کند و پاهایم به اراده ات قدم بر می دارد، و روحم و قلبم با شما یگانه است و ادامه می دهد، مرگ بر رژیم، درود بر رجوی، فدایی تو... {همانطور كه اشاره شد نام وي درج نشده} تاریخ 27/2/1364"

اما شاهسوندي در حالي كه به وضوح همچنان با جمهوری اسلامي موضع دارد،‌علت شكست پروژه كشميري را اينگونه ترسيم مي كند: «در واقع حکومت جمهوری اسلامی حکومتی از نوع حکومت های کلاسیک رایج دنیا نیست و یا حتی از نوع حکومت های استبدادی دنیا نیست که اگر سرانی از حکومت زده بشوند و یا از حکومت خارج بشوند، بقیه را رعب و وحشتی بگیرد و کلاً نظام فرو بپاشد.»

مسعود كشميري همچنان زنده است، برخي از اعضاي منافقين معتقدند او نيز همچون بسياري ديگر از اعضاي ارشد منافقين بريده است و برخي ديگر او را به دليل جرم آشكاري كه مرتكب شد،ه همچنان محتاج منافقين مي دانند و معتقدند با مسعود و مريم رجوي در اردن به سر مي برد. اما آنچه موجب افسوس است، اين است كه او در پي آنكه پرونده انفجار نخست وزيري همچنان مسكوت مانده است، علي رغم اينكه تمام اسناد محكمه پسند بر عليه او دلالت دارند، گويا مورد تعقيب هيچ نهاد بين المللي همچون اينترپل نيست و اين است كه بر مظلوميت رجايي و باهنر مي افزايد...



-

 

 

 

بارگذاری