هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید
پنجشنبه، 6 دى 1403
ساعت 15:18
به روز شده در :

 

 

 

رجانیوز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

 

چهارشنبه 22 اسفند 1397 ساعت 15:17
چهارشنبه 22 اسفند 1397 10:21 ساعت
2019-3-13 15:17:38
شناسه خبر : 310585
احمدی نژاد: «ما اصلا حکومت دینی نداریم. این واژه ای غلط و من درآوردی است. دین برای رهایی انسان آمده است، نه برای حاکمیت بر انسان. دین که نیامده خودش را غلبه دهد...ما حکومت دینی نداریم؛ بلکه هدایت دینی، کمال آفرینی دینی و ارزش­های دینی داریم. حکومتی داریم که اسمش را حکومت دینی می گذاریم. پیروان ادیان گوناگون آمده اند و برای خودشان تعریفی دارند. البته به این معنی نیست که باید این را به دیگران تحمیل کنیم. به محض اینکه تصمیم به تحمیل گرفتیم، اینجا دیگر ربطی به حقیقت دین ندارد. این نفسانیات ماست که زیر تابلوی دین آمده است.»
احمدی نژاد: «ما اصلا حکومت دینی نداریم. این واژه ای غلط و من درآوردی است. دین برای رهایی انسان آمده است، نه برای حاکمیت بر انسان. دین که نیامده خودش را غلبه دهد...ما حکومت دینی نداریم؛ بلکه هدایت دینی، کمال آفرینی دینی و ارزش­های دینی داریم. حکومتی داریم که اسمش را حکومت دینی می گذاریم. پیروان ادیان گوناگون آمده اند و برای خودشان تعریفی دارند. البته به این معنی نیست که باید این را به دیگران تحمیل کنیم. به محض اینکه تصمیم به تحمیل گرفتیم، اینجا دیگر ربطی به حقیقت دین ندارد. این نفسانیات ماست که زیر تابلوی دین آمده است.»

گروه معارف و اندیشه رجانیوز- سجاد چاره دان: محمود احمدی نژاد و اسفندیار رحیم مشایی دویارِ شفیق، در سیاست شناخته شده اند. هر دو دانشجو در زمینه ای غیرِ مباحث نظری دین شناختی،معرفت شناختی، مباحث تخصصی فقهی،کلامی و فلسفی اند. اما در دولت دهم این دوسعی نموده که در نقش ایدئولوگ و فیلسوف ظاهر شده و مبانی ادعایی برای رهایی بشر و مدیریت جهانی با عنوان مکتب ایرانی را تئوریزه نمایند و به پایان اسلام گرایی و شروع نظریه مکتب جدیدی رسیده ایم و اسلامِ فقها و علما را،اسلام کامل و ناب نمی دانستند و از همین باب محمود احمدی نژاد که رییس جمهور بود،اسفندیار رحیم مشایی را اسلام شناس،عارف و اولیاء خدا معرفی نمود تا با قرائت خود از دین! به تئوریزه کردن قرائت خود از دین برسد. .مدعیان نظریۀ «مکتب ایرانی» معتقد بودند که سخن گفتن در مورد اسلام در زمانۀ ما در جهان بین الملل خریداری ندارد و دورۀ آن به پایان رسیده است و قرائت های مختلفی از اسلام می شود و مکتب ایرانی و دعوت به باستان گرایی و کوروش گرایی،جهان را به سمت ما متمایل می کند، آنان هیچ گاه پاسخ نداده که با قرائت های مختلف از مفاهیم مطرح شده توسط خودشان چه می کنند! مفاهیمی که حتی در بین خود آنان تعریف مشخصی ندارد.

 

فعالیت هایی که بیشتر نشان از ساختِ فرقۀ جدیدی در ایران می دهد. در سپهر سیاست،اندیشه و معرفت راه حقیقی را یک فقیه اصولی،روشنفکر و دین شناسِ معرفت پژوه به جامعۀ همواره نشان می دهد و آنان را از نظریه های انحرافی و پوچ مصون می دارد: «ما بایستی تلاش کنیم، یعنی در نظام جمهوری اسلامی، کار بزرگ و مهم این است که ما همه - هر کسی در هر نقطه‌ای قرار دارد که توانی در این زمینه دارد - باید تلاشمان این باشد که اسلام ناب را مطرح کنیم، اسلامِ طرف‌دار مظلوم و ضدّ ظالم را در دنیا مطرح کنیم. همان جوانی که در اروپا است، یا در آمریکا است، یا در مناطق خیلی دوردست است، از این خصوصیّت مبتهج میشود، به هیجان می‌آید که معلوم بشود اسلام عبارت است از نیرویی، انگیزه‌ای، فکری که علیه ظالمین و ستمگران و به نفع مظلومین حرکت میکند، برنامه دارد و این را وظیفه‌ی خودش میداند.

 

اسلامِ طرف‌دار عقلانیّت، اسلامِ فلسفه‌های عمیق، اسلامِ تفکّر، اسلامی که در قرآن این‌همه به عقل و فکر و لبّ و مانند اینها اهمّیّت داده شده را معرّفی کنیم؛ اسلامِ طرف‌دار عقلانیّت و ضدّ قشری‌گری، ضدّ تحجّر، ضدّ اسیر اوهام و تخیّلات خود شدن - که کسانی به نام اسلام این چیزها را دارند - اسلام ناب را نشان بدهیم، بگوییم اسلام، این است؛ اسلامِ متعهّد در برابر لاابالی‌گری. بله، امروز دستگاه‌های فراوانی جوانها را به بی‌مبالاتی، به لاابالی‌گری، به لاقیدی در امور گوناگون سوق میدهند. خب، اسلامی که انسان را متعهّد دانسته، او را متعهّد میخواهد و میطلبد؛ اسلامِ حاضر در متن زندگی، در برابر اسلام سکولار! اسلام سکولار شبیه مسیحیّت سکولار است که میرود در گوشه‌ی کلیسا، خودش را زندانی میکند و در محیط واقعی زندگی هیچ حضوری ندارد؛ اسلام سکولار هم همین‌جور است؛ کسانی هستند امروز دعوت میکنند به اسلام منزوی؛ اسلامی که هیچ کاری به کار زندگی مردم ندارد؛ مردم را به یک عبادتی، به یک چیزی گوشه‌ی مسجد یا گوشه‌ی خانه‌ها فرامیخواند. اسلامِ واردِ در متن زندگی را معرّفی کنیم؛ اسلامِ رحمت به ضعفا؛ اسلامِ جهاد و مبارزه‌ی با مستکبران.»[1]

 

 سال ها از آن کنش های سیاسی گذشته است،اما اهل نظر و معرفت به زوایای پنهان اندیشۀ آنان کمتر توجه نموده است که در اینجا به صورت اختصار به برخی زوایای پنهان اندیشه و مبانی آنان می پردازیم.

 

 

*پیچش انحراف نظری و معرفتی[2]

محمود احمدی نژاد در مصاحبه ای با مجله «بهار جاودانه» که از رسانه های مکتوب منتسب به وی است، به موضوعات مختلفی پرداخته است. وی جریان خود را جریان اصیل برای رهایی بشر از اسارت های ایدئولوژیکی که آن را سلطه گری می داند،معرفی نموده و تفسیرگر آن را مشایی می خواند:«ایشان بزرگمرد بهاری دوران ما و احیاکننده اندیشه بهاری و البته بهترین تبیین گر در این عصر است.»

 

احمدی نژاد در دولت دهم برای اسفندیار رحیم مشایی از هیچ حمایتی دریغ ننمود. بعد از انتخابات سال 88 و تشکیل کابینه دولت دهم، احمدی نژاد اسفندیار رحیم مشایی را به معاون اولی خود منصوب کرد. رهبر انقلاب طی نامه ای این انتصاب را خلاف مصلحت دانستند و دستور دادند که این انتصاب ملغی اعلام گردد[3] اما احمدی نژاد از انجام این کار امتناع کرد. پس از امتناع احمدی نژاد از لغو انتصاب مشایی به معاون اولی خود دفتر رهبر انقلاب، نامه ایشان را به صورت عمومی منتشر کردند. پس از آنکه حکم حکومتی رهبر انقلاب علنی گردید و احمدی نژاد مجبور به برکناری مشایی از سمت معاون اولی شد بلافاصله احمدی نژاد، اسفندیار رحیم مشایی را به ریاست دفتر خود منصوب کرد.

 

چندی بعد هم طی حکمی همکاری با او را هدیه الهی و افتخاری بزرگ دانست و او را به مشاورت رييس جمهور و رييس دبيرخانه جنبش عدم تعهد منصوب کرد. محمود احمدی نژاد در حکم اسفندیار رحیم مشایی با توصیفاتی که به مثابه «زیارتنامه» می ماند،اشاره نمود: «اينجانب جنابعالي را انساني موحد، مؤمن، پاك، صبور و داراي قلب و انديشه اي زلال، عاشق و دلبسته به ارزشهاي الهي و آحاد مردم جهان و عميقاً عارف و متعهد به آرمان مهدوي، حاكميت جهاني توحيد، عدالت، عشق و آزادي و مديريت مشترك ملت ها و فردي شايسته، مدير، مدبر و امين و از جهات گوناگون توانمند مي شناسم و آشنايي و همكاري با شما را براي خود هديه اي الهي و افتخاري بزرگ مي شمارم.»

 

در سخنان جدید محمود احمدی نژاد همواره دوگانه «آزادی و اجبار و تحمیل» در نظام اسلامی مطرح شده است.این بحث هرچند در مقام علمی خود، توسط متفکران و اندیشمندان خصوصا در علم دینی مورد بحث قرار گرفته و مکتوبات فراوانی تولید شده است،اما احمدی نژاد از این بحث به نتایج سیاسی و اجتماعی خود می رسد. وی در گفتگو با اعتمادآنلاین در پاسخ به سوال « آقای دکتر! درخصوص آزادی، احزاب غیرمسلمان مثلاً اگر کمونیست‌ها بخواهند فعالیت حزبی داشته باشند از منظر شما می‌توانند داشته باشند؟»

 

وی پاسخ می دهد:«آزادند. این حرف من نیست که حرف امام خمینی است. شما بحث را پایین نیاورید، کمی بالاتر بگیرید...سیر قوانینی که در این 40 سال تصویب شده، با یک نوسانات جزئی، همه در جهت کاهش اختیارات مردم و توسعه اختیارات حکومت است. یعنی سرجمع الان با 40 سال پیش نگاه کنید، مردم انقلاب خیلی آزادتر بودند. در تصمیم گیریها مشارکت داشتند و حرف می‌زدند. اظهار نظر می‌کردند الان دائماً اختیارات به حوزه حکومت، دولت، مجلس و نهادها آمده که دیگر می‌توانند تک تک رفتار خصوصی مردم را کنترل کنند. غلط است، مسیر را اشتباه رفته‌ایم.»

 

در حالی که احمدی نژاد از یک موضع مقیده امام خمینی (ره) استفاده نموده و با مغالطه «تحریف» به اراده مورد نظر خود میرسد.امام خمینی (ره) چنان فرمودند:« اگر مضرِّ به حال ملت باشد جلوگیری می شود, اگر نباشد و فقط اظهار عقیده باشد مانعی ندارد همه مردم آزادند مگر حزبی که مخالف با مصلحت مملکت باشد.»[4]

 

*به بالاترش هم نوشتم!

اما هدف اصلی در این نوع مواضع آقای احمدی نژاد،توسط علی اکبر جوانفکر روشن می شود. وی در گفتگو با ماهنامه بهارجادوانه در پاسخ به سوالاتی در مورد محدودیت ها در نظام اسلامی و جریان خانه نشینی محمود احمدی نژاد چنان بیان می کند:« محدودیت ها کم نبود؛ برای نمونه رئیس جمهوری که نتواند وزیر یا معاون اول برای خودش انتخاب کند، اسمش محدودیت و تحمیل نیست؟ یا سلب اختیار از دولت و رئیس جمهور در ارتباط با بانک مرکزی را چگونه می­توان توجیه کرد؟ خانه نشینی احمدی نژاد اقدام لازم و ضروری بود. رئیس جمهور، منتخب یک ملت است و باید بتواند با اقتدار، وظایف قانونی خود و تعهداتی را که برایش سوگند یاد کرده است، به انجام برساند. رئیس جمهوری که فاقد اقتدار باشد، نبودنش بهتر از بودنش است.»

 

اعتماد آنلاین از محمود احمدی نژاد سوالی می پرسد که:« شما ما را روشن کنید. ما به این تحلیل رسیدیم آقای احمدی نژاد وقتی با خط قرمزشان برخورد شد، دردشان آمد. خیلی عامیانه بگویم ولی وقتی یکسری از همکاران ما را بازداشت می‌کردند و یکسری از دوستان را می‌گرفتند شما دردتان نیامد و این اعتراض را به رئیس قوه قضائیه نکردید؟»

 

اما وی در اینجا با خطاب غیرمرسوم، به نامه خود به رهبری اشاره می کند:«حتماً این کار را کردم. من مکتوب کردم، به بالاترش هم نوشتم! به وقتش هم منتشر می‌کنم. قبلاً خبرش را دادم.»

 

*ولایتِ فقیه یا ولایتِ مشایی؟

مصاحبه محمود احمدی نژاد با اعتمادآنلاین درباره منشور بهار بوده که توسط وی منتشرشده است. از همین باب مصاحبه گر اعتماد آنلاین درباره «منشور بهار با مسئله ولایت فقیه» می پرسد. عبدالرضا داوری که از مشاوران احمدی نژاد است در اظهاراتی چنین گفته بود:«نفی هرگونه جایگاه و نیابت ویژه برای فرد یا صنفی خاص در نسبت گیری با امام زمان(ع)؛ توجه و نسبت امام(عج) به عموم انسانها یکسان است و هیچ فرد یا گروهی، برتر و صاحب امتیاز نیست».

 

محمود احمدی نژاد در پاسخ به سوال نسبت «منشور بهار با ولایت فقیه در عصر غیبت» بیان می کند که ارتباط مستقیم با امام زمان (ع) مسدود نیست و میتوان مستقیم از وی کمک،عنایت و هدایت و راهنمایی خواست:

«خدا و امام زمان را داریم محدود می‌کنیم. یکی از آقایان آمده بود و به ما می‌گفت هر انسانی می‌خواهد با امام زمان ارتباط برقرار کند از طریق مراجع. گفتم مبنای این حرف کجاست؟ یعنی امام زمان نمی‌تواند برود با رجبعلی خیاط و با آن قفل ساز و پیر پالان دوز یا در بیایان یک نفر را نجات دهد یا حتی یک نفر را هدایت کند؟ امام زمان نمی‌تواند؟ کی به شما گفته که امام زمان محدود است؟ این غلط است. شما حق ندارید امام زمان را محدود کنید.»!

 

در حالیکه در نصوص دینی،در زمان غیبت امام زمان (ع)،رجوع به فقیه عادل و جامع به طُرق مختلف توسط اهل بیت علیهم السلام به عنوان مفسران دین و وحی صورت گرفته است. در مقبولة عمر بن حنظله كه مرحوم كليني نقل مي كند عمر بن حنظله مي گويد: از امام صادق ـ عليه السلام ـ پرسيدم كه هر گاه در ميان دو نفر از اصحاب ما نزاع و دعوايي در دين يا ميراثي رخ دهد، آيا مي توانند سراغ سلطان يا قضات او رفته و بدين ترتيب رفع نزاع نمايند؟ حضرت فرمودند: هر كس از آنان بخواهد كه در خصوص حقّ يا باطل قضاوت كند، در حقيقت اين امر را از طاغوت خواسته و لذا هر نوع حكمي از ناحيه او صادر شود. اگر چه حقّ او ثابت باشد. اخذ آن مال حرام مي باشد. بخاطر اينكه او حق خويش را به حكم طاغوت گرفته است. طاغوتي كه خداوند فرمان داده است كه بر او كافر شوند و قرآن مي فرمايد:«مي خواهند طاغوت را داور قرار دهند با اينكه به آنها گفته شده از طاغوت تبرّي كنيد.»[5]

عمر بن حنظله آنگاه عرض كرد: پس اين دو نفر چگونه و به چه ترتيبي نزاع خود را برطرف كنند؟ حضرت فرمودند: نظر كنند به سوي كسي كه در ميان شما است كه حديث ما را روايت مي كند و در حلال و حرام دقّت نموده و احكام ما را فهميده است و لذا نسبت به حكم او راضي باشند، چه آنكه من او را براي شما حاكم قرار دادم پس اگر چنانچه او به حكم ما حكم نمود از او قبول نكردند قطعاً باعث استخفاف حكم خدا گرديده و ما را ردّ كرده است و رد كنندگان ما رد كننده بر خداست و اين در حد شرك به خداوند است.[6]

 

در روایتی دیگر حضرت ولي عصر ـ عجل الله تعالي فرجه ـ در پاسخ به نامه اسحاق بن يعقوب چنين مرقوم فرموده اند: «اما رويدادها و حوادثي كه رخ مي دهد به راويان حديث ما مراجعه كنيد، زيرا آنان حجت من بر شما هستند و من نيز حجت خدا هستم.»[7]

 

اين روايت نيز از لحاظ سند متضافر است و مرحوم صاحب جواهر در توضيح مي فرمايند: «فقيه حجت حضرت ولي عصر ـ عجل الله تعالي فرجه ـ بوده و از تمامي اختياراتي كه خداوند متعال به آن حضرت داده است برخوردار مي باشد.»[8]

 

*مشایی در قامت فیلسوف دین پژوه و مفسّر رسمی دین

همچنین اسفندیار رحیم مشایی که او را مفسّر و استاد جریان بهار می خوانند،در تعریفی جدید از دین و ولایت فقیه چنین می فرماید:«من هویتی غیر از اینکه فرزند این مردم هستم،ندارم. انقلاب یعنی مردم،خدا یعنی مردم،دین یعنی مردم،ولایت فقیه یعنی مردم،همه چیز یعنی مردم»[9]

 

وی در اظهاراتی دیگر مبانی فکری خود را برخلاف قرآن که ملاک حقانیت و مشروعیت را به اکثریت یا اقلیت نمی دهد؛ مشایی بیان می کند:« اگر جامعه نخبه ما یک طرفی را انتخاب کرده است چرا اصرار می کنیم که آنها بیایند این ور؟ خب ما بریم اون ور!»[10]

 

احمدی نژاد معتقد است که هیچ کس حتی فقها و علما نمیتوانند در مقام «قرائت رسمی از دین» قرار گیرد:

«اگر یک عده خودشان را مفسر رسمی یک عقیده‌ای معرفی کنند و دیگران را گمراه بدانند و در موضع قدرت هم قرار بگیرند یا به خودشان اجازه دهند نظراتشان را بر دیگران تحمیل کنند، این درست نقطه مقابل خواست خداست.»[11]

 

این در حالی است که خود احمدی نژاد به اسفندیار رحیم مشایی این مقام را اعطاء می کند و در عوض نیز،مشایی در مقام حُکم در مورد احمدی نژاد چنین می گوید:«هر کس در این مسیر یک گام از آقای احمدی نژاد عقب تر باشد،گناهکار است.یک گام جلوتر باشد هم...احمدی‌نژاد راه و نماد ماست.اسم او اسم امام زمان را به همراه می‌آورد»[12]

 

مشایی در اظهاراتی در مورد برداشت ها و قرائت خود از مفاهیم و مبانی دینی چنین می گوید:«احساسی بر آمده از یک معرفتی، در من موج می زند... ۱۵-۱۴ سالم بود که امداد و عنایت الهی مرا وارد حوزه فکری و حسی کرد.»

 

وی تکامل معرفت دینی خود را نه از متد و قواعد فهم صحیح دین می داند،بلکه آن را ناشی از «تجربه های شخصی» می داند: «همیشه کارها،اشتغالات طوری بوده که مقیاس های جعرافیایی اش تغییر کرد،ابعاد بین المللی پیدا کرد،سفرها انجام دادیم،با آدم ها مواجه شدیم،این نگاه و دغدغه ها نیز بیشتر مفهوم پیدا کرد و مواجه شد با سوالات مختلف؛چکش خورد،شک آمد،شبهه آمد،تردید آمد،خیلی جدی تر شد.»

 

در اظهاراتی متناقض از جمله قبلی خود،میگوید دچار شک و شبهه نشدم و این را نتیجه امداد غیبی می داند:«تذکره الهی به کمکم آمد.در این چهل و چند سال دچار شبهه،تردید،تزلزل،شک و ضعف نشدم اما سوال زیاد داشتم! بعضی چیزها را نمیتوانستم تحلیل کنم و خوب بفهمم و برخی چیزها را نمی توانستم باهم جور در بیاورم.»[13]

 

در حالی که بزرگان معرفت و عرفان و فقاهت به داشتن استاد و راهنمای الهی که عالمان دین هستند،بسیار تاکید نموده اند:« استاد اخلاق برای خود معین نمایید. جلسه وعظ و خطابه و پند و نصیحت تشکیل دهید. خودرُو نمی توان مهذب شد... چطور شد علم فقه و اصول به مدرس نیاز دارد، درس و بحث می‌خواهد، برای هر علم و صنعتی در دنیا استاد لازم است، لکن علوم معنوی و اخلاقی به تعلیم و تعلم نیازی ندارد و خودرُو و بدون معلم حاصل می گردد؟»[14]

 

هنگامی که در تاریخ حوزه های علمیه و سرگذشت مسلمانان می نگریم هر جا که خودسازی و تربیت نفس تحت کنترل و راهنمایی انسانی کامل و توانا انجام گرفته است سلسله نورانی و فروزانی را در آسمان دانش و آدمیت بجای گذاشته است چنانکه در یکی دو قرن اخیر راهنمایان و رشد یافتگانی را می یابیم که با مراقبت و تدبیر فرزانگان زمان را با معیار صد در صد شرعی پدید آوردند. همانگونه که مرحوم حاج ملا هادی سبزواری و سید صدرالدین کاشف به تربیت سید علی شوشتری می پردازند و ایشان به تربیت آخوند ملا حسینعلی همدانی و شیخ انصاری می پردازد و آخوند بزرگانی مانند میرزا جواد آقای تبریزی، ملکی تبریزی، شیخ محمد بهاری، سید احمد کربلایی، شیخ علی قمی، سید محمد سعید حبوبی، سید عبدالحسین موسوی لاری، میرزا علی آقای قاضی و .... را شکوفا می سازد مرحوم میرزا جواد ملکی و شاه آبادی لقمان حکیم زمان، «امام خمینی » را راهنما می شوند؛ مرحوم قاضی علامه طباطبائی و آیت الله بهجت و... را هدایت می کند و صد نمونه دیگر؛ اما آنجا که افرادی خود سرانه و با طبل استقلال به تربیت نفس و پرواز ملکوتی پرداخته اند دچار انحراف شده اند. امام سجاد(ع) می فرماید: «هلک من لیس له حکیم یرشده؛آن را که فرزانه ای راهنما نباشد تباه می گردد.»[15]

 

مشایی معتقد است که قرائت و اندیشه وی،قرائت رسمی،خالص و ناب از اسلام است: «نظریاتی که من دارم،در واقع اندیشه من نیست؛بلکه این اندیشه ها،اندیشه های ناب اسلام است.»[16]

 

مشایی معتقد است ما حق نداریم به کسی که سواد تخصصی در حوزه دین ندارد،بگوییم سواد نداشته و به موضوعات تخصصی ورود نکنید؛ وی می گوید به سواد و فهم من نسبت به دین شناختی نیز کاری نداشته باشید:« چه کار داری که من سواد دارم و این حرفها (نظریات در حوزه دینی) را می زنم یا نه؟ حرف ها را بیان می کنم؛حال غلط است یا نیست،درست است یا نیست.»[17]

 

وی برای توجیه نظریه پردازی در حوزه تخصصی دین شناختی به انحراف نظری برخی از اهل علم می پردازد؛ در حالی که اشکال همان اهل علم نیز ناشی از اتخاذ متد و قواعد صحیح فهم دین و یا مسائل عملی بوده است. مشایی چنین می گوید: «مگر همه باسوادان حرف هایی که می زنند درست است؟ اگر کسی ۱۰ کتاب نوشت،سند است؟ اگر کسی سی سال طلبگی خواند،حرف هایش درست است؟ تعداد زیادی تحصیلکرده حوزوی داریم که جزو اولین مخالفان امام بوده اند.الان هم هستند.این ملاک نیست.»

 

*وقتی احمدی نژاد قائل به ولایتِ مشایی می شود!

آقای احمدی نژاد اما منظور پاسخ خود به سوال اعتمادآنلاین که پرسیده بود:«نسبت منشور بهار با ولایت فقیه در عصر غیبت چیست؟» را در مصاحبه ای دیگر مشخص می کند. وی بصراحت می گوید که اسفندیار رحیم مشایی "هدیه الهی بی عبا و عمامه است" که درگفتگو با اعتمادآنلاین اشاره کرده بود که بدون واسطه (ولایت فقیه) میتواند با امام زمان علیه السلام ارتباط برقرار کند:« آقای مشایی، عمیق‌ترین لایه‌ی علل مسائل اجتماعی را می‌بیند. ایشان واقعاً همواره در خدمت به مردم تلاش کرده است. البته به شما بگویم ایشان این توانایی را مرهون عنایات امام زمان(عج) است. یعنی آن حقیقت انسانی که اصل بهار بود در وجود ایشان تا حد زیادی شکوفا شده است. یک عمق نگاهی به ایشان داده شده است. یک نگاه حکیمانه به ایشان داده شده است. حکمت داده شده است.سه سال قبل ایشان مطلبی را گفته است که اگر این اقدامات انجام نشود فلان اتفاق می‌افتد. برخی از آدم‌های سطحی که از حقیقت انسانی دور افتاده‌اند جور دیگری تحلیل می‌کنند. در حالی که خدای متعال گفته است اگر هر کس با خدا باشد و از حقیقت انسانی خود صیانت کند به او عنایت خواهد کرد. نیازی نیست کسی ریاضت بکشد یا به دنبال علوم غریبه‌ برود که متأسفانه بسیاری در جمهوری اسلامی ‌گرفتارش شده‌اند.

 

جمهوری اسلامی‌ باید همه امورش عقلانی باشد. اندیشه‌ها و مواضع مهندس مشایی در عین عرفانی بودن به شدت عقلانی است. ایشان مورد عنایت قرار گرفته است. شخصیتش رشد کرده، قلبش پاکیزه و تصفیه شده و الحمدلله این رشد ادامه دارد. نمونه‌ای از آن بهاری که قرار است در همه‌ی انسان‌ها شکوفا شود در ایشان می‌توان مشاهده کرد. در معاشرت با ایشان انسان حس نمی‌کند که آلودگی یا شائبه‌ای در ایشان هست. انگار که آدم با چشمه‌ی زلالی روبه‌روست که ذره‌ای آلودگی در آن نیست. خودیت و فردیت و منیتی دیده نمی‌شود. همه‌اش عشق و محبت است.آقای مشایی هدیه الهی به زمان ما است. اینها خیال میکنند هر هدیه الهی فقط باید در عبا و عمامه دربیاید. دست خدا بسته نیست؛ فردی به نام رجبعلی خیاط میفرستد، هیچ عباوعمامه هم ندارد.»[18]

 

احمدی نژاد مخالفان مشایی را یک مشت قدرت طلب،طاغوت،دنیاگرا،حسود می خواند و می گوید:«مخالفان مشایی قدرت و ظرفیت فهم چنین شخصیتی را ندارند.»[19]

 

احمدی نژاد اشاره می کند که تمام موسسات،علما و فقها و نهادهای مربوط به تولید متن در حوزه دین حرفی برای گفتن نداشته،صرفا بودجه گرفته و کتاب منتشر می نمایند، اما اندیشه و نظریه ای نداشته و بدرد نخور است، لیکن اندیشه های مشایی «تنها اندیشه آرمان آفرین» است.[20]

 

*قانونی که باید به نفع بهاییت و غیرمسلمان تغییر کند!

محمود احمدی نژاد در ادامه مصاحبه اعتماد آنلاین، در پاسخ به این سوال که "آیا یک غیر مسلمان مثلا مسیحی در حاکمیت مسلمین میتواند به مقام ریاست جمهوری و مدیریت کلان آن برسد؟ یا یک بهایی به مجلس شورای اسلامی راه یابد؟" بیان می کند:«الان فعلاً قانون اساسی ما اجازه نمی‌دهد. دقت کنید! این قانون اساسی فعلی ما این اجازه را نمی‌دهد. خیلی جاهای قانون اساسی باید تغییر کند و نظام تصمیم گیری‌اش باید عوض شود.» احمدی نژاد در مورد ولایت فقیه چنین می گوید:«اگر می‌گوییم ولایت مطلقه فقیه، چون قانون اساسی هست.»[21]

 

* هالۀ سروشیسم بر اندیشه های احمدی نژاد

عبدالکریم سروش معتقد بود که حقیقت مثل آینه ای شکسته است که هر تکه آن نزد یکی است: «حقیقت آیینه ای بود که از آسمان و از دست خدا به زمین افتاد و شکست، هر کس تکه ای از آن را برداشت، خود را در آن دید، گمان کرد حقیقت نزد اوست. حال آنکه حقیقت نزد همگان پخش بود.»

 

احمدی نژاد اعتقاد خود را چنین بیان می کنند:«تئوری تعامل و هم افزایی، مبتنی بر یک اندیشه است و آن اندیشه، عدم انحصار در حقانیت است. به این معنا که هیچ کس نمی تواند بگوید حق منحصرا نزد من است؛ بلکه همه سهمی از حقیقت دارند و برای اینکه سهمشان را افزایش دهند، باید هم افزایی و گفتگو کنند.»

 

وی اشاره می کند که ما هیچ اندیشه ای را تخطه نمی کنیم و تخطئه اندیشه ای ولو التقاطی و شرک آلود را قبول نداریم:«رقابت برای برتری و غلبه است. رقابت در حوزه اندیشه به چه معناست؟ معنا ندارد؛ مگر اینکه باز به دنبال غلبه باشیم... دوستانی که این مسائل را مطرح می کنند، پایه و خاستگاه بحثشان دعوای قدرت است که ما آن را از اساس باطل می­ دانیم...در ابعاد سیاسی و اجتماعی، رقابت برای سلطه است و از اساس، سلطه بر انسان باطل است و ما قبول نداریم...در حوزه اندیشه و در بحث توحید و شرک ممکن است اندیشه ای را باطل قلمداد کنیم؛ چون شرک آلود است. اگرچه اصل حقیقت را مطلق می دانیم، اما فهم انسانها متفاوت است و هنر این است که همه اینها در راستای کمال و حقیقت قرار گیرد تا هم افزایی پدید آید...ما هیچ اندیشه ای را تخطئه نمی کنیم و این نگرش را قبول نداریم.»

 

*قرائت رسمی از دین نداریم! اما قرائت مشایی از دین رسمی است!

آقای احمدی نژاد اشاره می کند که اسلامِ فعلی که توسط فقها و علما عرضه شده است،اسلام نیست:«آیا این اسلامی که ما الان داریم، اسلام پیامبر است؟ یعنی اگر الان پیامبر باشد، تعریفی که از اسلام دارد، تعریفی است که ما اکنون داریم؟...ذهن آقایان به دنبال مفاد می رود که پیامبر هم همین نماز را می­ گفت و ... در حالی که آن روح وجود ندارد. اصلا فرض کنیم مفاد عین همانی است که پیامبر گفته است...تمام تئوریهای نظری، درواقع انعکاس روحیات و نیات واضعین آن است و غیر از آن نیست. آن است که می آید توجیه می‌کند که وقتی حکومتی را انتخاب کردی، دیگر الی الابد نمی توانی پا پس بکشی؛ مثلا اگر کسی اندیشه ای را پذیرفت، ولی بعد از مدتی دید اندیشه ای بالاتر وجود دارد، آیا حق ندارد تجدید نظر کند؟ یا وقتی مردم به حکومت­ های گوناگون رأی می­دهند، هدفشان این است که اینها آزادیشان را محدود کنند؟»

 

وی اراده خود از جمله بالا بیان نموده و می گوید که منظور حکومت دینی است:«بحث این است که وقتی مردمی به حکومتی رأی می دهند، آن حکومت می آید آزادی مردم را محدود کند یا آزادی آنها را تأمین کند؟»

 

آقای احمدی نژاد که مشایی را عارف،انسان تکامل یافته،از اولیاء خدا،دارای سلامت قلب و روح و تفکر آن را بی غل و غش و او را مفسر جریان بهار که مدعی ارائه دینی جامع برای رهایی بشر خوانده،اشاره می کند:«ما می گوییم اگر جامعه بخواهد آزاد شود، مدیریت و پیش قراولی جامعه باید به دست انسان‌های کامل باشد.»

 

محمود احمدی نژاد می گوید که در قرائت از دین تقلب و تحریف صورت گرفته و تفاسیر موجود فقط تفاسیر پیروان انبیا بوده که آن نیز معتبر نیست:«بزرگترین ظلم این است که مفاهیمی که پیامبران برای رهایی انسان آورده اند، پیروان آن را می گیرند و اسباب اسارت انسانی می‌کنند. این بزرگترین تقلب تاریخ است.»

 

 

ممکن است که کسی بیان نماید که همه تفاسیر و قرائت ها را بیان نمی کند و وی قائل به یک قرائت رسمی از دین که با اجتهاد از منابع معرفتی دین استخراج شده است؛اما وی در سخنان پیشین خود این گزاره را نقض نموده است:«آیا این اسلامی که ما الان داریم...تا آخر» و همچنین بیان نموده است که: «اگر یک عده خودشان را مفسر رسمی یک عقیده‌ای معرفی کنند و دیگران را گمراه بدانند،این درست نقطه مقابل خواست خداست.»[22]احتمال این نیز وجود دارد که فردی بیان نماید، مگر قرائت رسمی از دین،همان قرائت پیامبر اکرم (ص) است و مو به مو همان است؟

 

*دین شناختی؛منهای قاعده و متد؟

در پاسخ به این سوال مختصر بیان می شود که بخش هایی از دین،مانند مهم ترین اصول اعتقادی و نیز اصول اخلاقی،از راه عقل قابل درک هستند و برای فهم آنها نیازی به مراجعه به متون دینی نیست؛دلایل قطعی عقلی،جایی برای تردید در نتایج حاصل باقی نمی گذارند.

 

همچنین در متون دینی،همچون بسیاری از متون دیگر،نصوص غیر قابل تردید -درباره عقاید،اخلاق و احکام دین- وجود دارد که قابلیت تفسیرهای گونانون ندارند. اما فهم بخش هایی از متون دینی که نص نیستند،براساس قواعد فهم که در علوم تفسیر و اصول فقه بیان می شوند،میسر است. در فهم بخش هایی از دین که تنها راه آن مراجعه به این گونه متون است،ممکن است اختلافِ نظر میان صاحب نظران رخ دهد که مهم ترین علت های این اختلاف در دلالت های ظنی برخی متون است. توضیح آنکه برخی آموزه های و احکام دین به واسطه افرادی نقل شده اند که درباره وثاقت آنها اختلاف نظر وجود دارد.

 

برخی الفاظ در دلالت خود نص نیستند و باید معنای آنها با قراین مختلف روشن شود. صاحب نظران در یافتن قراین مختلف و اعتماد به آنها ممکن است اختلاف نظر داشته باشند. بنابراین،گرچه اختلاف نظر در بخش هایی از دین ممکن است،اما اختلاف نظر صاحب نظران،روش مند و قاعده مند است. نظریه قرائت های مختلف از دین، در واقع اعتقاد به پلورالیسم معرفتی است؛ یعنی اعتقاد به این که فهم و معرفت از دین، تکثر گرایانه است و ما یک معرفت واحد از دین نداریم بلکه این معرفت دائما تکثر گرایانه و پلورالیستی می باشد. لُبّ نکات آقای احمدی نژاد نیز اشاره به همین باور دارد.

 

مصاحبه گر مجله بهار جاودانه از محمود احمدی نژاد می پرسد که: «دینی را که معرفی می‌کنند، دین پیروان است. آقای مهندس مشایی عبارتی با عنوان پایان اسلامگرایی[23] به کار بردند. خوب است این واژه توسط شما بازخوانی شود؛ زیرا مشاجرات زیادی ایجاد کرد و چقدر ایشان را متهم کردند. »

مشایی اعتقاد خود را چنین بیان می کند: «امروز جمهوری اسلامی ایران داعیه ارائه اندیشه ای ناب به جهانیان دارد.در این سرزمین همه افکار یک جور نیستند.همه افکار پسندیده نیست.بدون واهمه می گوییم،جهان آینده متعلق به همه انسان ها است.هر منطقی که بین انسان ها فرق بگذارد،محکوم به شکست است. هر منطقی که به خط کشی بین انسان بینجامد،منطقی است که در آینده خریدار ندارد.»[24]

 

مشایی معتقد است که دوره ادیان و گرایش به آن گذشته است، اما خود سخن از «مکتب ایران» می گوید:«نه فقط دوره اسلام گرایی؛بلکه دوره مسیحیت گرایی،یهودیت گرایی و در کل هر «گرایی» سپری شده است.دوره گرایی ها[25] سپری شده است؛ در این مسئله بین اسلامگرایی؛مسیحت گرایی یا هر گرایی دیگری تفاوتی نیست.»[26]

 

احمدی نژاد در پاسخ به پرسش خبرنگار می گوید کدام اسلام؟ بعد نظریه پایان اسلام گرایی مشایی[27] را تایید می کند: «اول اینکه کدام اسلام؟ اسلام ما؟ اسلام پاکستان؟ اسلام کجا؟ اسلام نجف؟ اسلام قم؟ اسلام مردم تهران؟ اسلام کرمانشاه؟ ما از کلیتی به نام اسلام دفاع می‌کنیم. ما می‌گوییم یک دین در عالم هستی بیشتر نیست و آن اسلام است. نه تابلویی که ما الان به نام اسلام درست کرده ایم. در همین جمهوری اسلامی چقدر اختلاف نظر وجود دارد. تازه بالاتر، مگر خود اینها نمی گویند اگر امام زمان(عج) بیاید، دین جدید آورده است.»

 

آقای احمدی نژاد سخن از «کدام اسلام» پیش می کشد و به جغرافیا اشاره می نماید، درحالی که اسلام یک دین واحد است و به جغرافیا محدود نمی شود،بلکه به متد و روش قاعده مند اجتهادی به اسلام دست پیدا می کنیم. ایشان می گوید «اسلام مردم تهران؟». معیار فهم دین جغرافیا، ملیت، اکثریت یا اقلیت نبوده، بلکه معیارِ فهم صحیح دین، متد و قواعدی است که از منابع معرفت دینی که توسط عالمان دین واسلام شناسان استنباط شده، به ما رسیده است.

 

وی می گوید:«در همین جمهوری اسلامی چقدر اختلاف نظر وجود دارد»؛ بعد می فرماید:«تازه بالاتر، مگر خود اینها نمی گویند اگر امام زمان(عج) بیاید، دین جدید آورده است؟»

 

ایشان به علت کم اطلاعی در حوزه مبانی معرفتی دینی متوجه نشده که دینی که امام زمان (ع) می آورد،تکمیل تفسیر متدگرا و قاعده مند علمای اسلام بوده است.امام زمان علیه السلام با تفاسیر مختلف غیر روشمند از دین مقابله خواهند نمود. آقای احمدی نژاد که تفسیر رسمی از دین را توسط عالمان به دین نمی پذیرد،خود باید پاسخ به این سوال دهد.[28]

 

باید به آقای احمدی نژاد گفت: بله اختلاف نظر در مسائل علمی وجود دارد، اما اختلاف فتوا فقط در مسائلی ظنی و مشکوک است، نه در یقینات و ضروریات. اساس فتوا در فقه شیعه هر چند مبتنی بر منابع اجتهاد (قرآن[29]، سنت[30]، عقل[31]، و اجماع[32]) است، ولی برای برداشت، استفاده و استنباط از این منابع، به علوم دیگری نظیر ادبیات عرب، آشنایی با محاورات عرفی زمان معصوم (علیهم السلام)، آشنائی با مبادی تصوری و تصدیقی منابع اجتهاد، منطق، علم اصول فقه، علم رجال، آگاهی به قرآن و حدیث و...، نیاز است که هر فقیه باید علاوه بر آگاهی بر این دانش ها، در تمام مسائل آنها دارای مبنا باشد تا بتواند از این علوم در طریق برداشت از منابع اجتهاد بهره مند شود .

 

در فقه شیعه اگر چه منابع اجتهاد معلوم و معین و بین همه ی مجتهدان مشترک است اما از آنجایی که مبنای مجتهدان در مسائل علوم مورد نیاز اجتهاد، متفاوت است و قدرت علمی و استعداد و نبوغ آنها هم یکسان نیست، برداشت آنان از منابع، یکسان نیست؛ برخی از اختلاف فتواها از این جهت است. همچنین در تعیین و تشخیص موضوعات، که یک کار کارشناسی است، ممکن است اختلاف نظرهایی وجود داشته باشد که باعث شود فتوای بعضی مجتهدان باهم اختلاف داشته باشد. با توجه به همه این امور، باز مسائل اختلافی و اختلاف در فتوا، نسبت به موارد اتحاد و اشتراک در فتوا بسیار کم و ناچیز است.

 

بنابراین، وحدت نظر و وحدت فتوا در بین مجتهدان به چند امر بستگی دارد:

 

1ـ اتحاد و اشتراک منابع اجتهاد.

2ـ وحدت مبانی در علوم مقدماتی که اجتهاد به آنها وابسته است.

3ـ برداشت واحد از منابع اجتهاد.

4ـ تعیین وتشخیص دقیق موضوع و وحدت نظر در آن.

 

هر یک از این موارد، به تنهایی می تواند موجب اختلاف در فتوای مجتهدان شود ولی با این همه، موارد اختلاف فتوا در بین مجتهدان بسیار اندک است که آن هم بیشتر در جزئیات مسائل است. اما در اکثر مسائل (با توجه به این که نزدیک به 3000 مسأله در توضیح المسائل مجتهدان وجود دارد) مجتهدان دارای نظر واحد و فتوای یکسان هستند.

 

 فقهاء در فهم احکام از روایات، با مشکلاتی روبرو هستند که به چند مورد آن اشاره می کنیم:

1. از حیث سند روایت:  ممکن است فقیهی، شخصی را که در سند روایتی آمده ثقه و قابل استناد بشمارد،  در صورتی که همین راوی را فقیهی دیگر اصلاً معتبر ندانسته و به روایت او عمل نکند و این منشأ اختلاف احکام می شود.

 

2. اجمال در متون روایات: گاهی اوقات در متن روایات عباراتی بکار می رود که گرچه در زمان معصومین (ع) احتمالاً معنای آن واضح و روشن بوده است ولی در حال حاضر یعنی زمان غیبت معنای روشنی از آن بدست نمی آید. مثل لفظ غنا که مفهوم مبهمی دارد و برای آن مصادیق متعددی بیان می شود، این موجب اختلاف در فتاوی  می شود.

 

3. ابهام در جهت صدور روایات: قدرت و حکومت در زمان ائمه اطهار (ع) در اختیار بنی امیه و بنی عباس که از دشمنان اهل بیت هستند بوده است و در مواردی ایشان به راحتی و در آزادی نمی توانستند تمامی احکام را که مخالف آنها بوده است بیان کنند و در مواردی برای حفظ اصل اسلام و یا جان و مال شیعیان مجبور می شده اند که از روی تقیه احکام را بر وفق نظر مخالفین بیان کنند و یا اینکه آنرا در پرده و با کنایه و بدون صراحت بیان نمایند. لذا بعضاً این اخبار و روایات با آن دسته از روایاتی که در مقام بیان احکام واقعی هستند تعارض پیدا می کنند که هر فقیهی بایستی حکم واقعی و صحیح را در این میان استنباط نماید و بالطبع هر یک بنا به داشته ها و مقدماتی که در اختیار دارند به نتیجه ای خاص می رسند که شاید با یکدیگر اختلاف داشته باشد.

 

4. اختلاف در مبانی اصولی: یکی از علومی که یک مجتهد برای اجتهاد و استنباط به او نیاز دارد و ابزار وی برای استخراج احکام به حساب می آید علم اصول فقه است که در آن از قواعدی که به وسیله آنها احکام استنباط می شوند بحث می شود و مقدمه ای برای فقه و فقاهت محسوب می شود که اختلاف در این اصول و قواعد موجب اختلاف در اجتهاد و بالطبع در احکام می شود که هر شخص فقیهی با توجه به مدارکی که دارد دارای مبانی خاصی بوده و اصول و قواعد خاص را قائل است که در نتیجه تأثیر مستقیم در نحوه استنباط احکام می گذارد و منشأ اختلاف فتاوا و احکام می گردد.

 

اینها قسمتی از مسائلی بود که موجب اختلاف احکام می شد ولی توجه به این نکته نیز مهم است که در مسائل نظری هر رشته ای متخصصین آن با یکدیگر اختلاف نظر پیدا می کنند.اما این توجیه خوبی برای نظریه پایان اسلام گرایی نیست. مگر شعار «مکتب ایرانی» که آقایان احمدی نژاد و مشایی برای نجات بشیریت و مدیریت جهانی طرح نمودند،یک شعار عام و فراگیر است؟در مورد آن اختلاف تفاسیر بوجود نمی آید؟ مفسران رسمی آن چه کسی هستند؟در خود ایران توسط بسیاری از نخبگان و اندیشمندان مورد نقد قرار گرفت،آیا در جهان اسلام و همچنین در دنیای مدرن مورد اختلاف قرار نمی گیرد؟هر جوابی که به این سوال داده شود،همان جواب را میتوان به بحث اختلاف تفاسیر اسلام شناسان در بعضی از احکام دینی داد.

 

آقای احمدی نژاد نشان می دهد که در دام شبهۀ قرائت های مختلف از دین افتاده و بین «بخش هایی از احکام غیرثابت مختصر فقهی» با «فهم روش مند از دین» تفکیک قائل نشده است.

 

*شبهۀ احمدی نژاد در مورد «اسلامی که داریم»

احمدی نژاد حقیقت را پراکنده می داند که آن نیز تنها در اسلام نیست و بیان می کند که اسلامی که ما داریم مگر ما را سعادتمند کرده است؟! وی اشاره می کند:« اینکه فکر کنیم راه نجات بشر این است که همه باید به این چیزی که ما داریم درآیند و بپذیرند، بزرگترین انحراف است. آنچه ما داریم، در بخش های مهمی از حقیقت خودش خالی شده است. راه نجات بشر این است که به سمت خدا و عدالت و آزادی و کرامت انسانی و انسان کامل برود. اینها را از دین گرفته‌اند و اسمش را اسلام گذاشته اند و می گویند همه دنیا باید مثل ما شود؛ آن هم نه مثل یک میلیارد و نیم مسلمان دیگر، بلکه فقط مثل آنها شوند. اصلا آیا چنین دعوتی عقلا امکان اجرایی شدن دارد؟ بعد در مقابل هم، صفی درست شده است که می‌گویند ما مسیحی هستیم، بودایی هستیم، هندو هستیم و ... اصلا شما را قبول نداریم. چند میلیارد سال باید بجنگیم که یکی یکی آدمها آن‌طور که ما می‌گوییم مسلمان شوند. تازه مگر همین که ما داریم، ما را سعادتمند کرده است؟»[33]

 

وی در اینجا مغالطه تحریف و نقل قول ناقص و پهلوان پنبه استفاده نموده است.فقیهان و اسلام شناسان، دین را منهای معنویت،عدالت،آزادی و کرامت انسانی تفسیر نکرده اند. اسلام شناسانی چون امام خمینی (ره)، شهید مطهری و... سخنشان با مردم دنیا براساس اجبار برای گرایش به اسلام نبوده است، اما دعوت برای رسیدن به اسلام را از عالی ترین مصادیق تبلیغ معرفی نموده اند.

 

*تبلیغ ممنوعه

محمود احمدی نژاد با این نوع تبلیغ اسلام مخالف است. وی روشی که جمهوری اسلامی در قالب جامعه المصطفی و... در پیش گرفته است را درست نمی داند. وی می گوید:«سفیری داشتیم که به او گفتم وقتی به یک کشور 200 میلیون نفری می روی - که کل مسلمانان آنان شاید به چند هزار نفر هم نرسد، به 10 هزار هم نرسد و حتی تعداد شیعیان که دوست داری همه را شیعه کنی، چقدر است - به جای اینکه تمام وقتت را بگذاری و دو نفر را شیعه کنی، از 200 میلیون نفر و از حق آنها حمایت کن و برای رهایی آنها بکوش. ولی متأسفانه او از بعضی نهادها پول میگرفت و به آنجا میرفت و تلاش می‌کرد مسیحیان یا طبیعت گراهای آنجا را مانند خودش مسلمان کند، که حکومت آنجا حساس شد وگفت ایشان تفرقه درست می‌کند.»

 

وی با تبلیغ به روش جامعه المصطفی و روش سفارت ها و حضور علما برای تبیین دین مخالف است،با کمک های ایران به دولت سوریه علیه داعش مخالف است،اما مدل خود را برای گسترش اسلام ارائه نداده بلکه معتقدست که نباید سعی نمود که از پیروان یک پیامبر کم نمود و به پیروان پیامبر دیگر اضافه نمود و آن را یک گناه بزرگ می داند.[34]

 

احمدی نژاد می گوید که هیچ پیامبری خود را حق نمی دانست:« کدام پیامبر خود را عین حق معرفی کرد و مردم را به مجازات تهدید کرد؟...هر کس به محض اینکه این کار را کرد، سقوط می‌کند.»

 

*مغالطاتی که تمام نمی شود

محمود احمدی نژاد مجدد فقها و علمای اسلام را در موضع متهم می نشاند که معتقدند همه کافر و نجس بوده و خودشان حق اند. وی در این بخش مصاحبه نیز مغالطه پهلوان پنبه استفاده نموده است. عالمان دین که با روش قاعده مند و روش مند به فهم متون دینی پرداخته اند،بین ظالمین و منحرفین با مردم معتقد و عمل کننده به ارزشهای انسانی تفکیک قائل بوده اما آنان را طبق نصوص دینی «مستضعف فکری و معرفتی» نسبت به شناخت اسلام محمدی می دانند و آنان که در برابر حقیقت و ارزش های فطری مقاومت نکرده اند را،ماجور می دانند.

 

 وی اشاره می کند:« یک و نیم میلیارد مسلمان و 170 میلیون شیعه و هشتاد میلیون ایرانی را قبول ندارند. می‌گویند اگر آن هشتاد میلیون هر چه در ذهن آنها بود، عمل کرد، درست است والّا منحرف و فاسد است. ذهن آنها هم ثبات ندارد و هر لحظه یک جوری می­چرخد. ته آن همین حدود چند هزار تا می ­ماند. بعد می­ گویند بهشت خدا برای ما چند هزار تا است. هفت میلیارد و نهصد و نود و نه میلیون و نهصد و نود هزار نفر همه به جهنم می روند، فقط آنها در بهشت هستند، ولو هر اشتباهی بکنند، ظلم و فساد کنند، چرا شیعه هستند. اینها که به تمسخر گرفتن تعالیم الهی و باقی ارزش­هاست. خدا نمی­ گوید: «ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمسلین، هدی للحاج یا حجاج» یا آنها که خمس می­دهند؛ بلکه می­گوید «هدی للمتقین» که متقین، عام است. در سوره کهف آمده است که از یهود و  نصاری و اهل کتاب و مجوس، هرکس ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، خداوند با او این کار را می‌کند. یعنی ممکن است مجوس باشد و عمل صالح انجام دهد و مؤمن باشد. این حرف اصلا با تعالیم الهی هیچ مغایرتی ندارد. این که عده‌ای خود را حق مطلق بدانند و فهم خود را مطلق کنند، حلقه اسارت می‌شود و فقط برای سلطه است. اصلا خود این تلقی و اصرار بر اعمال آن بزرگترین فساد است.»

 

*احمدی نژاد:«اندیشۀ بد نداریم! حتی اومانیسم و سکولاریسم»

احمدی نژاد در ادامه می گوید که هیچ اندیشه ای بد نیست،حتی اومانیسم و سکولاریسم: «همه همفکری ها خوب است و در اصل اندیشه بد نداریم. به محض اینکه اندیشه ای تولید شد، حقیقت است، ولی نسبی است. یک وجهی از حقیقت است و نمی‌تواند بد باشد. البته ممکن است ناقص باشد، ولی بد نیست...مفاهیم حقیقی و انسانی مشترک است. هرجا به هر نسبتی که اندیشه آزاد شود و طلوع کند و بجوشد، مشترک کل بشر است. چون حقیقت است که در حال جوشش است. اگر قرون وسطی و سپس اومانیسم را ببینیم، درمی یابیم که این یکی، یک قدم انسان‌ها را از آن شرایط سخت آزاد کرده است.»

 

وی در ادامه مجدد قرائت علما و اسلام شناسان از دین را محکوم می کند:«آزادی اندیشه و بیان به چه درد می خورد؟ در جایی می گویند آزادی بیان. مگر اینکه مخل اصول اسلام باشد. اسلام را چه کسی تشخیص می دهد؟ همه طاغوت ها همین منش را دارند. در طول تاریخ بوده‌اند افرادی که گفتند اختیار و تشخیص با من است و اگر خلاف من هم کسی فهم کرد، یا کافر است یا منحرف!»

 

بهارجاودانه اشاره می کند:«چند سال است دائما سکولاریزم را میکوبیم و تخطئه و سرکوب و نفی می‌کنیم و می گوییم اخلاق سکولار، حکومت سکولار، دین سکولار و ... به جای آن بهتر نیست قرائتمان را از دین اصلاح کنیم. آن چیزی که توسط سکولار زده می‌شود، تحکم شماست. حال شما اسم این تحکم را دین گذاشته اید و سکولار می گوید دین باید از عرصه حاکمیت کنار رود.»

 

احمدی نژاد تایید نموده و می گوید:«ما اصلا حکومت دینی نداریم. این واژه ای غلط و من درآوردی است. دین برای رهایی انسان آمده است، نه برای حاکمیت بر انسان. دین که نیامده خودش را غلبه دهد...ما حکومت دینی نداریم؛ بلکه هدایت دینی، کمال آفرینی دینی و ارزش­های دینی داریم. حکومتی داریم که اسمش را حکومت دینی می گذاریم. پیروان ادیان گوناگون آمده اند و برای خودشان تعریفی دارند. البته به این معنی نیست که باید این را به دیگران تحمیل کنیم. به محض اینکه تصمیم به تحمیل گرفتیم، اینجا دیگر ربطی به حقیقت دین ندارد. این نفسانیات ماست که زیر تابلوی دین آمده است.»

 

*در ضدارزش هم مردم حقشان است! تبعیت کنید!

احمدی نژاد در پاسخ به مصاحبه گر اعتماد آنلاین که می پرسد اگر مردم به یک ضدارزش تمایل پیدا نمایند،آیا باید تبعیت نمود؟ می گوید بله حق آنان است!

 

اعتماد آنلاین می پرسد: "می گویید مردم. اگر فرض کنیم مردم ایران یک چیزی به عنوان ارزش، 40 سال که هیچی، 140 سال داریم از آن دفاع می‌کنیم مردم به ناگاه با تغییر نسلی که اتفاق افتاده بخواهند آن را به ضدارزش تبدیل کنند، وارد مثالش نمی‌شوم، به نظر شما حکومت باید بنشیند و نگاه کند؟"

 

احمدی نژاد جواب می دهد:«حقشان است. حکومت جز تبعیت از مردم، وظیفه‌ای نیست!»

 

احمدی نژاد چنین بیان می کند: «نمی شد تفسیری از قانون اساسی بکنیم که اکثریت ملت نقطه مقابل آن را بفهمد. در اینجا به نظرم فاقد مشروعیت و اصالت می شود...  تشخیص مصلحت هم مثل تفسیر است. اولاً باید زمان داشته باشد. نمی شود قانون اساسی را به نام مصلحت عوض کنیم... اگر در مجلس مصلحتی تشخیص داده می‌شود، باید آنقدر برجسته و آشکار باشد که اکثریت مردم بگویند بله، این مصلحت است و اکثریت قاطعی به آن رأی بدهند نه اینکه مثل قوانین عادی رأی‌گیری شود و شورای نگهبان رد کند و بعد به مجمع برود.»[35] وی ادامه می دهد:«اگر می‌گوییم ولایت مطلقه فقیه، چون اینجا (در قانون اساسی) هست.»[36]

 

*استتار اندیشه برای مصلحت

گفتنی است که آقای اسفندیار رحیم مشایی عدم ورود به بحث در مورد ولایت فقیه و نقد آن را بنابرمصالح معرفی نموده است:« تا به حال نقد توهین آمیز به رهبری نداشته ام،البته اینطور نیست که همه حقیقت را هم گفته باشم؛ نه، بلکه ملاحظاتی را نسبت به ایشان رعایت کرده ام.»[37]

 

این نکته میتواند روی دیگر نیز داشته باشد که آقایان احمدی نژاد و مشایی در باب عقاید و باورهای دیگری نیز مصلحت اندیشی شخصی نموده اند و آن را شفاف و صریح اعلام نکرده اند.

 

این نکته نیز گفتنی است که آقای مشایی سابقا گفته بودند که ما جانمان را برای اجرای دستورات رهبری فدا می کنیم: «اگر رهبری دستور بفرمایند،ما جانمان را هم فدا می کنیم.این وظیفه ماست.اداره مملکت که بدون مدیریت واحد ممکن نیست. همه ما تابع ایشان هستیم.»[38]

 

اما حال باید آقایان پاسخ دهند که چرا باید جانشان را فدای دستورات یک فقیه ای که قرائت آن فقیه و اسلام شناس از اسلام و دین رسمی نمی دانند،نمایند؟! آیا این تناقض و یا چرخش معرفتی نیست؟ حمید بقایی اما پا را فراتر می گذارد و می گوید:«احمدی نژاد بگه بمیر فقط میپرسم چجوری! والله والله والله».[39]

 

آقای اسفندیار رحیم مشایی نوعی ولایت و محوریت[40] را به احمدی نژاد می دهد و در عوض احمدی نژاد مشایی را دین شناس و اسلام شناس می داند که قرائت او از مفاهیم و مبانی دینی معتبر است:«من هم بخشی از اصولگراها هستم که محورش برای رسیدن به ولایت،احمدی نژاد است. تفاوت من با آقای زاکانی یا هر شخص دیگری در این است.آقای احمدی نژاد بارها از من تعریف کردند. آقای احمدی نژاد گفتند که من یک دین شناس و اسلام شناس هستم. ایشان فرمودند که یکی از افتخارات و نعمت هایی که خداوند در زندگی به من داد،آشنایی با این مردبزرگ و انسان پاک و با خداست.»[41]

 

محمود احمدی نژاد قرائت مشایی از دین را قرائت صحیح و نجات بخش می داند و وی را از اولیاءخدا معرفی نموده که اندیشه های او راه نجات مردم در عصر غیبت است:« تمام مشکلات فقط در سایه اندیشه الهی، مهدوی و بهاری قابل حل است که آقای مهندس امروز پرچم دار آن است! من چند جمله درباره آقاي مهندس عرض بكنم. البته هم براي من سخت است گفتن و هم ناتوانم از گفتن آنچه كه هست. بالاخره توصيف مردان الهي، نيازمند مردان الهي ست كه دست من كوتاه است. اما آن مقداري كه مي فهمم از آقاي مهندس، برايتان مي گويم.من مي خواهم شهادت بدهم كه آقاي مهندس مشايي با عنايات الهي و لطف ويژه امام عصر(عج) و مجاهدات هاي خودش، از خودش رها شده است.

 

يعني بالاخره آدم با هركس كه ملاقات مي كند، حس می کند كه او در خودش است ولي با مهندس مشايي كه ملاقات مي كني، مي بيني كه يك سرسوزن اين حس به آدم دست نمي دهد كه او توي خودش است.خیلی از کسانی که مخالف ایشان هستند حتی قدرت و ظرفیت فهم چنین شخصیتی را ندارند. یک عده دیگر هم که بخاطر دعواهای قدرت طلبی و ثروت طلبی و طاغوتی گری و استکبار و خودخواهی و خودپرستی و "حسادت" با ایشان مخالفت می کنند. اندیشه های مهندس مشایی تنها راه عبور از بن بست ها و رسیدن به افق های آرمانی است. کس دیگری وجود ندارد که حرف نویی بزند. الان چه حرف نویی منتشر می شود در جمهوری اسلامی؟ نمی خواهم بگویم تنها فرد، آقای مهندس است ولی جزو افراد ممتازی است که دارد اندیشه بهاری را مطرح می کند.

 

در جمهوری اسلامی کسی حرف نویی دارد که بزند؟ حرفی نیست که! حرفی که راه گشا و ایمان افزا و آگاهی بخش و امیدآفرین باشد، آرمان ایجاد کند برای جامعه، کو؟ کسی حرفی ندارد که! تمام این مشکلات فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی فقط در سایه اندیشه الهی، مهدوی و بهاری قابل حل است که آقای مهندس امروز پرچم دار آن است.آقای مهندس از خودش آزاد شد. به همین خاطر هر روز یک عطر دل انگیزتری را منتشر می کند. یک اندیشه بالاتری را ارائه می دهد. یک افق بلندتری را منتشر می کند. و این یعنی پیروزی.»[42]

 

*اکثریت معیار فهم دین!

احمدی نژاد در مصاحبه با بهار جادوانه مجدد علما را محکوم می کند و فهم اکثریت از دین و مفاهیم آن را معیار صحیح برای فهم متون دینی میخواند:« چطور است که چیزی را مطرح می‌کنیم و اکثریت جامعه نمی پذیرد و بعد می گوییم الا و بلا این همان دین حنیف است و باید بپذیرید. بعد هم میگوییم مگر خدا نگفته است: «اکثرهم لا یعلمون». مردم را به دلیل نپذیرفتن سلطه‌گری آنان متهم به جهل و نادانی می‌کنند. تو جزء اقلیت هستی یا اکثریت؟ چه کسی گفته است تو جزء اقلیت هستی و باید این اکثریت را به مهمیز بکشی!؟ برای خودشان برتری تعریف کردند وقتی جامعه همراهی نمی‌کند در صدد برمی آیند که توجیه تئوریک برای آن پیدا کنند. می گویند اکثر مردم نمی فهمند؛ آیا شما می فهمید؟ معیار اینکه شما فهمیدید چیست؟ معیار حق بودن یک مطلب یا یک رفتار چیست؟ یک معیار ملموس معیاری است که اکثریت قاطع جامعه پذیرای آن باشد، این معیار درست است.»

 

احمدی نژاد پلورایسم را نیز یک اندیشه خوب معرفی می کند:«جالب این است که وقتی با آقای مهندس درباره پلورالیسم یا تکثرگرایی صحبت میکردم، همین را گفتم که اگر هر اندیشه ای خوب است و بهره ای از حقیقت دارد، آنچه اینها می گفتند تکثرگرایی، منظورشان همین بوده است که برای چه اندیشه ها را زیر پا بگذاریم و بگوییم فقط اندیشه من.»

 

وی ادامه می دهد:«انسان‌ها که نمی توانند یک مدل اندیشه کنند. اگر اندیشه در سطوح و ظرفهای مختلف نبود، دیگر اندیشه معنایی نداشت. «فبشر عبادی الذین یستمعون القول و ...» این احسن یعنی چه؟ این قول هم حسن است؛ درست مثل انتخابات ما که می­گویند همه صالحند، شما اصلح را انتخاب کنید. و الّا می­گفت کسی را که حق است، انتخاب کن. ولی می­گوید احسن؛ یعنی اندیشه حسن هست؛ اما برترین اندیشه را انتخاب کن.اندیشه نمی‌تواند منفی باشد. اصلا چرا باید منفی باشد. کسانی که خودخواهند  می گویند اندیشه منفی است. کسانی که کفران می ورزند، این کفران یا محصول اندیشه نیست بلکه برآمده از جهل و خودخواهی است، یا نفی یک مرحله کمالی پایین تر و یا نفی یک مانع کمال است.»

 

احمدی نژاد دست به تعریف جدیدی از امامت می زند:« امامت یعنی تضمین مشارکت مستمر آحاد مردم در تصمیم گیری و اجرای عدالت و کمال­ جویی و معرفت افزایی، امامت تضمین همین ارزشها است. یعنی اینکه حکومت ها بیایند موانع را بردارند تا انسان‌ها آزاد شوند و رشد کنند!»

 

در این تعریف مشایی هم می تواند امام باشد. مشایی نیز گفته بود که:«هر کس در این مسیر یک گام از آقای احمدی نژاد عقب تر باشد،گناهکار است.یک گام جلوتر باشد هم...احمدی‌نژاد راه و نماد ماست.اسم او اسم امام زمان را به همراه می‌آورد»[43]

 

احمدی نژاد، کارگزاران جمهوری اسلامی را مفسد می خواند و همه را در یک کفه ترازو قرار می دهد:«مشکل کارگزاران جمهوری اسلامی این است که سیر کمالی بالاتر از متوسط جامعه ندارند و می­ خواهند همان جا بمانند، حزب درست کنند، زد و بند و توطئه و جوسازی کنند تا بمانند. اینها محصول چیست؟».

 

وی که کل مباحث به اصطلاح فکری را برای این مطرح نموده که قرائت خود را قرائت حقیقی از دین و ارزش های آن بخواند و خود و حامیانش را منجی زمانه معرفی نماید، در ادامه می گوید که جریان وی،جریان رهایی بخش است و همه اندیشه ها را در جریان خود می پذیرد:

 

«جریان بهار یک جریان رهایی بخش است؛ نه یک جریان اسارت­بار و انحصار­گرا. همه را به همگرایی بر اساس حرکت بر مشترکات فطری بشر دعوت می­کند... مناسبات اجتماعی باید در دست کسانی باشد که جلوتر از جامعه باشند؛ وگرنه مضر خواهند بود. اگر می­دانی کس دیگری برای مسئولیت از تو شایسته ­تر است و کنار نرفتی، حسابت با کرام­ الکاتبین است و غاصب هستی. از آن طرف هم  می­گوید که بگردید بهترین، عاقل­ترین و عادل­ترین را انتخاب کنید. دو تا دستور با هم است. اگر کسی را که صلاحیت ندارد انتخاب کنید، آتش است. هم خودش را خراب می‌کند و هم کار را ضایع می‌کند. حال اگر شناخت هم نداشته باشیم، بالأخره در این بین کسانی هستند که بهترین ها را بشناسند. اگر از من بهتر بود و کنارش زدم و خود جایش نشستم، این عین ظلم است. اجازه رشد نه به خود می­دهیم و  نه به فردی که شایسته ­تر بوده است. با زیر سؤال بردن دستاوردهای یک ملت باعث خسارت و تضییع منابع می­ شویم.»

 

 


[1]- بیانات آیت الله سید علی خامنه ای،در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبری، 21/12/93.

[2]- «خطّ امام، یعنی آن مسلک و سلوک حکومتی امام امّت. یعنی چیزیکه تفسیرکننده نظام جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی، میتواند با جهتگیریهای مختلفی تحقّق یابد. هم تحجّر، از دیدگاه امام - در بیان و عمل - مردود بود، هم التقاط. اصرار بر شکستن حصار تحجّر و التقاط در فهم و عمل اسلامی و التزام به اسلام ناب از شاخصه های خط امام بود.» (بیانات آیت الله خامنه ای در مراسم سومین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمه‌الله)،14/3/71.)

[3]- حجت‌الاسلام حمید پارسانیا که در دیدار خصوصی فضلای حوزه علمیه با رهبری در سال ۸۸ حضور داشته است، در کتاب «فتنه تغلب» روایت می‌کند:«آقا در پاسخ به این مسئله ابتدا گفتند این گونه نیست که آقای احمدی نژاد و همه سیاست های ایشان مورد قبولشان باشد، از طرف دیگر بخشی از مواضع یا اقداماتی را هم که آقا قبول نداشتند، علنی نشده؛ البته بخشی دیگر علنی شده است؛ مثل مخالفت با انتصاب آقای مشایی به معاون اولی رئیس جمهور. در این مورد، مصادیق مشخص دیگری را هم برشمردند که معلوم شد حداقل در دو نوبت دیگر که آقای احمدی نژاد می خواست در طول دولت نهم از آقای مشایی استفاده کند، با مخالفت ایشان روبه رو شد و تلاش های رئیس جمهور برای تغییر نظر رهبری به جایی نرسید.»

[4]- صحیفه نور, ص258.

[5]- سورۀ نساء/60.

[6]- اصول كافي، ج1، ص86، ح10، و من لايحضره الفقيه، ج3، ص5، ح18، وسائل الشيعه، ج18، ص98، ابواب صفات قاضي، باب 11، ح1.

[7]- وسائل الشيعه، ج18، ص101، صفات قاضي، باب 11، حديث 9 و صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، قم، نشر اسلامي، ج2، ص484.

[8]- نجفي، محمد حسن، جواهر الكلام، تهران، دارالكتب الاسلامي، چاپ دوم، 1368، ج21، ص395-397.

[9]- برگفته از نشست وی با حامیان بهاریون در دفتر محمود احمدی نژاد.(فیلم آن موجود است)

[10]- همان. (فیلم آن موجود است)

[11]- در مصاحبه با اعتماد آنلاین.

[12]- نشست در دفتر محمود احمدی نژاد. (فیلم آن موجود است)

[13]0 نشست در دفتر محمود احمدی نژاد. (فیلم آن موجود است)

[14]- کتاب نامه های عرفانی امام خمینی قدس سره

[15]- بحارالانوار،ج 75،ص 159.

[16]- گفتمان بهار،ص۱۲۵.

[17]- همان.

[18]- محمود احمدی‌نژاد در مصاحبه با نشریه بهار جادوانه.

[19]-  سخنرانی محمود احمدی نژاد درسالروز تولد مشایی، 21/8/97.(فیلم آن موجود است)

[20]- ر.ک: فیلم سخنرانی محمود احمدی نژاد در سالروز تولد مشایی

[21]- محمود احمدی نژاد در همایش قوه مجریه در حقوق اساسی،آذر91.

[22]- در مصاحبه با اعتماد آنلاین.

[23]- «دوران اسلامگرایی هم به پایان راه خود رسیده است...«ان الدین عندالله الاسلام» آیه قرآن کریم است و تردیدی در آن نیست که دین نزد خداوند فقط اسلام است؛ اما روند تحولات این نیست که بشریت مسلمان شوند تا به حقانیت برسند.این دوره تمام نشده است؛ اما رو به پایان است. سرعت بشر بالا رفته و فهمش تیز شده است. به حقایقی می رسد که لازم نیست آن را از پوسته اسلام طی کند؛ یعنی لازم نیست از نام به حقیقت وارد شود؛ بلکه حقیقت را می گیرد و آنگاه تنها یک نام می ماند و بس.»  وی با ذکر مثالی اسلام گرایی را با اسب سواری مقایسه و گفت:«دوره اسب سواری تمام شده اما هنوز اسب هست» ؛ وی در ادامه تفسیر سخنان خود را اینگونه بیان کرد: «روند توسعه در دنیا رو به این سمت می رود که حتما نباید بشر مسلمان بشود تا به حقانیت برسد، این دوره رو به پایان است!، هر مسیحی، یهودی،زرتشتی،بودایی،برهمایی ،بودایی و.. نباید لزوماً مسلمان بشوند تا به حقانیت برسند!» ( اسفندیار رحیم مشایی،گفتمان بهار،ص ۲۱)

[24]- مشایی،همایش نوآوری و شکوفایی در صنعت گردشگری، ۱۳۸۷/۵/۲۸.

[25]- آیت الله سید علی خامنه ای،فقیه،متفکر و اسلام شناس معاصر:« طبیعت اسلام ناب، طبیعتی پُرجاذبه است و دلهایی را که آلوده‌ی غرض‌ورزی و کینه‌توزی نباشد، به خود جلب میکند و این همان است که انقلاب ما و امام ما، دوباره در جهان مطرح کردند و بر دلها و چشمهای نیازمند و جستجوگر عرضه داشتند. در مدرسه‌ی انقلاب که امام ما بنیان گذارد، بساط اسلام سفیانی و مروانی، اسلام مراسم و مناسک میان‌تهی، اسلام در خدمت زر و زور و خلاصه اسلام آلت دست قدرتها و آفت جان ملتها برچیده شده و اسلام قرآنی و محمّدی (صلّی‌الله‌علیه‌واله‌وسلّم)، اسلام عقیده و جهاد، اسلام خصم ظالم و عون مظلوم، اسلام ستیزنده با فرعونها و قارونها و خلاصه، اسلام کوبنده‌ی جباران و برپاکننده‌ی حکومت مستضعفان، سربرکشیده است.در انقلاب اسلامی، اسلام کتاب و سنت، جایگزین اسلام خرافه و بدعت؛ اسلام جهاد و شهادت، جایگزین اسلام قعود و اسارت و ذلت؛ اسلام تعبد و تعقل، جایگزین اسلام التقاط و جهالت؛ اسلام دنیا و آخرت، جایگزین اسلام دنیاپرستی یا رهبانیت؛ اسلام علم و معرفت، جایگزین اسلام تحجر و غفلت؛ اسلام دیانت و سیاست، جایگزین اسلام بیبندوباری و بیتفاوتی؛ اسلام قیام و عمل، جایگزین اسلام بیحالی و افسردگی؛ اسلام فرد و جامعه، جایگزین اسلام تشریفاتی و بیخاصیت؛ اسلام نجاتبخش محرومین، جایگزین اسلام بازیچه‌ی دست قدرتها؛ و خلاصه اسلام ناب محمّدی (صلّی‌الله‌علیه‌واله‌وسلّم)، جایگزین اسلام امریکایی گردید. و مطرح شدن اسلام بدین صورت و با این واقعیت و جدیت است که موجب خشم سراسیمه و دیوانه‌وار کسانی شده است که دل به زوال اسلام در ایران و در همه‌ی کشورهای اسلامی بسته بودند و یا از اسلام، فقط نامی بیمحتوا و وسیله‌یی برای تحمیق و اغفال مردم را میپسندیدند. ولذا از روز اول پیروزی انقلاب تا امروز، هیچ فرصتی را برای تهاجم و ضربه زدن و توطئه و بدخواهی نسبت به جمهوری اسلامی و کانون حرکت جهانی اسلام -یعنی ایران- از دست نداده‌اند.» (پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره) ،10/3/69)

[26]- گفتمان بهار،ص۲۱.

[27]- آیت الله سید علی خامنه ای،فقیه و اسلام شناس معاصر:«اسلام، پایه و مایه و همه‌ی محتوای انقلاب ما است؛ البتّه اسلام ما اسلام ناب است، اسلام وابسته‌ی به تفکّرات انحرافی و غلط و عوامانه و ابلهانه‌ی افرادی مثل تکفیری‌ها نیست؛ اسلام مبتنی بر عقل و نقل -اسلام عاقلانه- اسلام متّکی به قرآن، اسلام متّکی به معارف نبوی و معارف اهل بیت (علیهم‌السّلام)، با تفکّرات روشن، با منطق قوی و روشن، یک چنین اسلامی است. این است اسلام؛ اسلامِ قابل دفاع در همه‌ی محافل کاملاً به‌روز عالَم.» (بیانات در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 25/6/94).

[28]- رسول خدا(صلى الله علیه و آله) درباره ماهیت جنگ امام مهدى(علیه السلام) فرمود: «او بر تاویل قرآن مى‌جنگد همانگونه كه من بر تنزیل آن مى‌جنگیدم.» (بحارالانوار، ج 36، ص 327( ؛فضيل بن يسار مي‌گويد امام صادق(ع) فرمود: «ان قائمنا اذا قام استقبل من جهلة الناس اشد مما استقبله رسول الله صلی الله علیه و آله من جهال الجاهلیة، قلت و کیف ذلک؟ قال: ان رسول الله صلی الله علیه و آله اتی الناس وهم یعبدون الحجارة والصخور والعیدان والخشب المنحوتة، و ان قائمنا اذا قام اتی الناس و کلهم یتاول علیه کتاب الله، و یحتج علیه به  ; آزاری که قائم ما به هنگام رستاخیز خویش، از جاهلان آخرالزمان بیند، بسی سخت تر است از آزاری که پیامبر صلی الله علیه و آله از مردم جاهلیت دید. [راوی می گوید: ] گفتم: این چگونه می شود؟ امام فرمود: پیامبر به میان مردم آمد در حالی که آنان سنگ و صخره و چوب و تخته های تراشیده شده را می پرستیدند و قائم ما که قیام کند به نزد مردم می آید در حالی که همه آنان آیه های قرآن را تاویل و توجیه می کنند و با کتاب خدا بر علیه او دلیل می آورند.» (غیبت نعمانی، ص 297.)

با اينها بحث كار مشكلی نبود. هركس مختصر عقلی داشته باشد، می شود به او فهماند، چيزی كه خودت تراشيدی، چطور مي‏تواند خدا باشد،وقتی صدايشان می زنيد، می ‏شنوند؟ جوابی به شما می دهند؟ خيلی راحت می ‏شد با اينها بحث كنند،اما وقتی حضرت ولی عصر(عج) ظهور می‏فرمايد، با مردمی مواجه می شود که «؛ كلٌ يتأول كتاب الله يحتج به عليه»؛ با كسانی مواجه می شود كه هر كسی قرآن را به رأی خودش تفسير مي‏كند، مي‏گويد مطلب آن است كه من مي‏گويم، تو اشتباه می كنی!!  يعني تعدد قرائات.می گويد اينهايی كه تو می‏گويی، قرائت توست، به درد ما نمی‏خورد! فهم من درست است! از كجا [اين فهم] درست است؟ از كجا ندارد! من اين جور می گويم! مشكل‏ترين شبهه‏ اي كه حتي امام زمان جواب منطقی نمی‏تواند به آن بدهد؛ جواب ندارد كه بدهد. آخر بحث، هر چه بگويد، می گويد اين هم حرف توست، اين هم فهم توست؛ فهم من چيز ديگری است.

[29]- قرآن اولین منبع احکام و مقررات اسلامی است و این مورد قبول همه ی مسلمانان است؛ ولی استنباط احکام و فتوی از قرآن مبتنی بر این است که مجتهد در مبادی تصدیقی آن مانند این که؛ آیا مفاهیم عالى وحى براى ما قابل فهم هست یا خیر؟ و آیا در کلام وحى تغییر و تحریف صورت گرفته یا خیر؟ صاحب رأی و نظریه باشد.

[30]- بدیهی است که اعتبار و حجیت سنت- اعم از قول و فعل و تقریر- رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، اگر چه نیاز به اثبات دارد ولى با توجه به نصوص قرآنى اثبات آن، کار دشوارى نیست و نیاز به بحث فراوان ندارد، لذا اندیشمندان اسلامى به روشنى آن را پذیرفته‏اند. و همین طور قول و فعل و تقریر ائمه اطهار نیز از سنت است، و علماى امامیه معتقدند: راه حلى که پیامبر (صلی الله علیه و آله) براى امت تدارک دیده است و به آن بارها و بارها تصریح داشته «حجیت سنت امامان معصوم (علیهم السلام)» است‏؛ چون فرمودند دو چیز گرانبها بعد از خود برای شما بجای می گذارم که کتاب خدا و عترتم می باشند و مادام که به این دو رجوع نمائید گمراه نخواهید شد. پس حتی اگر ثابت شود که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) یا ائمه (علیهم السلام) عملا وظیفه ای دینی را به نحو خاصی انجام می داده اند و یا این که دیگران برخی وظایف دینی را در حضور ایشان به گونه ای انجام دادند و مورد تقریر و تأیید و امضاء عملی ایشان قرار گرفته است یعنی عملا ایشان با سکوت خود صحه گذاشته اند، کافی است که یک فقیه بدان استناد کند.

مباحثی از قبیل : الف) آیا سنت می تواند مقید یا مخصص قرآن کریم باشد؟ ب) آیا «موقعیت» می تواند در سنت تأثیر گذار باشد؟ از مبادی هستند که مجتهد باید در آنها دارای رأی و نظریه باشد تا بتواند احکام را از سنت استنباط کند.

[31]- در تعالیم مترقى اسلام، آن مقدار که از عقل ستایش به عمل آمده، از کمتر مقوله‏اى تمجید شده است، و این ستایش به گونه‏اى است که به کاربرد و کارآیى عقل و تاثیر آن در شناخت واقعیتها و تمیز درستى از نادرستى در ابعاد مختلف اعتقادى، عبادى، فردى، اجتماعى و .. نظر دارد، و از مجموع آنها مى‏توان اعتبار و اهمیت و حجیت ذاتى عقل را که مورد تصریح شرع نیز قرار گرفته است نتیجه گرفت. و به همین جهت از دیرباز حجیت و اعتبار عقل به عنوان یکى از پایه‏هاى شناخت احکام شرعى، میان فقها و اندیشمندان شیعه مطرح بوده است. پس ‏حجیت عقل از نظر شیعه به این معنی است که اگر در موردی عقل یک حکم قطعی داشت آن حکم به حکم این که قطعی و یقینی است حجت است.نتیجه این که فقیه و مجتهد بر اساس این چهار منبع و با توجه به مبانی اجتهادی خود فتوا می دهد .

[32]- (اتفاق آراء فقهاء در یک مسأله(:از نظر علمای شیعه، اجماع از آن نظر حجت است که کاشف از قول پیامبر (صلی الله علیه و آله) و یا امام (علیه السلاخم) باشد. مثلا اگر معلوم گردد که در یک مسأله ای همه مسلمانان عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بدون استثناء یک عقیده و دیدگاهی را داشته اند و یک نوع عمل کرده اند دلیل بر این است که از پیامبر (صلی الله علیه و آله) دریافت کرده اند و یا اگر همه اصحاب یکی از ائمه اطهار (علیهم السلام) در یک مسأله وحدت نظر داشته باشند دلیل بر این است که از امام خود آن را فرا گرفته اند. به یقین این اجماع حجّت است لیکن نه به جهت حجیت نفس اجماع بلکه از این لحاظ که متضمّن یا کاشف از قول معصوم است.

[33]- سیره پیغمبر (صلی الله و علیه وآله) ابتدا، رأفت و مهربانی در برابر افراد بود به گونه ای که خداوند می‌فرماید: «اگر قلب مهربانی نداشتی از اطرافت پراکنده می شدند». سپس با توجه به موضع گیری های افراد در برابر ایشان بود که خداوند امر می کند: «فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» (هنگامی که ماه های حرام پایان گرفت، مشرکان را هر کجا یافتید، به قتل برسانید) (توبه/5). تا زمانی که پیامبر با عطوفت در مقابل مشرکان و کافران رفتار می کرد، کار ایشان پیشرفتی نداشت، لذا مأمور به قتال در برابر آنها شد « وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ ...»؛ «با آنها پیکار کنید تا فتنه برچیده شود و.....» (انفال: 39)؛از امام صادق‌ علیه ‌السلام در مورد آیه فوق سؤال شد، حضرت فرمودند: تاویل و تفسیر نهایی این آیه هنوز فرا نرسیده است و هنگامی که قائم ما قیام کند، کسانی که زمان او را درک کنند تاویل این آیه را خواهند دید، به خدا سوگند دین محمد (صلی الله و علیه وآله) به جایی خواهد رسید که شبی برسد و  مشرکی بر روی زمین نباشد (تفسیر نمونه ج7، ص 166) ؛ در روایت آمده است که «آن حضرت وقتی ظهور می کنند به سیره رسول خدا رفتار می کنند» (الغیبه، ص 377). این امر نشان دهنده ی این است که حضرت به هیچ وجه راه افراط و تفریط را در برقراری عدل و داد نخواهد پیمود. در دولت کریمه حضرت مهدی (علیه السلام) مکارم اخلاقی و ارزش های والای انسانی در همه ابعاد تحقق خواهد یافت و این امر میسر نخواهد شد، مگر این که رهبری این نهضت و دولت در مراتب والای مکارم اخلاقی قرار گرفته باشد.

[34]- ر.ک: پیام تصویری اسفندیار رحیم مشایی در روز تولد حضرت عیسی (ع). (فیلم آن موجود است)

[35]- محمود احمدی نژاد در همایش قوه مجریه در حقوق اساسی،آذر91.

[36]- همان منبع.

[37]- گزارش رحیم مشایی در مورد دادگاه هایی که احضار شده است. (فیلم آن موجود است)

[38]- مصاحبه با روزنامه همشهری، گفتمان بهار،ص ۲۲۳.

[39]- فیلم صحبت هایی بقایی موجود است.

[40]- اسفندیار رحیم مشایی:«احمدی‌نژاد «قبله» و «مظهر ایمان» است و هر کس از او جلو بزند یا عقب بیفتد «گناهکار» است.» (فیلم آن موجود است)

[41]- مصاحبه اسنفدیار رحیم مشایی با روزنامه همشهری،گفتمان بهار،ص ۲۳۹.

[42]- سخنان احمدی نژاد در مراسم بزرگداشت زادروز مهندس مشایی ۹۷/۸/۲۱ . (فیلم آن موجود است)

[43]- نشست در دفتر محمود احمدی نژاد. (فیلم آن موجود است)

 



دیدگاه کاربران

عجب عکس با حالی زدید.

بهترین مطلبی که در طول این چند سال در مورد احمدی نژاد خوندم

من حوصلم نگرفت تا اخر بخونم ، به خاطر اینکه اینقدر حرفهای پرت و پلا زده این آدم ، دیگه دل و دماغ برای خودن بیش از 10 دقیقه نمی مونه.

هیچ کس حق نداره غیر از اون چیزی که بهاری ها میگند و فکر می کنند حرفی بزنه و فکری بکنه.

خدا همه ما و این آدم منحرف رو به راه راست هدایت کنه.

 

 

 

 

https://zamzam.ir/#home