سه شنبه 29 تير 1395 11:48 ساعت
شناسه خبر : 247937

گفتگوی خواندنی رجانیوز با شهریار زرشناس با موضوع نفوذ، در سالگرد برجام/2
سیاست هیئت حاکمه امریکا رأی آوردن کلینتون برای «استمرار مدل برجام» است/ ظهور فیشهای نجومی از اقتضائات اقتصاد نئولیبرال است
باید انقلابیگری مبتنی بر صداقت و تأثیرگذاری باشد. جامعه باید این را حس کند. هزار نهاد بازرسی داریم که میگویند ما میدانستیم. اگر میدانستید که عذر بدتر از گناه است. اگر بخواهیم یک رویکرد جدی داشته باشیم، باید بپرسیم چنانچه میدانستی چرا سکوت کردی؟
گروه سیاست خارجی-رجانیوز: سال گذشته و همین روزها بود که روزنامه های حامی دولت خبر از توافقی می دادند که با حضورش تمامی مشکلات کشور را حل خواهد کرد. شاه کلیدی که تمامی قفل های کشور از آب خوردن تا بی کاری جوانان را باز می کند.
با این وجود این روزها که در آستانه یک ساله شدن تولد برجام هستیم دیگر خبری از دعوت مردم به شرکت در کارنالوال های خیابانی برای برجام نیست. روزنامه هایی که هر روز خبر از نزدیک شدن به یک توافق تاریخی می دادند، این روزها ترجیح می دهند که اخبار برجام را یا اصلا پوشش ندهند یا در صفحه های داخلی خود با وزن کمتری منتشر نمایند.
با این وجود این روزها که گرد و خاک بپا شده در پایکوبی های خیابانی فرونشسته است، می توان با نگاهی دقیق تر و با تجربه ای یک ساله از تصویب برجام، به مشاهده دست آورد ها و نتایج این سند نشست. درهمین راستا رجانیوز در سلسله گزارشات و مصاحبه هایی قصد دارد تا با نگاهی به روند یک ساله برجام نتایج توافق وین را بررسی نماید.
به گزارش رجانیوز دکتر شهریار زرشناس، پژوهشگر حوزه ادبیات، فرهنگ، سیاست و عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی از جمله افرادی است که به مسئله نفوذ در پسابرجام پرداخته است. همین مسئله عاملی شد تا به گفتوگو با ایشان بپردازیم. بخش دوم این مصاحبه خواندنی به شرح زیر است .
نگاهی هم به آینده کنیم. تا خرداد سال 1396 که باز انتخابات ریاست جمهوری انجام میشود و جنب و جوش سیاسی بیشتر میشود. برجام تا به حال نتایج ملموس برای مردم نداشته است و مردم رونق اقتصادی را به آن معنی نمیبینند. از طرفی هم بعضی از مسئولین از قبیل آقای سیف گفتهاند دستاورد اقتصادی برجام تقریباً صفر بوده است. آقای صالحی گفته است آنها دارند یکسری کارها را انجام میدهند که خلل ایجاد کنند. با توجه به انتخابات ریاست جمهوری امریکا و اینکه ممکن است یکسری تغییراتی هم در امریکا ایجاد شود، روند نفوذ با توجه به این متغیرها تا سال 1396 به چه ترتیب خواهد بود و با توجه به مؤلفههایی که ذکر شد، تغییرات داخل ایران به چه نحو خواهند بود؟
فرآیند نفوذ چیزی نیست که نه نیروهای طراح و برنامهریز و اسپانسر خارجی آن و نه نیروهای بسترساز و محرک و مجری داخلی از آن دست بردارند. نفوذ هم چیزی نیست که بگوییم امروز شروع شده است و فردا قطع میشود. همین حضور پررنگ هژمونیک فرهنگ سکولار نئولیبرال امروزی که در قالب سبک زندگی جدید در ایران ظاهر شده و در شهرهای بزرگ ما کاملاً این سبک زندگی حاکم است، یکی از مصادیق برجسته نفوذ است و تا حدود زیادی رخ داده است.
وقتی به کتابفروشیهای متعدد میرویم و میبینیم کتابهای انقلابی مثلاً شهید آوینی و متفکران انقلابی متعهد به انقلاب اسلامی از قبیل آقای رحیمپور ازغدی و دیگران اصلاً نیستند و در کتابفروشیها عرضه نمیشوند و اگر هم هست، آن گوشه کنارها میگذارند که دیده نشوند و حتی کتابهای شهید مطهری کمرنگ هستند، ولی تا دلتان بخواهد ادبیات، رمان، شعر و اینجور کتابها فراوانند که بسیاری از آنها از نظر اخلاقی بسیار پرمسئله هستند.
سال گذشته در 13 آبان در برنامه زنده «ثریا» عرض کردم وزارت علوم و وزارت ارشاد ما اتوبان نفوذ هستند و گفتم اگر آقای معاون فرهنگی وزارت ارشاد این را قبول ندارند، مناظره بگذارند از این کتابها میآورم و برایشان میخوانم. مطمئن هستم اگر نمونه کتابهایی را بیاورم، نمونههایی هستند که جلوی دوربین قابل خواندن نیستند و خود این آدم نمیتواند بخواند و یا اگر بخوانیم به ما خواهند گفت اشاعه فحشا کردهاید. اگر اشاعه فحشاست، چرا به اینها مجوز میدهید؟ انواع این کارها را میکنند. این چیست جز نفوذ؟
آیا جریان نفوذ امتیازات بیشتری به طرف امریکایی خواهد داد؟ روند ادامهاش به چه ترتیب خواهد بود؟
فکر میکنم اندیشکدههایی که طراح مدل استحاله یا starter برجام بودند، اگر در مجموعه هیئت حاکمه امریکا دست بالا را داشته باشند یا دست بالا را پیدا کرده باشند یا پیدا کنند، کلینتون را پیروز خواهند کرد، چون برای اینکه بتوانند این مدل را اجرایی کنند، اجرای این مدل استحاله با starter برجام با تیپی مثل ترامپ عملی نمیشود و تیپی مثل هیلاری کلینتون میخواهد. توجه داشته باشید کلینتون از چهرههای اصلی همسو با سوروس و مانند اینهاست و در این نهادهای تشکیلاتی ـ که الان اسمش تشکیلاتش یادم رفته است ـ رده سیاسیش از رده سیاسی شوهرش بالاتر است. حتی اشراف سازمانیش هم از شوهرش بالاتر است.
اگر برآیند نیروهای هیئت حاکمه امریکا که آن هم یکدست نیست و گرایشهای مختلف در آن هست و کارتلها و complexهای صنعتی و مالی و نظامی مختلف که نمایندگان سیاسی و ایدئولوژیک خودشان را دارند به این سمت برود که بخواهند مسئله اصلیشان را که خاورمیانه یا غرب آسیاست، به عنوان مسئله اصلی تلقی کنند و بخواهند این را حل کنند و starter آن را هم برجام در ایران قرار بدهند، تیک کلینتون را پیروز میکنند.

الان هم ظواهر امر همین را نشان میدهد، مگر اینکه اتفاقات خاصی رخ بدهد و جامعه امریکا در احوالش دچار تغییراتی شود و تکانهای خاصی بخورد که محاسبات اینها را به هم بزند. از روندی که دارم میبینم احساسم این است که اینها دروغ میگویند که میخواهیم به طرف چین برویم و به خاورمیانه کاری نداریم. به نظر من مسئله اصلی اینها همچنان غرب آسیا، یعنی خاورمیانه است. در خاورمیانه هم مسئله اصلیشان ایران است، چون اگر نتوانند مسئلهشان را با ایران حل کنند تکتک مسائل دیگر منطقه مثل سوریه، یمن و عراق بهگونهای که اینها میخواهند حل نمیشوند.
کلیدش ایران است
دقیقاً کلیدش ایران است و ایران را باید یکجوری سر جایش بنشانند یا با نظام جهانی همسو کنند. بنابراین اگر با این تحلیل پیش برویم که اتفاق غیر مترقبهای رخ نخواهد داد که توازن قوا را به لحاظ افکار عمومی و منافع کارتلهای اقتصادی و از نظر دکترین حاکم در نمایندگان سیاسی این کارتلها ـ چون کارتل منافعی دارند که به زبان دکترینها و تئوریهای سیاسی ترجمه میشوند و آن ترجمههاست که در ساخت قدرت میآید و challenge میکنند تا از آن چالشها یک برگه نتیجه نهایی به عنوان سیاست کلی هیئت حاکمه گرفته شود. اگر تغییر جدی در این روندها رخ ندهد، سیاست هیئت حاکمه امریکا این است که آدمی مثل کلینتون را بیاورد که به برجام در ایران استمرار ببخشد.
به انقلابیهای ایران فشار بیشتری وارد شود و...
این خواست آنهاست. این برنامه امریکاست. اینکه بتواند آن را اجرا کند بحث دیگری است. اطلاعات ما از درون هیئت حاکمه امریکا دقیق نیست و در واقع اطلاعاتی نداریم و فقط از روی نشانهها میتوانیم حرف بزنیم. از روی نشانهها اینطور به نظر میرسد که تمایل هیئت حاکمه امریکا بیشتر به این سمت است که مسئله خاورمیانه را به شکلی از طریق starter برجام حل کند و یا حداقل نگذارد حضور نئولیبرالها در قوه مجریه و مقننه ایران از بین برود.
تردید ندارم آنها میخواهند اینها را نگه دارند و اگر بخواهند این روند را ادامه بدهند علیالقاعده باید کلینتون یا آدمی شبیه او و حتی ساندرز را سر کار بیاورند. البته ساندرز برایشان خطرات دیگری دارد، ولی به هر حال ممکن است با او بسازندن، اما چنین تیپی را خواهند آورد. مگر اینکه معادلات دگرگون شوند یا اطلاعات ما دقیق نباشند، چون واقعاً از درون آنها اطلاعات نداریم و روی نشانهها نظر میدهیم.
اما این خواست آنهاست. اینکه در ایران چگونه اجرا میشود بحث دیگری است. اجازه بدهید اشارهای به شرایط جهانی کنم. الان شرایط بینالمللی فوقالعاده خاص است. اقتصاد سرمایهداری جهانی در آستانه یک رکورد جدید قرار گرفته است. این چیزی است که اوباما هم چند روز پیش گفت. این میتواند بسیاری از معادلات و تحلیلهای اینها را عوض کند. ژاپن که یکی از اقتصادهای اساسی است وارد فاز رکود شده است. این فاز رکود در ژاپن جریانات ناسیونالیستی مخالف نظام جهانی را تقویت میکند.
اقتصاد امریکا که اخیراً General Reserve کرده و بهره بانکی را کمی بالا برده است دارد یک جابهجایی سرمایه ایجاد میکند و بخشی از سرمایههایی که در چین بود ـ با توجه به اینکه رشد اقتصادی چین دارد کمی تنزل مییابد، البته در مقایسه با سایر جاها هنوز بالاست، ولی روند رو به پایین دارد ـ جابهجا میکنند و این جابهجایی به دنبال خود تنش دارد. شرایط در مقیاس جهانی بسیار شکننده شده است. اقتصاد امریکا در آستانه رکود است. اقتصاد ژاپن وارد رکود شده است. نرخ رشد اقتصادی چین تنزل کرده است و تکتک کشورهای پیرامونی مثل هند، برزیل و... با چالشهای سنگین روبرو شدهاند. یعنی شرایط اقتصاد جهانی بهشدت شکننده شده است.
اتحادیه اروپا بعد از ماجرای بریتانیا دچار تنش شده است. مجموعهای از نیروهای واگرا نسبت به نظام جهانی دارند رشد میکنند. اگر تا پاییز امسال معادلات این مجموعهها به هم نریزند، به نظر میرسد روند به سمتی خواهد رفت که کلینتون پیروز میشود، اما داخل ایران چه میشود؟ داخل ایران آرزوها و وعدههایی که در مورد برجام به مردم داده بود، عملی نشدند و جریان نئولیبرال یک نوع سرخوردگی را در جامعه حس میکنند و به نظر میرسد یک مقدار هم از پایگاه اجتماعیشان کاسته شده است.
نکته این است که جریان نئولیبرال تلاش زیادی خواهد کرد که با گرفتن حداقل امتیازاتی از نظام جهانی در ماههای آخر منتهی به انتخابات، یعنی ماههای بهمن، اسفند، فروردین و اردیبهشت، رونق اقتصادی موقتی ایجاد کند تا بتواند از آن در انتخابات بهره بگیرد. نئولیبرالها به هیچوجه نمیخواهند حضوری را که در حال حاضر در قوه مجریه و مقننه دارند از دست بدهند. گمان میکنم امریکاییها اگر احساس خطر کنند و متوجه شوند نئولیبرالها پایگاه مردمیشان را از دست دادهاند و از دست دادن پایگاه مردمی ممکن است منجر به این شود که اینها مجدداً رأی نیاورند، در آن زمان این همراهی را با آنها خواهند کرد.
دکترین تغییر starter برجام چیزی نیست که امریکا بخواهد به این راحتی آن را از دست بدهد. حداقل تیم فعلی امریکا نمیخواهد، مگر اینکه تیم دیگری بیاید و یکسری تغییرات دیگری رخ بدهند، اما نئولیبرالهای ما داخل کشور چقدر شانس دارند؟ نئولیبرالها با وضع اقتصادی که در کشور پیش آمد و علیالخصوص با لو رفتن مدیریت اشرافی اینها الان نسبتاً در موضع دفاعی قرار گرفتهاند و خودشان هم قبول دارند که یک مقدار از پایگاه مردمیشان را از دست دادهاند، اما مسئلهای که پیش میآید نوع مقابله نیروهای انقلابی با نئولیبرالهاست.
اساساً در جامعه ایران حساسیت به این موضوعات خیلی کم است.
یک سال و نیم پیش به بعضی از دوستانی که احساس میکردم امکانات مالی دارند میگفتم پادزهر نئولیبرالیسم، عدالتطلبی است. هر جای دنیا را که نگاه کنید، جریانات نئولیبرال وقتی به قدرت رسیدند، پادزهر ایدئولوژیکشان رویکردهای عدالتخواهانه بود. در امریکای لاتین این رویکردها بیشتر در قالب رویکردهای سوسیالیستی یا چپهای موسوم به سوسیالیسم قرن بیستم ظاهر شد. مثل مدلهایی که تا همین چند وقت پیش در برزیل و آرژانتین بود. چاوز، بولیوی و حتی مدل جدید اورتهگا در نیکاراگوئه.

اساساً مدلهایی که شعارها و برنامههای عدالتخواهانه را ارائه میدادند، لزوماً هم نه سوسیالیستی، خودشان میگفتند سوسیالیسم قرن بیست و یکم و با سیوسیالیسم مارکسیستی متفاوت بود. اینها با این مدلها در انتخابات میبردند. در جاهای دیگر دنیا هم مثل یونان چه ماجرایی پیش آمد؟ اول چپهای رادیکال آمدند، نتوانستند و چپ میانه با یک برنامه ضد نئولیبرالیسم زمام امور را در دست گرفت یا اسپانیا و جاهای دیگر.
حتی تحولاتی که الان در حزب کارگر انگلستان پیش آمده خیلی واضح است. یعنی نئولیبرالیسم نتایج تلخ، شوم و فاجعهبارش را آشکارتر کرده است و اگر میخواهید در برابر گفتار نئولیبرالیسم داخل کشور گفتاری بگذارید باید عدالتمحور باشد تا بتواند جاذبه و تحرک ایجاد و نیروهای اجتماعی را سازماندهی کند و قدرت را از آنها بگیرد.
گفتار عدالتخواهانه هم ممکن است ضعفهای خودش را داشته باشد و نتواند مثل سال 1384 جواب بدهد، کما اینکه در فاصله سالهای 1390 تا 1392 نتوانست.
نگفتم الان گفتار عدالتخواهانه در جامعه ما قوی است. گفتم آلترناتیوی که در مقابل نئولیبرالیسم میتوان ارائه کرد، گفتار عدالتطلبانه است. منتهی عدالتطلبی در ایران باید بازسازی تئوریک شود. آنچه که از دو سه سال پیش خدمت دوستان عرض میکردم این است که نیاز داریم یک اندیشکده یا محفل کوچک تئوریک شکل بگیرد که برنامهای را با محوریت اقتصادی اجتماعی عدالتمحور تنظیم کند و مجموعهای از رسانهها مثل یک روزنامه که باید جدید هم باشد، نه قبلیها که همه مهر خوردهاند و آرم و پیشینه دارند، سایتهای خبری و شبکههای اجتماعی فعال شوند، چون حرکت به این شکل ساخته میشود که ابتدا شما یک گفتار ایدئولوژیک را تولید و سپس از طرق مختلف به جامعه منتقل کنید.
گفتار جدید آدم نمیخواهد؟
آن بحث دیگری است که یک وقت آدمی میآید و گفتار خاصی را میآورد، یک وقت گفتار هست و آدمهای خاصی برایش پیدا میشوند و گفتار آنها را میپروراند.
من حساسیت دوستان روی آدمها را میدانستم، روی شخص تکیه نمیکردم و میگفتم بیایید گفتار را بحث کنیم، چون بعضیها نسبت به شخص دافعه داشتند. الان هم معتقدم مکتب امام خمینی بزرگترین امکان و ذخیره را برای گفتار عدالتطلبانه به ما داده است. این چیزی است که خیلی از کشورهای دیگر ممکن است اصلاً نداشته باشند.
خیلی از کشورهای امریکای جنوبی یک گفتار بومی عدالتمحور ندارند و مجبورند یا آن را از مارکسیسم مارکس یا از کوبا یا از جاهای دیگر بگیرند، ولی ما مکتب امام خمینی را داریم که یکی از مشخصههای محوری آن عدالت است. از آن مهمتر میراث عظیم تفکر شیعی را داریم که عدالت کانون آن است. پس آنچه که ما به آن نیاز داریم این است که بتوانیم این میراث را بهروز رسانی و بازسازی کنیم.
در سالهای 1384 تا 1388، آن گفتار عدالتمحوری که در قالب دولتهای نهم و دهم ظاهر شد، ضربه خورد. البته همچنان معتقدم عملکرد دولت نهم و بخشی از دولت دهم برای مردم و اقشار فرودست جامعه ما از نظر اقتصادی بهتر بود و همین مسئله هم موجب شده است که چهرهمحوری آن دولت الان در جامعه پایگاه دارد. نمیگویم خیلی وسیع است، ولی دارد. این واقعیتی است که به دلیل همان عملکرد در جامعه دیده میشود.
عدالتطلبی در دنیا روی یک آدم که خلاصه نمیشود. در ایران هم همین است. گفتارها وقتی به عرصه عمل میرسند، نتیجه نمیدهند یا شکست میخورند و دچار مشکل میشوند، خودشان را بازسازی میکنند. مسئله گفتار عدالتمحور ما همین است، یعنی نکته اینجاست که باید به سمتی برویم که یک گفتار ایدئولوژیک جدید را بازسازی کنیم، منتهی گفتار به صورت گفتار در جامعه اثر نمیکند. برای اینکه بتوانید گفتار را در جامعه اثربخش کنید، باید بتوانید آن را به زندگی روزانه مردم پیوند بزنید. چگونه؟ ما جامعهای داریم که در آن 13 میلیون و یا به روایتی 15 میلیون حاشیهنشین زندگی میکنند؛ در جامعه ما یک و نیم تا دو میلیون زن سرپرست خانوار و محرومند، در این جامعه تعداد زیادی از کارگران حقوق نمیگیرند یا با تأخیر میگیرند. یعنی جامعهای داریم که انبوهی از مسائل اقتصادی و اجتماعی جدی در آن وجود دارد.

اگر بتوانید روزنامه یا نشریهای را راه بیندازید و فقط تریبون صدای اینها شوید، تدریجاً اینها را به سمت خودتان جلب میکنید. میگویم روزنامه، چون میدانم صدا و سیمای ما این توان را ندارد. وقتی طرف در جایی تجمع کرد و حقوقش را خواست و دید این روزنامه بازتاب داد و پی آن را گرفت، نمونههای دیگر به طرفش میآیند. فقط هم این نیست. اگر پرچمدار مبارزه با اشرافیت اداری و دولتی شوید، همین اتفاقی افتاد که حقوقهای نجومی یک نمونه از آن است. حقوقهای نجومی فقط یک وجه از وجوه پدیده فاسدی به نام اشرافیت دولتی است.
نوک قله است که از زیر آب بیرون آمده است.
دقیقاً! هنوز خیلی مسائل ماندهاند و ما یک پدیده فاسد سرطانی داریم و آن اشرافیت بوروکراتیک رانتخوار است. اشرافیتی که در دل دولت ظهور کرده و دقیقاً متعلق به بوروکراسی دولت و بوروکراسی قوه مجریه است. هر قدر هم به جاهای دیگر منسوبش کنند، کانونش دولت و قوه مجریه است. سرآغاز آن هم سال 1368 است. یعنی سیاستهای کارگزاران است. اساساً سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی قطعاً به اینجا میانجامد. استثنا ندارد.
سیاست اقتصادی نئولیبرالی سیاستی است که حلقه محدودی از مدیران، سرمایهداران و کلان سرمایهداران را به قیمت له کردن بقیه و فشار به آنها متمول میکند. این اصلاً خاصیت این مدل است. نئولیبرالیسم در هر جا که به قدرت رسیده این کار را کرده است. در سال 1368 هم مدیران ما آشکارا مدل اقتصادی نئولیبرالی را انتخاب کردند و از اقتضائات این مدل ظهور اشرافیت بوروکراتیک رانتخوار است.
اینکه بیایند بگویند این نتیجه دولت نفتی است و بازار آزاد نداریم و... همه اینها حرف است. دقیقاً نتیجه این نسخه است. شما نگاه کنید. آرژانتین، مکزیک، برزیل، پرو و... هر جا که این مدل اجرا شده، همین حالت را داشته است. دقیقاً یک حلقه بوروکراتیک بسیار بسته متورم از لحاظ مالی ایجاد میکند که اینها روی تمام کانونهای تولید سرمایه، تجارت و خدمات خیمه میزنند و دقیقاً در بده بستانهایشان تبدیل به هستههای یک طبقه میشوند. اصلاً طبقه نوظهور سرمایهداری سکولار بعد از انقلاب ایران به این شکل به وجود آمد. از سال 1368 به بعد آدمهای زیادی در سازندگی بودند. اسامی اشخاص را نمیشود برد، وگرنه به شما میگفتم. در دولت مهندس موسوی هم بودند.
در دولت مهندس موسوی عدهای هستند مثل زنگنه، آقای بانکی، سازگارا، بهزاد نبوی، نوربخش، عادلی، غرضی و... در یک پاسکاری هفت هشت ساله مسئولیتها را به هم میدهند و میگیرند و با هم هستند. هر کدام را که نگاه کنید، سازمان گسترش صنایع و... همهشان را هم اگر ببینید در همان زمان هم ماجرا دارند. ماجرای توزیع رنو بین فلان گروه، قاچاق کالاهای بسیج اقتصادی در سطح جامعه و... منتهی اشلهای کوچک هستند. از سال 1368 به بعد همین آدمها باز در رأس وزارتخانهها قرار میگیرند و پدیدهای به نام خصوصیسازی را عملی میکنند.
ببینیم این پدیده چگونه است؟ این را هم به شما بگویم که خصوصیسازی یکی از محورهای نئولیبرالیسم است. مثل تعدیل است. نئولیبرالیسم چند محور دارد. دقیقاً هر جای دنیا خصوصیسازی را اجرایی کردند، از درونش همین در آمد و اختصاصیسازی بود.
برایتان مثال میزنم که ببینید خصوصیسازی چگونه صورت گرفته است. آقایی شرکتی به نام شرکت بلندپایه تأسیس کرده است. روزنامه «صبح» در سال 1377 را بخوانید. در دو شماره این ماجرا را چاپ کرد. شرکتی به نام بلندپایه تأسیس کرد. ایشان وزیر نیرو بود. خواهش میکنم اینها را به اسم من نزنید، چون بعداً آن هم در قوه قضائیه اسباب دردسر است.
این آدم این شرکت را با وامی که از بانک مرکزی میگیرد تأسیس میکند. یعنی رفیق کارگزارانی خودش رئیس بانک مرکزی است و ایشان بدون اینکه دو ريال هم بگذارد، وام را میگیرد و شرکت بلندپایه را تأسیس میکند و بعد هم تمام مناقصههای وزارت نیرو را برنده میشود و تمام پروژههای وزارت نیرو به سمت این شرکت میرود و ایشان مونوپل وزارت نیرو میشود. بعد این آدم را از اینجا برمیدارند و در وزارت نفت میگذارند و همین اتفاق دو باره تغییر کاربری میدهد و در وزارت نفت میرود.
کاری که اینها میکردند جالب است. به نام خصوصیسازی کارخانه میگرفتند، ابزارش را میفروختند و در زمین آن برجسازی میکردند و وارد فرآیند بورژوازی مستغلات میشدند. یعنی یک امر تولیدی را به یک امر دلالی و خدماتی تبدیل و از آن پول پارو میکردند. یکی دو تا هم نیستند. 20، 30 نفرند که حلقه اصلی سرمایهداری نوظهور نئولیبرال بعد از انقلاب ایران هستند. وقتی اینها میخواهند این حجم عظیم سرمایه را در جامعه سرریز کنند، به شبکهها و حلقههای پیرامونی نیاز دارند. حلقههای پیرامونی اینها میشوند همینهایی که دارید میبینید که پورشه سوار میشوند و در خیابانها میچرخند.
الان در جامعهای قرار داریم که نئولیبرالیسم از سال 1368 به بعد به لحاظ اقتصادی حاکم بوده است و به لحاظ فرهنگی هم بسیار قوی حضور پیدا کرده است. اگر بخواهید با این جریان که از سال 1390 خودش را بازسازی کرده و ظاهر شده است مقابله کنید، تنها راهش این است که گلوگاههای اقتصادی اینها را بگیرید و با آنها درگیر شوید. یعنی هم باید در حوزه تئوریک با اینها بحث نظری کنید، هم عدالت را به شعار محوری بدل کنید، هم از طریق جاهایی که جامعه حساس است و احساس نیاز میکند و از بیعدالتیها خشمگین است، ورود کنید و از جامعه در مقابل اینها حمایت کنید.
نکته بعدی این است که کسانی که شعار عدالت دادهاند، آنقدر برای خودشان ماجرا ایجاد شده است یا برایشان ایجاد کرده که آنها هم بیاعتبار شدهاند و در یک فضای بیاعتمادی به سر میبریم. مشکل ما این است. چه کار باید بکنیم؟ باید اعتماد به گفتار عدالتطلبانه را دو باره ایجاد کنیم؟ چگونه؟ چند محور نیاز دارد. محور اصلیش عمل است. ما در قوه قضائیه که نیستیم و خیلی از امکانات را هم که نداریم. حداقل در روزنامه و نشریه که هستیم. باید شجاعانه به شکم اینها برویم و با اینها درگیر شویم تا جامعه احساس کند یک صدای صادقانه در خصوص عدالتخواهی هست.
صدایی است که میخواهد علیه این ظلم اشرافیت بلند شود. جامعه باید این را احساس کند و اگر احساس کرد و نیروهای جامعه به سمت این صدا بیایند. به نظر من الان شرایط جامعه برای ما شرایط مهیایی است.
البته شک دارم بتوانیم استفاده کنیم و معتقدم اگر چهرههای برجسته اصولگرای انقلابی ـ اصولگراهای غیر انقلابی را نمیگویم ـ این قدرت تحلیل و این انگیزهها را داشتند که واقعاً با تمام قوا ورود میکردند، چون ما نیاز به ورودهای شجاعانه و پر صدا داریم. اگر همین فیشهای حقوقی صدایش بالا نمیگرفت به امروز نمیرسیدیم. اوایل مسئولین انکار، بعد تهدید و دفاع میکردند که اینها حقشان است. میرفتند و حتی افشاکنندگان را پیدا میکردند، ولی وقتی استمرار پیدا کرد و صدا بالا گرفت و طنینهای مختلف یافت، مجبور شدند عقبنشینی کنند.
باید انقلابیگری مبتنی بر صداقت و تأثیرگذاری باشد. جامعه باید این را حس کند. هزار نهاد بازرسی داریم که میگویند ما میدانستیم. اگر میدانستید که عذر بدتر از گناه است. اگر بخواهیم یک رویکرد جدی داشته باشیم، باید بپرسیم چنانچه میدانستی چرا سکوت کردی؟ چرا الان نمیآیی؟ ما که در آن موضع نیستیم که بتوانیم این سئوالات را از اینها بپرسیم. ما که در موضع رسانه و سخنرانی هستیم، امکان بیشتر از این نداریم. پیشنهادم به این آقایان این بود که میتوانید امکانات مالی جور کنید.

بیایید این صدا را در بدنه جامعه طنین بدهید. بالا و دادستان و رئیس و فلان که نیستیم که بتوانیم یکییکی اینها را به محاکمه بکشانیم و از این راه اعتمادسازی کنیم. اگر قوه قضائیه شجاعانه و صادقانه ورود میکرد و تکتک این آدمها را میآورد و پروندههایشان را آشکار، منتشر و محاکماتشان را تلویزیونی میکرد، بهترین راه اعتمادسازی بود و در جامعه نشاط ایجاد میکرد و ضرباتی به این شبکه میزد که خیلیهایشان از ترس لو رفتن فرار میکردند و بقیه هم از این پررویی، وقاحت و حق به جانبی در میآمدند و برایشان وضع عجیبی میشد.
چند مورد از اینها پروندههایی دارند که اگر رو شود خدا میداند چهها خواهد شد. برای کسی که بخواهد زمین زدن اینها کاری ندارد. هفت هشت مورد از این پروندهها رو شوند، کار تمام است. چهرههای رده بالای قوه مجریه هم هستند. حالا اینها را نمیتوانیم به محاکمه بکشیم، در بدنه رسانه و مطبوعات این کار را بکنیم، یعنی اولاً صدای صادقانه عدالت شویم و از طریق این صدا هر قدر هم اندک تأثیرگذاری کنیم. این تأثیرگذاری مخاطب جذب میکند و جذب مخاطب تأثیرگذاری ما را بیشتر میکند.
بعد هم به موازات این باید حتماً یک برنامه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی طراحی کنیم که اگر فردا پسفردا هر وقت قوه مجریه به دست نیروهای این طرف افتاد، برنامه داشته باشند. کاری که نیروهای انقلابی باید بکنند عظیم است، چون اگر روزی قوه مجریه به دستشان افتاد، ریلگذاری باید تغییر کند. اینها از سال 1368 برای ما ریلگذاری کردهاند. انبوهی مصوبه، سند توسعه و... داریم که تماماً با اهداف و اغراض این آقایان طراحی شدهاند و تماماً ما را به سمتی که این آقایان میخواهند میبرند.
اگر ما فقط یک رئیسجمهور مجری بگذاریم که اینها را اجرا کند، هیچ فایدهای ندارد. او باید تمام این ریلها را عوض کند که کار فوقالعاده دشواری است و برای اینکه بتواند ریلها را عوض کند، باید نقشه داشته باشد که اساساً این ریلها چه هستند و به کجا میروند و چگونه باید آنها را عوض کرد؟ کدام را باید قطع و کدام را باید تصحیح کرد؟ کدام را باید تغییر داد؟ به کدام سمت باید برد؟ این بخش تئوریک ماجراست. این را هم نداریم.
الان فکر کنید سالمترین، صادقترین و انقلابیترین آدم ایران را بیاورید و رئیسجمهور کنید، آیا اگر با همین ریلگذاریها حرکت کند میتواند پیش برود؟ فقط برنامه میخواهد. برنامه دقیقاً همان سند تئوریک است که عرض کردم. اینکه دو سه سال است دارم به این دوستان میگویم بیاییم یک اندیشکده مختصر و مفید تشکیل بدهید و یکسری برنامههای مختصر و مفید اقتصادی اجتماعی تدوین کنید و بدهید ده بیست نفر مطالبی را بنویسند.
اول بفهمیم کجا هستیم و این اقتصاد چه شرایطی دارد؟ این فساد بوروکراتیک تا کجا نفوذ کرده است؟ چه چیزهایی را از ما گرفته و چه چیزهایی را نگرفتهاند؟ خطراتش چیست؟ نقشه را که فهمیدیم، حالا بیاییم عوضش کنیم و ببینیم چه راههایی برای عوض کردنش وجود دارند؟ این برنامه که تدوین شد، همزمان باید به جامعه ورود و اعتماد جامعه را جلب کنیم.
برای رسانه اعتماد فقط در صداقت و مبارزه است. یعنی شما فقط با صداقت و مجاهدت میتوانید جلب اعتماد کنید. البته شما را به دادگاه میبرند و بازداشت و حبس میکنند. به یکی از این آقایان که تنها کسی بود که فکر میکردم میشود به او امید بست، بعد از انتخابات مجلس گفتم یک سابقه مبارزه علیه فساد از تو دارم و دیدهام چند بار شجاعانه ورود کردهای، برای همین پیش تو آمدهام و فکر هم کردم امکانش را داری، چون خیلیها هستند که شجاعتش را دارند و اهلش هم هستند، ولی پول ندارند.
میدانید ماشاءالله دست همه ما خالی است. به او گفتم تو هم صداقتش را داری، هم احساس میکنم میتوانی پولش را جور کنی. بیا و این حرکت را بکن. این پرچم را بلند کن و یک روزنامه پر صدای پرطنین عدالتطلب را راه بینداز. ممکن است در ظرف سه ماه حداقل ده بار تو را به دادگاه ببرند. در ظرف شش ماه سه بار تو را به زندان بیندازند. الان مبارزه به این نقطه رسیده است. وقتی کیهان در سال 1368 مبارزه علیه شرکتهای مضاربهای را شروع کرد، آنها تا مرز ترور آقای نصیری رفتند.
در سال 1368 شرکتهای مضاربهای نطفه این سرمایهداری نوظهور بود. هنوز در این وضعیت نبود. اینها در سال 1368 تازه میخواستند از طریق شرکتهای مضاربهای دست به انباشت سرمایه بزنند. مهر سال 1368 را دارم میگویم که هنوز این آقایان نسخه اقتصاد نئولیبرالیشان را اجرایی نکرده بودند. در آن زمان که کیهان به پر و پای اینها پیچید، نمیدانید چه وضعی شده بود.
هر روز به کیهان حمله و ترور میکردند. دادگاه که به جای خودش. همه کار میکردند. اواسط سال که تلویزیون و قوه قضائیه ورود کرد، اینها عقب نشستند. ما نیاز به چنین وضعیتی داریم. به آن آقا هم گفتم و ایشان یا نتوانست یا هر دلیل دیگری نمیدانم. به هر حال نیاز به یک تریبون صادقانه، شجاع و عدالتطلب داریم و یک بازسازی تئوری عدالتمحور که جلوی نئولیبرالیسم اینها بایستیم و تئوری عدالتمحور ما باید حتماً به مکتب امام خمینی و فرمایشهای امام خامنهای برگردد.
ما هرچه بتوانیم وزن اجتماعیمان را بالا ببریم و هوادار پیدا کنیم، ممکن است بتوانیم جلوی تحرکات اینها را بگیریم و توازن ایجاد کنیم، وگرنه در غیر این صورت نمیتوانیم.
اگر نکتهای هست که سئوال نکردهایم بفرمایید.
فکر میکنم باید یک نهضت مطالبات گسترده ایجاد کنیم. الان خیلی مسائل دارند فراموش میشوند و اینها پاشنههای آشیل ما هستندن. مسئله علوم انسانی، فرهنگ عمومی ما که دربست تحت کنترل جریان سکولار است، وضع اقتصادی و تجملگرایی. باید رابطه بین تجمل و فیشهای نجومی و اشرافیت را با مدل اقتصادی نئولیبرالی نشان بدهیم. اگر این را نشان ندهیم بیفایده است. نباید جامعه فکر کند این یک تصادف است. این حاصل یک اشتباه و نتیجه سوء استفاده ده مسئول نیست.
این ماحصل یک نگاه به مقوله مدیریت و رابطه بین اقتصاد و زندگی مردم است. نگاهی است که معتقد است مدیر باید یک تراز اشرافی داشته باشد و حلقه مدیران باید در این تراز کاملاً بهرهمند باشند و اصلاً حق دارند بهرهمند باشند، حتی اگر شده است که فاصله عظیمی با جامعه داشته باشند. این یک نوع نگاه است.
فریدریش آگِست فون هایک که پیامبر این آقایان در نئولیبرالیسم است و خیلی از این آقایان اقتصاددان ما مرید او هستند و همینطور بسیاری از مشاورین فعلی کشور که الان مصدر امور هستند و بعضیهایشان حتی اهل قلم و نظر هستند. کتاب نوشتهاند، انتشارات و مجموعههای پژوهشی دارند و بعضیهایشان استاد دانشگاه هستند. برخیشان هم یکسره و رسماً دلال هستند. البته بقیه هم دلالند، ولی وجه نظری هم دارند.
اگر نگاه کنید، مراد همه اینها فریدریش آگِست فون هایک است. او رسماً میگوید عدالت حرف بیربطی است. عدالت معنی ندارد. زندگی اقتصادی یک مسابقه است و هر کسی توانست بیشتر بگیرد باید ببرد، ولی این را نمیگوید که به قول تو اقتصاد یک مسابقه است؟ قبول، ولی در این مسابقه همه که کنار هم نایستادهایم که اگر بدویم و هر کس که تندتر و بیشتر دوید برنده باشد.
آن کسی که پدرش «د ـ ذ» یا «س ـ ش» یا وزیر و وکیل است، کیلومترها جلوتر از ما ایستاده و توانش هم برای حرکت از ما بیشتر است و دوپینگ هم کرده و آن کسی که در روستا، ضعیف، مستضعف و خانواده شهید است، کیلومترها عقبتر ایستاده است. اگر مسابقهای هم هست، همه ما کنار هم نیستیم که بگوییم حالا مسابقه است و همه بدوند.
آشکارا عدالت را انکار میکنند. باید برای جامعه روشن کنیم که این فیشهای حقوقی نتیجه نگاه کارگزاران و سازندگی است. نگاهی که دقیقاً منطبق بر نظام جهانی سلطه است. باید ربط اینها را با هم روشن کرد. وقتی این نگاه میآید، از یک طرف میخواهد آرمانگرایی انقلابی را دور بریزد و ما را در هاضمه نظام جهانی هضم کند و از طرف دیگر هم این فاصله طبقاتی را ایجاد کند. این ارتباطها باید روشن شوند.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
-------------------------------------
مطالب مرتبط
گفتگو با دکتر فریدون عباسی بخش اول: کسانی که برای «برجامیزه» کردن جامعه قسم جلاله خوردند، امروز حق انتقاد از برجام را ندارند/ رآکتور اراک مهمترین دستاورد ما بود که بخاطر مطامع سیاسی برخی افراد از دستش دادیم/ صادر کننده مواد غنی شده نیستید؛ شما را مجبور کردند مواد را خارج کنید!

لینک کوتاه »
http://rajanews.com/node/247937
لینک کوتاه کپی شد