جاي ما در مقابله با نفوذ کجاست؟/ محور سلطه در استعمار فرانو: تغيير محاسبات مردم و مسئولين
محمدصادق شهبازی - رجانیوز: هدف نظام سلطه کسب، حفظ و بسط منابع قدرت است که در دورهٔ استعمار سنتي با اشغال مستقيم، غارت منابع و بردهگيري بود. در دورهٔ استعمار نو با گماردن حکام دستنشانده، تصاحب منابع و به کار گرفتن نيروها براي تأمين منافع خود با دست او، اما استعمار فرانو به دنبال تسخير مغزها و قلبها و بهگونهاي است که با ميل خود منافع سلطهگران را تأمين کنند. در اين چارچوب سرمايهداران اکثراً صهيونيست و شرکتهاي بزرگ و فرامليتي که در بطن نظام سلطه هستند و در لايهٔ بعد دولتهاي قدرتمند سلطهگر از طريق سازوکارها، ابزارها، معاهدات و قوانين، سازمانها، آموزشها و حرکتهاي فرهنگي و شاخصها بهگونهاي عمل ميکنند که مردم، نخبگان و مسئولين کشورها به خواست خود، مطالبات آنان را تأمين کنند.
چيستي نفوذ؟
نظام سلطه راهبردهاي کلاني براي خود دارد که هدف کسب قدرت را بسته به اهداف مقطعي و موضوعي تأمين ميکند، مثلاً يک ضلع ناظر به فرهنگ است که هدفش تسخير قلب و ذهن عموم مردم بهويژه جوانان است، رهبر انقلاب با عباراتي نظير تهاجم فرهنگي، ناتوي فرهنگي، جنگ نرم بهمثابهٔ تسخير مغزها و قلبها از آن يادکردند. بعد از ناکامي فتنه ۸۸ نسخهاي ديگر با ماهيت چندلايه، چندحوزهاي و با هدف مشخص تغيير محاسبات نخبگان و مسئولين و استحالهٔ ماهيت انقلاب سازمان يافت.
در اين
چارچوب، نفوذ، ارتباطگيري مستقيم يا تأثيرگذاري غيرمستقيم دشمن بر تشخيص (فهم از مسائل)، تصميم (راهحل براي مسائل) و اقدام (مواجههٔ عملي) در جهت برهم خوردن منافع کشور هدف و تأمين منافع سلطهگران به دست خود کشورهاست. گرچه نفوذ به مردم نيز امکانپذير است اما اکثراً ماهيت نخبگاني-مسئولين دارد. درنهايت، هدف نفوذ شکل دادن بدنهٔ ذينفع در نخبگان و مسئولين است که در چارچوب خواست دشمن، مسائل را فهم کرده، تصميم گرفته و اقدام کنند و حفظ رابطهٔ سلطهگرسلطهپذير براي آنان موضوعيت و حتي مطلوبيت و نفع داشته باشد. اين مجموعه افراد يا سادهانديش، خام و بيبصيرت هستند يا افرادي که به جبههٔ دشمن پيوسته يا ارزشها و بينشهاي او را پذيرفتهاند؛ توانايي اعمال سلطه وابسته به شکلگيري اين طبقه و توانايي اقدام آن است.
اين الگو از جانب استعمارگران از دوران استعمار سنتي وجود داشت، اما در دورهٔ استعمار نو و فرانو تغيير صورت داده و امروز با شکست پروژهٔ قطع رابطهٔ مردم با انقلاب، ضمن امکان ايجاد تغيير محاسبات مردم و مسئولين که در سال ۹۲ تجربه شد و در قالب تحميل بدترين توافق ممکن در قالب برجام کارکرد خود را نشان داد، محوريت يافته است. هدف نهايي اين پروژه، تغيير محاسبات نخبگان و مسئولين جهت استحالهٔ نظام اسلامي و عقبنشيني نهايي آن از شعارها و آرمانهاي اصلي انقلاب است که با تداوم فشار اقتصادي و تلاش براي تسخير قلب و ذهن مردم در قالب تهاجم فرهنگي و جنگ نرم، زمينه را براي فروپاشي جمهوري اسلامي مهيا ميکند.
راههاي مطالعهٔ نفوذ
يکراه مطالعهٔ نفوذ، بررسي اطلاعات پشتصحنهٔ دشمن و تحليل مبتني بر دادههاي امنيتي است که اولاً نيازمند به کدهاي امنيتي سخت به دست ميآيد و هم آسيبهاي مترتب بر کدمحوري[1] نظير عدم راستيآزمايي، انفعال و امکان بازي خوردن را با خود دارد که البته بيشتر معطوف به يافتن افراد نفوذي است.
راه ديگر، مطالعهٔ نسخههاي اعلامي سياستمداران يا تصميمسازان، انديشکدهها، جريانات داخلي مدافع سلطهگران و مانند آن است که مستلزم بررسي دقيق پروندههاي اصلي و کلان و همچنين يافتن راهبردهاي عملياتي و تاکتيکها از طريق مواضع و گزارشهاست که ميتوان آن را بر تمرکز بر يک سري موارد اولويتدارتر نيز پيگيري کرد.
يکراه هم بررسي سابقهٔ عملکرد، سلطهگران براي نفوذ به کشور ما يا ساير کشورهاست که بهجز راهبردهاي کنارگذاشتهشده اکثر آنها کماکان کاربرد دارند. اين پژوهش اکثراً از اين شيوه سود برده اما از بعضي گزارشها و مواضع اولويتدارتر سلطهگران براي تبيين نفوذ نيز بهره ميبرد.
ابعاد نفوذ
نفوذ يک بستهٔ کامل سياسي، اقتصادي و علم و فناوري، فرهنگي-اجتماعي است که هر بخش آنهم بهصورت چندلايه و هم با اثرگذاري بر ابعاد ديگر عمل ميکند و ماهيتي جدا ندارد، اما ميتوان ابعاد اصلي و مهم آن را جدا مطالعه کرد.
الف- اقتصاد
هدف: تضعيف و وابسته کردن کشور به اقتصاد جهاني و تنظيم رفتار مسئولين و مردم.
آماج: بدنهٔ ذينفع وابستگي اقتصادي به غرب. نظير واردکنندهها و خامفروشان (که يک کانون خاص دارند و از زبان و بهجاي بخش خصوصي و توليدکنندگان حرف ميزنند)، مجموعههاي مشاور و واسط براي شرکتهاي خارجي و برندهاي بزرگ بهعنوان دلال، واسطه، مشاور حقوقي، لابيگر و...(چنانکه لابيگران غولهاي نفتي در دههٔ ۷۰، حاميان فتنه در دههٔ ۸۰ و لابي تسليم سياسي در دههٔ ۹۰ شدند) و مسئوليني که وابستگي اقتصادي به غرب موجب تحکيم جايگاه و تصوير مثبت از آنها در افکار عمومي و نتيجتاً بقايشان در قدرت ميشود.
راهبردهاي عملياتي:
· در اختيار گرفتن زنجيرهٔ پولي و مالي، انرژي و توزيع کالا
اول: بازار سرمايه و شرکتهاي چندمليتي
با سرمايهگذاري خارجي، بانک خارجي و حضور شرکتهاي خارجي در بورس و حضور مستقيم شرکتهاي خارجي، زنجيرههاي پولي و مالي را در دست ميگيرند، مثلاً سوروس که ما بيشتر او را با انقلاب رنگي ناموفق در کشور ما و لبنان و موفق در کثيري از کشورها مثل صربستان، گرجستان، قرقيزستان و اوکراين ميشناسيم، اقتصادهاي آسياي جنوب شرقي را با بيرون کشيدن سرمايههاي خود به همراه چند سرمايهدار ديگر، در ۱۹۹۷ (۱۳۷۶ شمسي) زمين زد. اندونزي، مالزي، کرهٔ جنوبي، تايلند و ... دچار بحران شديد، اجبار به فروش سهام کارخانهها به ثمن بخس به خارجيان (مثل Daewoo) و گرفتار فقر گسترده شدند. سرمايههاي خارجي، آنهم در شرايطي که ضوابط و نظارت دقيق وجود ندارد (مثل کشور ما) گريزپا هستند و به دنبال سودهاي کوتاهمدت و تضمينشده هستند. قانون حمايت از سرمايهگذاري خارجي کشور ما با نگاه بسيط، سادهانديشانه و بدون در نظر گرفتن شرايط لازم براي پيشرفت کشور همهگونه راه را براي اين چارچوب مهيا کرده است.
دوم: آمدن شرکتهاي بزرگ با محوريت شرکتهاي توزيعکننده
هايپرمارکتها و شرکتهاي بزرگ توزيعي بهويژه غذايي مثل Mc Donald، Burger King، Starbucks و... با حضور خود اقداماتي چندلايه انجام ميدهند. رقباي داخلي و بنگاههاي خرد اقتصادي را ورشکست ميکنند، چراکه به علت مقياس بالا، هزينهٔ تمامشده کاهشيافته و از سوي ديگر از مزيت برند و مشهور بودن بهره ميبرند، به علت بازار گسترده، شبکهٔ توزيع را در ست گرفته و اکثر توليدکنندگان يا واردکنندگان به آنها وابسته ميشوند، مثلاً بازار تضمينشدهاي مثل مکدونالد براي انبوهي از توليدکنندگان سبزيجات، گوشت و... سودآوري دارد، لذا اولويت را فروش به آن ميدانند و لذا شکنندگي ايجاد ميشود (مثل نمونهٔ بالا رفتن قيمت مرغ به خاطر فشار واردکردن يک واردکننده از طريق نگهداشتن گنجالهٔ مرغ روي آب که اثر تحريم را در همهٔ خانوادههاي ايراني آنهم در ماه رمضان ملموس کرد)، به ترويج ارزشهاي غربي و بعضاً سامان دادن شبکههايي براي ناآرام کردن کشورها ميپردازند مثل تجربهٔ مکدونالد و کوکاکولا در شوروي (که با حضور آنها و صفهاي کيلومتري مردم مقابلشان فرهنگ غربي وارد شوروي شد) يا براندازي دولت انقلابي و مليگراي سالوادور آلنده در شيلي بهوسيلهٔ شرکت ITT (که به مقابله با سياستهاي آلنده و بسيج معارضان سرمايهسالار و غربگراي او پرداخت و درنهايت در ۱۹۷۳ به کودتا عليه آلنده انجاميد) يا براندازي دولت انقلابي و مليگراي آربنز در گواتمالا بهوسيلهٔ شرکت United Fruit يا هدايت براندازي مصدق بهوسيلهٔ BP (British Petrolium) يا نقشآفريني ROYAL DEUTCH SHELL در تهاجم فرهنگي به ايران در دههٔ ۷۰ نظير اقدامات در روستاهاي جنوب کشور که به واکنش نمايندگان مجلس هفتم هم. انجاميد. اين اقدامات با اسامي نظير مسئوليت اجتماعي شرکتها سامان مييابد.
سوم: شرکتهاي چندمليتي و بازار انرژي
ضلع سوم حياتي براي کشور بازار انرژي است که با محوريت نفت، گاز و منابع آبي صورت ميگيرد. شرکتهاي چندمليتي بزرگ با در اختيار گرفتن اکتشاف، توليد يا فروش کشورهاي ضعيف، علاوه بر نصيب کردن سود سرشار، زمينهٔ فشار بر آن کشور را فراهم ميکنند مثل فشار واردکردن BP بر دولت مصدق. اين فشار از طريق اخلال در فرآيند کار يا جلوگيري از خودکفايي در اين عرصهها صورت ميگيرد. قراردادهاي جديد نفتي موسوم به IPC با دورهٔ بالاي ۲۵ ساله از توليد تا توزيع، همکاري طولانيمدت در طول مدت اجراي پروژه، فقدان توان و سازوکار دقيق براي ضوابط چنين زمينههايي را ايجاد ميکند.
· به هم ريختن اقتصاد جمهوري اسلامي و گره زدن آن به اقتصاد جهاني و شرکت در تقسيمکار جهاني
اين اقدام بهصورت عمده از طريق مختل کردن نظام تصميمسازي و تصميمگيري با اجراي نسخههاي نهادهاي بينالمللي صورت ميگيرد. نسخههايي که راهحلهايي را ارائه ميدهد که کشورهاي ثروتمند و سلطهگر، از طي طريق غير يا عکس آن به پيشرفت و قدرت رسيدهاند و در حققت نردباني که خود براي پيشرفت از ان بالا رفتهاند را وارونه ميکند. نهادها و معاهدات مختلفي در اين چارچوب عمل ميکنند. IMF (صندوق بينالمللي پول) و World Bank (بانک جهاني) کشور را مجبور به اصلاحاتي نظير خصوصيسازي افسارگسيخته، کاستن نقش سياستگذارانهٔ دولت در اقتصاد و عدم تقويت توليد ملي ميکنند. WTO (سازمان تجارت جهاني) پايين آوردن تعرفه و قطع يارانه و حمايت از توليد را خواهان ميشود. در مجموعهٔ معاهداتي که براي عضويت در اين بايد يکجا پذيرفته شود دو مورد مشت نمونهٔ خروار است: TRIPS (حقوق مالکيت معنوي در عرصهٔ تجاري Trade Related Intelectual Property Rights) مستوجب اجراي مالکيت فکري و صنعتي است که در پي آن بايد پروانههاي ثبتشده براي کليت يا تکتک محصولاتي که ميخواهيم توليد کنيم را بپردازيم. اجازهٔ توليد موازي يا خريد نسخههاي کپيشده را نداريم. اين اتفاق موجب ميشود، کشور هميشه دنبالهرو باشد و هزينههاي گزاف بپردازد، مثلاً براي توليد يک ماشين اصلاح نهتنها بايد پروانهٔ اصل آن را پرداخت که بايد پروانههاي خرد ديگر نظير دکمه را هم پرداخت. آفريقاي جنوبي به خاطر خريد داروي هندي ارزان ساختهشده از روي داروي آمريکايي ايدز (باقيمت سالانه ۱۲۰۰۰ دلار) از سوي ۴۱ شرکت داروسازي غربي مورد شکايت قرار گرفت و هزاران نفر مورد خطر جاني واقع شدند. پذيرش مالکيت معنوي موجب ميشود از نشر کتب بهصورت ترجمهاي، افست و... بازبمانيم. نرمافزارهايي که الآن در حد رايگان هزينهدارند مانند ويندوز ۱۰ بايد بين ۱۱۰ تا ۸۰۰ دلار خريداري شود. طبق معاهدهٔ TRIMS(تمهيدات سرمايهگذاري در عرصههاي تجاري Trade Related Investment Measures) بايد موانع حضور سرمايهٔ خارجي و ضوابط مديريتکننده و هدايتکنندهٔ آن را برداشت. نهادهايي مثل سازمان جهاني غذا (FAO) نسخههايي غلط مثل طرح نکاشت را از طريق کارمندانشان که بعضاً مقامات سابق عاليرتبهٔ کشور در حد وزير کشاورزي بودند در کشور ما گسترش دادند و UNDP نسخههايي مثل توليد سوخت گياهي را براي کشور ما که دچار بحران آب و بهتبع آن محصولات غذايي است، توصيه کرد. هدف نهايي باز شدن راه واردات و خامفروشي و خودداري کشور از توليد مستقل ملي است و اساساً محيطزيست يکي از مهمترين عرصههاي نفوذ دشمن است که حتي آلارمهايي از داخل نظير آمادگي براي مذاکره در مورد آن و همکاري منطقهاي با الگوي برجام به خارج صادرشده است. نتيجهٔ اين موارد سيطره دادن به خامفروشي و وارداتمحوري بهويژه از اروپاي غربي و آمريکا و خامفروشي بر اقتصاد جهت وابستگي دائم اقتصاد بهنظام سلطه. است.
ب- علم و فناوري
هدف: جلوگيري از رشد علم و فناوري و وابسته کردن کشور به غرب از اين طريق
آماج: نخبگان بهويژه جوانان (ارتباطگيري با آنها و شبکهسازيشان) و مسئولين علم و فناوري کشور.
راهبردهاي عملياتي:
· ديپلماسي علم و فناوري: يکي از محوريترين راهبردهاي نفوذ است که هم در گذشته در مورد ديگران و هم امروز در مورد ما محوريت دوچندان يافته است، چند محور اصلي براي آن قابلرديابي است:
اول: کارآفريني: با توجه به وجود نسل جوان گسترده در کشورهاي اسلامي، جهان سوم و مشخصاً کشور ما و وجود مشکلات اقتصادي عمده که مسئلهٔ اشتغالبيکاري را به محوري جدي تبديل ميکند. اين محور موردتوجه جدي است، اوباما نيز در سخنراني خود به اينکه مرگ بر آمريکا براي ايرانيها اشتغال ايجاد نميکند اشاره کرد. اين چارچوب در قالبهاي مختلف و عمدتاً با محوريت فضاي مجازي از طريق بعضي مؤسسات واسطهٔ ايراني پيگيري ميشود که کار ارتباط با جوانان نخبه و ساماندهي آنان را تحت اين عنوان پيگيري ميکنند. يک نمونهٔ اين خروجيها Startup Weekend ها هستند که با محوريت شرکتهاي خارجي نظير Google و بعدها Microsoft و Cocacola حامي چنين حرکتهايي هستند. مجموعههايي حامي تحت عنوان شتابدهنده نيز به ثمر رساندن اين ايدهها را پيگيري ميکنند. پرسروصداترين واقعه در اين مورد اجلاس «تحليل فرصتها و چالشها براي کارآفريني فناوري برتر در ايران» با عنوان Bridge ۲۰۱۴ در دانشگاه برکلي کاليفرنيا بود که در ۶ سپتامبر برگزار شد و خيل کثيري از مجموعههاي ايراني با مجموعههاي آمريکايي و ازجمله گوگل و فيسبوک ارتباط برقرار کردند. آژانس توسعهٔ بينالملل ايالاتمتحده USAID نيز صندوق توسعهٔ ملي براي حمايت از کارآفرينان را دارد که در کشورهاي ديگر مستقيماً ارتباطگيري و عمل ميکند. محور جدي اين حوزه از طريق فضاي مجازي صورت ميگيرد.
دوم: ارتباطات و همکاريهاي دانشگاهي و پژوهشي: اين ارتباطات هم زمينهٔ يافتن نيروهاي همراه و شبکهسازي آنها را دنبال ميکند، هم زمينهٔ حساسيتزدايي از حضور آمريکاييها، انگليسيها و ساير مجموعههاي غربي را در کشور ايجاد کرده و هم فرصت تأثيرگذاري بر نظام تصميمگيري و تصميمسازي را فراهم ميکند. در کوبا، بعد از ارتباط بعضي پزشکان و متخصصين با متخصصين مطرح آمريکايي نظير سايين، تفاهمنامه بين مؤسسهٔ اسميتسونيان آمريکا و آکادمي علوم کوبا با محوريت تحقيقات زيستپزشکي، سپس آکادمي علوم کوبا با انجمن آمريکايي براي پيشرفت علم (AAAS) امضا شد. آکادمي کوبا و آکادمي علوم ايالاتمتحده هم اين همکاري را تداوم و به حوزههاي مختلف مانند پيشگيري از نشت نفت، زلزله، محيطزيست، سلامت، تغييرات آب و هوايي، غذا، امنيت فضاي مجازي، مقابله با حوادث طبيعي و علوم اجتماعي تسري دادند. زمينهٔ ارتباط ايالاتمتحده با کوبا را بعد از قريب به نيمقرن چالش فراهم آوردند که در حاشيهٔ عقبنشينيهاي ايران بهعنوان محور مقاومت در سياست خارجي و هستهاي به ايجاد رابطه بين آمريکا و کوبا انجاميد. يا در مورد جين و ويتنام شمالي، آمريکا از مسافران آپولو به مدت دو ماه براي مسافرت و ارتباطگيري با کشورهاي حاشيهاي بلوک شرق نظير روماني استفاده کرد و موازي آن از ديپلماسي ورزشي حول بازي پينگپنگ بهره برد و با نفوذ در چين، زمينهٔ تغييرات در حزب کمونيست و واردکردن چين در سرمايهداري جهاني را فراهم ساخت. مرکز ديپلماسي علم آمريکا محوري است که نفوذهايي ازايندست را در کشورها دنبال ميکند، مثلاً همکاري با کرهٔ شمالي بر سر آتشفشان. اسرائيل براي جلوگيري از ورود مصر به مقابله با او سالهاست در حوزهٔ کشاورزي، همکاري مشترک با مصريها تعريف کرده است.
مسير مشخصي در طول سالهاي پس از جنگ جهاني دوم تا امروز در ارتباطات دانشگاهي براي شکل دادن به دانشگاههاي کشورهاي ضعيف نگهداشته شده و ايجاد تغيير در کشورها پي گرفتهشده است. مثلاً، دانشگاههاي کرنل و M.I.T. قبل از کودتا در اندونزي عليه دولت مردمي و مليگراي سوکارنو پژوهشهاي ميداني در اندونزي را تأمين مالي کردند و دانشکدههاي اقتصاد دانشگاه کاليفرنيا و دانشگاه جاکارتا پيوند برقرار کردند، پيوندي که زمينهٔ مخالفت نخبگان با اقتصاد مليگرا-جمعگراي دولت سوکارنو را فراهم کرد و بعد از کودتا اقتصاد بازار آزاد را در دورهٔ سوکارنو در اندونزي حاکم کرد. در دههٔ ۴۰ از طريق بنياد فورد، دانشگاه صنعتي آريامهر (صنعتي شهيد مجيد شريف واقفي ملقب به صنعتي شريف امروز) و بعدها دانشگاه صنعتي آريامهر (صنعتي اصفهان امروز) تحت نظارت MIT (موسسهٔ فنّاوري ماساچوست) و دانشگاه پهلوي (دانشگاه شيراز) تحت نظارت دانشگاه پنسيلوانيا و دانشگاه تهران تحت تأثير تعداد زيادي از دانشگاههاي آمريکايي سامان يافتند تا پروژهٔ مدرنيزاسيون ايران را ذيل انقلاب سفيد و اصل ۴ ترومن پيش ببرند، در اين ميان MIT محوريت داشت. اصل ۴ ترومن براي توسعهٔ جهان سوم و جلوگيري از پيوستن آنها به بلوک شرق و کمونيسم طراحي شد. چهرههايي مثل والت روستو همکار CIA، مشاور امور امنيت ملي در دولت کندي و هماهنگکنندهٔ سياست خارجي در دولت جانسون و عضو فعال مؤسسهٔ فناوري ماساچوست MIT (Massachusetts Institute of Technology) بود، طرح رشدي تحت عنوان مانيفست غيرکمونيستي آماده کرد که محور سامان دادن دانشگاهها و توسعه در جهان سوم شد، همين الآن شما در دانشکدهٔ علوم سياسي حتي کشور ما درسي بهعنوان نوسازي داريد يا در دانشکدههاي علوم اجتماعي درس جامعهشناسي توسعه که محورش تدريس همين بحثهاست. MIT رفتهها قبل و بعد از انقلاب در کشور ما تغييرات بنياديني ايجاد کردند، چهرههايي مثل هويدا (نخستوزير بهايي به مدت ۱۳ سال)، حسنعلي منصور (ترور شده بهوسيلهٔ فدائيان اسلام)، فرمانفرماييان در قبل از انقلاب و دانشکدهٔ مديريت و اقتصاد دانشگاه شريف و موسسهٔ عالي آموزش و پژوهش مديريت و برنامهريزي معروف به نياوران در مدرنيزاسيون و غربي کردن کشور بعد از انقلاب محوريت يافتند و اجراي نسخههاي بانک و صندوق در دههٔ ۷۰ و ۹۰ شمسي که به هم ريختن اقتصاد کشور انجاميد با محوريت نهادهاي پيشگفته پيش رفت. جالب است همين مجموعه علاوه بر تربيت نسلي از برنامهريزان غربزده، يکي از سه شتابدهندهٔ اصلي Startup ها را سامان داده است. موج ديگري از تغييرات در کشور ما با ارسال حدود ۲۵۰۰ نفر از نخبگان در سالهاي آخر دههٔ ۶۰ و ابتداي دههٔ ۷۰، به غرب براي تحصيل رقم خورد که جرياناتي نظير اصلاحطلبان حاصل همين حرکت بودند.
علاوه بر الگوهاي سابق بسياري از افراد به دنبال برقراري رابطهٔ ايران و آمريکا بر اهميت اين بخش از استراتژي تأکيد ورزيدهاند، مثلاً موسويان سخنگوي اولين تيم مذاکرهکنندهٔ هستهاي (روحاني-ظريف) که بعد از محاکمه با اتهام دادن اطلاعات به بيگانگان به خارج از کشور رفته هم در کتابش و هم در سخنرانيهاي زيادي محور ايجاد ارتباط بين ايران و آمريکا را ارتباطات مدني و ازجمله دانشگاهي خوانده است. لابي آمريکا براي نفوذ در ايران که به شوراي ملي ايرانيان آمريکا موسوم به NAIAC ( National Iranian American Council) خوانده ميشود از نقشآفرينان اين روزهاي سازش ايران و آمريکاست، دو سال پيش در گزارشي جنجالي به قلم بيژن خواجهپور (متهم فتنه ۸۸)، تريتا پارسي (رييس مجموعه) و رضا مرعشي (از دلالان سابق نفتي) تحت عنوان «دستهاي دراز- مشتهاي باز: جهتدهي مجدد چشمانداز ايران فراتر از توافق هستهاي» به راهبردهايي براي به حاشيه راندن گفتمان مقاومت (در ادبيات آنها افراط) و نزديک شدن ايران و آمريکا اشاره ميکند که محورهاي اصلي آن چنين است: نشستهاي علمي ميان ايران و اروپا-آمريکا (ضمن تأکيد بر بزرگداشت دانشمندان باستان ايران مثل عمر خيام و بوعلي سينا براي کاهش ميزان بروز شک در تهران)، انرژي پاک، فرستادن رئيس کميتهٔ علمي کنگره به تهران، بازديد روساي دانشگاههاي مهم آمريکا از تهران، تسهيل بورس کردن دانشجويان ايراني در امريکا، طرحهاي زيستمحيطي در درياچه اروميه و آلودگي هوا در ايران.
در همين چارچوب و حتي پيش از دولت يازدهم انبوهي از اقدامات از طرف آمريکا ناظر به ايران برنامهريزي و اجرا شد، بهصورت نمونه: برگزاري ۱۷ کارگاه در طول دههٔ گذشته بهوسيلهٔ AAAS (انجمن آمريکايي پيشرفت علوم) و آوردن ۵ برندهٔ نوبل آمريکايي به ايران بهعنوان پيشقراول همکاري، بردن محققان ايراني به آمريکا و همکاري دانشمندان ايراني و آمريکايي و مقامات بهداشت عمومي در جلوگيري از بيماريهاي منتقلشده از غذا، پيشبيني زمينلرزه و بهبود امدادرساني، شهر پايدار و ... . آکادمي ملي علوم (NAS) براي تعامل دانشمندان ايالاتمتحده و ايران در رشتههاي مهندسي، بهداشت و علوم در مسائل مختلف، از علم زلزله تا چالشهاي آموزش عالي را پيگيري کرده و در سال ۹۳ با همکاري دانشگاههاي آريزونا، برکلي و آکادمي ملي علوم مهندسي آمريکا ضمن برگزاري همايش شهرهاي پايدار با دانشگاه شريف براي اولين بار در تاريخ کشور، مرکز بينالمللي پايداري و شهرهاي پايدار را ذيل دانشکدهٔ عمران دانشگاه شريف شکل داده است. بين دانشگاه علوم پزشکي و خدمات بهداشتي درماني شيراز و کنسرسيومي متشکل از دانشگاه ايالتي جکسون، بنياد بازار پزشکي جکسون و گروه توسعهٔ بينالمللي آکسفورد قرارداد همکاري منعقدشده است و موارد زيادي که اعلامنشده است.
فرستادگان علمي: اين طرح که در مورد جهان اسلام محوريت ديگري نيز تحت عنوان بانوان فناور دارد (که در سخنراني اوباما در دانشگاه قاهره بعد بيداري اسلامي مطرح شد)، با محوريت دفتر مشاور علم وزارت خارجهٔ آمريکا پي گرفته ميشود. در دورهٔ دولت يازدهم خيل کثيري از اساتيد و مراکز دانشگاهي آمريکا در حال سفر، ديدار و انعقاد همکاري با دانشگاههاي ايران شدهاند، جنجاليترين مورد آن ديدار هيئتي با رهبري آلن اي گودمن، رئيس و مدير اجرايي موسسه آموزش بينالمللي، متشکل از نمايندگان دانشگاه بال (Ball State University)، کالج پيتزر (Pitzer College)، روتگرز (Rutgers)، دانشگاه نيوجرسي، دانشگاه کاليفرنياي جنوبي و دانشگاه واين [Wayne] و همچنين نمايندگان ارشد موسسه آموزش بينالمللي با بسياري از دانشگاهها و مؤسسات تحقيقاتي ردهبالاي ايران ازجمله دانشگاه تهران، دانشگاه شهيد بهشتي، دانشگاه علامه طباطبايي، دانشگاه الزهرا، دانشگاه شريف، دانشگاه شيراز، دانشگاه اصفهان، دانشگاه صنعتي اصفهان، پژوهشگاه ملي مهندسي ژنتيک (NIGEB)، موسسه تحقيقات ملي علوم و فنآوري (IROST)، موسسه رويان، پژوهشگاه دانشهاي بنيادي (IPM)، دانشگاه زند و نمايندگان وزارت علوم بود. کِن هولاند مدير مرکز توسعه بينالمللي دانشگاه ايالتي بال پس از بازگشت از اين سفر که با بحث دربارهٔ بعضي عرصههاي همکاري ممکن بين ايران و آمريکا نظير مديريت منابع آب، حوادث طبيعي مانند زمينلرزه، تغييرات آبوهوايي، امنيت غذايي، انرژي و توسعهٔ شهري صورت گرفت، در سايت دانشگاه نوشت: «ما براي ديپلماسي مردم با مردم به ايران سفر کرديم. تحصيل، شيوهاي مهم براي فراهم کردن زمينهٔ گفتگوي آمريکا با ايران است». همچنين آلن گودمن مدير اجرايي موسسه آموزش بينالمللي و رهبر اين هيئت، نيز بعد از بازگشت از ايران گفت: «ديپلماسي آموزشي در صدر اقدامات براي گشايش باب گفتوگو بين دو کشور است که اغلب پيش از آنکه روابط ديپلماتيک بهطور کامل احيا شود، صورت ميگيرد. اين قضيهاي است که درباره چين و ويتنام دنبال شد و اين موسسه آموزش بينالمللي چنين تلاشهايي را در سالهاي اخير، در خصوص ميانمار و کوبا انجام داده است و اکنون اين طرح در مورد ايران آغازشده است». در سال ۲۰۱۲ حدود ۱۲۰۰۰ دانشجو و پژوهشگر ايراني در آمريکا فعال بودهاند و به گزارش کريستين ساينس مانيتور از سال تحصيلي ۹۴، ۵ آمريکايي، ۵ انگليسي و يک کانادايي در رشتههايي نظير ادبيات فارسي و ايرانشناسي در دانشگاه تهران مشغول به تحصيل و به عبارتي بورس شدهاند.
· بر هم ريختن نظام تصميمگيري علم و فناوري: اين مسئله با توصيهٔ مسائلي صورت ميگيرد که منجر به ترک فناوريهايي که پيشرفت ايجاد ميکند (رويکرد مأموريتگرا به فناوري) و تأکيد به فناوريهايي است که صرفاً نيازهاي روزمره را پاسخ ميگويد (رويکرد نفوذگرا). در همين چارچوب است که مثلاً نياز به انرژي هستهاي، فناوري موشکي، نانوتکنولوژي، بيوتکنولوژي و دفاعي بهعنوان امور غيرضروري انکار شده و هزينه-فايدههاي کوتاهمدت اقتصادي برجسته ميشوند. حال آنکه رشد دادن هر حوزهٔ فناوري-صنعتي مستلزم حمايت دولتي و صبر بر ضرر در دورههاي مشخص است. خروجياش اين است که کشورهايي که ضعيف نگهداشته شدهاند، بايد بر مزيتهاي نسبي خود نظير کشاورزي يا استخراج مواد خام تمرکز کنند و در تقسيمکار جهاني خامفروشي و وارداتمحوري را برگزينند. همينکه مسئولين ما بهجاي تکيهبر توانمندسازي داخلي در انرژي که در کنار هوافضا، مسکن و خودرو جزو صنايع پيشران بهحساب ميآيد و با فعال شدنش اکثر صنايع ما فعال ميشود، به دنبال قرارداد با غولهاي بزرگ خارجي هستند، نمونهاي از آن است و ابزار فشار بر توليد ملي و علم و فناوري ما نيز هست،
ج- فرهنگي و اجتماعي
هدف: تغيير سبک زندگي و تسخير قلب و مغز نخبگان
آماج: مديريت فرهنگي، دانشجويان، نخبگان، هنرمندان، رسانهايها، سمنها، ورزشکاران و... .
راهبردهاي عملياتي:
· ديپلماسي فرهنگي و ارتباطگيري از طريق مجموعههاي فرهنگي و هنري، ورزشي، سمنها (NGO): اين مسئله در قالبهاي مختلف پيگيري ميشود، محور آن ارتباطگيري و رفتوآمد نخبگان، دانشجويان، مجموعههاي فرهنگي و هنري، ورزشي، سمنها (NGO) و... است. حساسيتي که رهبر انقلاب به اردوهاي دانشجويي خارج از کشور دارند در همين چارچوب است. در پروژهٔ نفوذ و براندازي شوروي، يک ضلع کار در قالب پروژهٔ تبادل (Exchange) پيشرفت که حدود ۵۰ هزار نفر از اهالي شوروي با تأکيد بر نخبگان، هنرمندان، دانشگاهيان به آمريکا آورده شده و تعداد زيادي آمريکايي نيز به شوروي رفتند که زمينهٔ تغيير ذهنيت مردم شوروي را فراهم آورد. اين پروژه از اواخر دورهٔ جرج واکر بوش پسر در مورد ايران کليد خورد و دفتر امور ايرانيان راهبري آن را در وزارت خارجهٔ آمريکا عهدهدار شد. در پروژهٔ چين بازي پينگپنگ محور بود و درنهايت چوئنلاي و نيکسون بعد از حساسيتزدايي در حاشيهٔ بازيهاي مداوم پينگپنگ که در چين و آمريکا برگزار ميشد، باهم دست دادند. اتفاقاتي که در قالب تبادل، آموزش سمنها، فعالان مدني، رسانهها، دانشجويان و... شکلگرفته و مجموعههاي عامل يا واسطي آن را دنبال ميکنند.
· فضاي مجازي بهعنوان قلب نفوذ فرهنگي: اهميت روزافزون فضاي مجازي بهويژه شبکههاي اجتماعي موجب شده تا بخش عمدهاي از اين پروژه در همين قالب پيگيري شود. ارتباطات رمزشده محور اين ارتباطات است که براي جمهوري اسلامي قابليت رمزگشايي، نظارت يا محدودسازي را ندارد، چنانکه بعد از صدها ميليارد تومان خرج براي ادعاي ناممکن فيلترينگ هوشمند شبکههاي رمز شده مثل Instagram، Telegram،Viber، Whatsapp و.. چنين اتفاقي نيفتاد. اهميت اين حوزه به حدي است که اين ارتباطات هيچوقت از تحريمهاي ايران متأثر نشد. اوباما در گزارش به کنگره بر واردکردن Android به ايران تأکيد کرد و مککين رقيب اوباما از اينترنت چمداني و پهپادي براي نفوذ در ايران سخن گفت.
0- به هم ريختن نظام برنامهريزي و جابهجايي اولويتها: بسياري از نهادهاي بينالمللي يا مجموعههاي وابسته به دولتهاي ثروتمند از طرق متعدد نظير ضريب دادن در قالب جوايز بينالمللي، ارتباطات با نهادهاي تصميمساز، پروپاگاندها و پويشهاي مردمي، معاهدات و... اولويتهاي مسئولين را جابهجا کرده و نظام برنامهريزي ما را مختلف ميکنند. تجربهٔ گذشته ما در بحث جمعيت يا اشتغال زنان چنين مسائلي را نشان ميدهد. فشارها در حوزهٔ حقوق بشر، اولويتهاي بزرگ و کوچکشده مثل هدايت نهادهايي مثل بهزيستي به تمرکز صرف روي مواردي مثل مهدها و رها کردن مجموعهٔ وظايف ديگر حتي مطرحشدن مواردي مثل کودکيار يا روستامهد در همين چارچوب، بزرگ و کوچکنمايي مسائل مثلاً ايدز مسئلهٔ چند هزار نفر از جمعيت ماست و بايد بهاندازهٔ خطر واقعي به آن پرداخته شود، اما حجم عظيمي از پروژههاي ملي و بينالمللي ضريبي بيش از واقعيت به آن اختصاص داده که خروجياش بيتوجهي به ساير مسائل اصلي ماست، همه بخشهايي از آثار اين رويکرد هستند. بهصورت نمونه کنترل جمعيت تنها يک تصميم غيرعاقلانهٔ ملي نبود، صندوق بينالمللي جمعيت سازمان ملل در ايران ميليونها دلار کمک مالي براي آن اختصاص داده و به توزيع قرصهاي اسپرمکش و کاندوم مبادرت کرد و نهادهاي ايران را براي اين مهم به کار گرفت نظير مجلس، مرکز آمار ايران، هلالاحمر، وزارت بهداشت، کميته امداد و NGO ها با اعطاي جوايز به متخصصان داخلي و ارتباط با فضاي رسانهاي، حتي کتب درسي. يونيسف، يونسکو، بانک جهاني و سازمان بهداشت جهاني نيز صدها ميليون دلار براي اين مسئله در ايران اختصاص دادند که آمار تفصيلي آنها موجود است. ثبت و عدم ثبت رويدادهايي مثل راهپيمايي اربعين در يونسکو و محوريت دادن به مسائلي مثل آن براي مسئولين ما حتي آنهايي که لباس روحانيت به تن دارند و بر مقامات بالاي کشور تکيهدارند، نمونهٔ اين نفوذ و به هم ريختن نظام برنامهريزي است.
· معامله بر سر تغيير در فضاي داخلي در مواردي مثل هستهاي و اقتصاد: تجربهٔ دههٔ ۷۰ و برگشتن سرمايهداران، برداشته شدن گزينش دانشگاهها و تغييرات فرهنگي از بالا نشان ميدهد که تعاملات خارجي در مواردي مثل هستهاي يا اقتصاد از طرف مقابل به تغييرات فرهنگي منوط ميشود، اينکه طرف مقابل با قاطعيت از تغيير ايران در چند سال آينده سخن ميگويد نميتوان با اين مسائل بيارتباط باشد، چنانکه در دههٔ ۷۰ نهادهايي مثل صندوق بينالمللي پول يا اتحاديهٔ اروپا تعاملات خود با ايران را به مواردي ازايندست گره زدند.
د- سياسي
هدف: حاکم کردن طبقهاي از نخبگان سياسي موافق يا ذينفع از رابطه با غرب و به دنبال تنشزدايي و تغيير در ماهيت انقلابي جمهوري اسلامي
آماج: نخبگان و مسئولين غربگرا و سادهانديش از طريق فضاي مجازي يا مجموعههايي واسط مثل ناياک، NED (موقوفه ملي براي دموکراسي که هدايت بسياري اقدامات غيرمستقيم برای دخالت در کشورها عمدتاً از طریق گروههای مدنی پیگیری میکند)، توانا (موسسهای که توانمندسازی معترضین ایرانی را عمدتاً از طریق اینترنتی پیگیری میکند)و...
راهبردهاي علمياتي:
· ارتباطگيري و تقويت غربگرايان براي رسيدن به مراکز تصميمگيري و تصميمسازي: ازيکطرف تلاش ميشود تا با فشار و تخريب دستاوردهاي مقاومت و از سمت ديگر مذاکرات خارجي به نيروهاي غربگرا ضريب داده شود و از سوي ديگر تلاش ميشود تا نيروهاي مردمي، انقلابي و معتقد به استقلال، عدالت و آزادي در انتخابات، رسانهها، افکار عمومي و... با عناويني مثل افراطي تخريب شوند. تجربهٔ شوروي با اين محوريت بود که فشار و برهم ريختگي زندگي مردم تداوم داشت، از سويي جناح غربگرا با محوريت گورباچف مدام به مذاکره و تنشزدايي ميپرداختند و جناحهاي ارتدکس حزب کمونيست تخريب ميشدند، گورباچف هم با شعار توسعهٔ سياسي و اقتصادي درهاي کشور را به روي رسانهها و شرکتهاي چندمليتي مثل کوکاکولا و مکدونالد باز ميکرد و مردم احساس تغيير ميکردند، با پوک شدن شوروي از اين طريق در لحظهاي حساس يلتسين کودتا کرد و شوروي فروپاشيد. اين تلاشها در سراسر حدود ۱۰۰ دخالت آمريکا در کشورهاي مختلف بهويژه در دورهٔ جنگ سرد تکرار شده است.
· رفتوآمد هيئتهاي خارجي به تهران و ارتباط با بعضي مخالفين و احزاب که نمونههايي نظير سفر هيئت پارلمان اروپا با محوريت ماريچه اسخاکه (که در ايران به خاطر بدحجابي جلوي مسئولين معروف شد اما در هلند و اروپا محور اقدامات ضد ايراني نظير فشارهاي حقوق بشري يا فشار براي آزادي اينترنت و رفع محدوديت از آن است)، سفر جک استرا و موارد متعدد ديگر که بسياري از آنها هم رسانهاي هست.
· بهکارگيري لابي ايراني-آمريکايي براي نزديک کردن آمريکا و ايران با محوريت نهادهايي مثل ناياک.
· خارج کردن مردم از تصميمگيري براي توسعه کشور يا تغييرات سياسي با شعار ضرورت نخبهگرايي و فرستادن کارها به دست نخبگان. همچنين اخته کردن دولت و سپردن مسئوليتهاي دولت به بخشهايي از نخبگان مثلاً اقتصاد به نهاد جمعي تجار، استقلال بانک مرکزي و... .
· تخريب وجههٔ انقلابي جمهوري اسلامي در جهان، گسستن پيوند با جبههٔ مقاومت مثل انقلابيون مردمگراي آمريکاي لاتين و گره زدن کشور به سرمايهداري بينالملل.
· محدود کردن آزادي بيان بهصورت سخت و برخورد امنيتي و قضايي يا نرم و از طريق مارپيچ سکوت حاصل فضاي رسانهاي.
ه) برجام: نتيجه و دروازهٔ نفوذ
دراينبين برجام اهميت دوچندان دارد. چراکه هم نتيجهٔ جنگ نرم دشمن براي تغيير محاسبات مردم و مسئولين و تلاش دشمن براي نفوذ در مسئولين و برهم زدن نظام تصميمسازي ماست. البته الآن ديگر برجام جمعبندي نهادهاي مختلف درون نظام است و بايد عمل شود اما اين به معني نديدن نحوهٔ اتخاذ اين تصميم و آثار فاجعهبار آن نيست؛ اما بايد توجه کرد:
برجام سوراخ دعاي دشمنان ما شده که براي فشار و پذيرش آن از جانب ما راه ايجاد کرده است که در حوزههاي مختلف تداوم بيابد، نظير حقوق بشر، مقاومت اسلامي و آنچه آنان تروريسم مينامند، دفاعي و موشکي که در خود برجام هم محدودشده است. علاوه بر آن طبق برجام تحريمها و ساختمان اصلي تحريمها که تحريم بانکي و انرژي است، تداوميافته است، تنها صورتي از تحريمهاي بياهميت، آنهم بهشرط دادن همهٔ برگهاي برندهٔ ما و بهصورت محدود، برگشتپذير و تعليق شده و در مورد آمريکا تنها اجرايش متوقفشده و لغو يا حتي تعليق نشده است. لذا ما را وارد مکانيسم ماشه کرده و در صورت تخطي ما از اين پيمان نابرابر موجب ايجاد اجماع بينالمللي عليه ماست و حتي هر اعتراض ما نيز عليه ما محسوب ميشود. برجام اين نسخه را به مردم و مسئولين ما داده که راه اصلاح در خارج از کشور است، چيزي که پيام نوروزي اوباما و سخنراني مرگ بر آمريکا براي ايرانيها اشتغال ايجاد نميکند، نمود يافت. برجام و تکرار الگوي آن براي تقويت طرفداران غرب در داخل کشور و به قول غربيها تقويت ميانهروها مقابل افراطيهاست و تلاش دارد تا از اين طريق تغيير سياسي و فرهنگي در کشور ايجاد کرده و ماهيت انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي را تغيير دهد. از سوي ديگر برجام وسيلهٔ تداوم فشار به علم و فناوري، صنعت و اقتصاد است و مواردي نظير کالاهاي دومنظوره (نظامي و غيرنظامي) و PMD زمينهٔ نفوذ و نظارت بر فضاي علم و فناوري و صنعتي کشور را فراهم ميکند. به ثمر نشستن تلاشهاي آمريکا در شوروي از معاهدهٔ Salt ۱، ۱۹۷۰ براي محدود کردن مسابقهٔ تسليحاتي شروع شد و با معاهدهٔ هلسينکي در ۱۹۷۵ ورود غربيها را به شوروي آزاد کرد. چيزي که در مورد ليبي با امضاي خلع سلاح در ۲۰۰۳ رخ داد و با سلسله همکاريهاي علم و فناوري که از ۲۰۰۶ رخ داد زمينهٔ نفوذ، خلع سلاح کامل، همکاري با معارضان و درنهايت براندازي قذافي با استفاده از انگيزهٔ اعتراضي مردم را در قالب حملهٔ غرب و مشخصاً آمريکا و انگليس به ليبي فراهم آورد.
و) حواشي نفوذ
نفوذ حواشياي هم دارد که بدون اين حواشي نفوذ بهصورت کامل به ثمر نمينشيند. اهم آنها ۲ مورد است:
الف) تداوم فشار از طريق تحريم که در بخش برجام بخشي از آن را بازخواني کرديم و ابهامات برجام، عدم رفع واقعي تحريمها و بقاي ساختار تحريم و همچنين تحريمهاي جديد با استفاده از قطعنامه ۲۳۳۱ و برجام با محوريت کالاهاي دومنظوره نمونهٔ آن است. بزرگترين تجربه هم ماجراي عراق است که برجام عراق در ۱۹۹۱، منجر به يک دهه بازرسي، خلع سلاح کامل و سرانجام حمله به عراق در ۲۰۰۳ شد. تحريمهاي جديد و قديمي با محوريت حقوق بشر، تروريسم و دفاعي نيز تداوم خواهد داشت.
ب) تخريب انقلابيون، انقلابيگري و ايجاد دعواي مردم با مردم: تلاش خواهد شد تا نيروهاي اصيل انقلاب تحت عناويني نظير افراطي تخريب شوند و بخشهايي از مردم به همين عنوان به جان هم بيفتند. مسائل حاشيهاي و فرعي طرح شود و دشمنشناسي کشور از مقابله با نظام سلطه به مقابله با افراط تغيير پيدا کند. يک ضلع جدي تخريب انقلابيون با محاکمهٔ معکوس انقلابيون با شعارهاي اصلي آنها نظير ولايتمداري، فسادستيزي و قانونگرايي صورت ميگيرد. تضعيف نهادهايي که قدرت مقابله دارند نظير مجلس، سپاه و... در همين چارچوب صورت ميگيرد. يک ضلع مهم اين مسئله نمايش اين فضا براي مردم است که انقلابيون صرفاً دغدغهٔ استقلال دارند و گذاشتن مردم بين دوگانهٔ معيشتاستقلال است.
· جمعبندي نفوذ
نفوذ ارتباطگيري مستقيم يا تأثيرگذاري غيرمستقيم دشمن بر تشخيص (فهم از مسائل)، تصميم (راهحل براي مسائل) و اقدام (مواجههٔ عمل) نخبگان و مسئولين در جهت برهم خوردن منافع کشور و تأمين منافع سلطهگران است که از طريق شکل دادن به بدنهٔ ذينفعي در نخبگان و مسئولين که حفظ رابطهٔ سلطهگرسلطهپذير و وابستگي براي آنان موضوعيت دارد، است.
نفوذ پديدهاي چندبعدي است که قلب آن برجام و در لايهٔ بعد اقتصاد و علم و فناوري است که از اين طريق زمينهٔ دخالت در فرهنگ و سياست فراهم ميآيد. يک بستهٔ کامل سياسي، اقتصادي و علم و فناوري، فرهنگي-اجتماعي است که هر بخش آنهم بهصورت چندلايه و هم با اثرگذاري بر ابعاد ديگر عمل ميکند، مقصد اصلي نفوذ بر هم زدن نظام تصميمسازي در جهت وابستگي کشور و تأمين منافع سلطهگران است که در حوزههاي مختلف عمل ميکند.
آماج نفوذ بر نخبگان و مسئولين و شکل دادن و حاکم کردن طبقهاي از غربگرايان ميان آنهاست. این تلاش برای تغییر محاسبات و تغییر رفتار نه تنها نیروهای غربگرا که حتی نیروهای انقلاب را نیز هدف قرار داده و به نوعی عمل میکند که آنها بر معیارهایی مخدوش و مخشوش عمل کنند، بعضی از رفتارها و تصمیمات خارج از چارچوب انقلابی و حتی در مقابل آن از جانب بعضی نخبگان، مسئولین و نهادهای انقلابی در همین چارچوب قابلارزیابی است.
عناصر اصلي نفوذ بر اين مبنا مؤسسات و نهادهاي بينالمللي، همچنين مؤسسات واسطهاي وابسته به ابرقدرتها، شرکتهاي چندمليتي و غربي هستند که از طريق بعضي لابيهاي ايراني-آمريکايي به شکلدهي، هدايت و تقويت غربگرايان در داخل کشور همت ميگمارند و مستقيم و غيرمستقيم ذهنيت و خواست نخبگان و مسئولين را شکل ميدهند. در هر حوزهاي که در کشور وارد ميشويم، پيشگام اين نفوذ و تغيير محاسبات مسئولين و اثرگذاري بر تشخيص، تصميم و اقدام مسئولين نهادهاي بينالمللي هستند که عمدتاً از طريق سازمان ملل عمل کرده و با ارتباطگيري با مسئولين، فضاسازي، ارائهٔ نسخه و منوط کردن بعضي امتيازات و حقوق به انجام اصلاحات خواستهشده عمل ميکنند.
بر اين مبنا راهبردهاي عملياتي متفاوتي جهت تأمين منافع سلطهگران و از بين بردن امکان مقاومت و پيشرفت جمهوري اسلامي پيگرفته ميشود:
بر اين مبنا برجام قلب نفوذ است، در لايهٔ بعد در حوزهٔ علم و فناوري و اقتصاد تلاش ميشود، اما نتيجهٔ نهايي در حوزهٔ سياست و فرهنگ گرفته ميشود، چراکه توقف پيشرفت کشور و تأثيرگذاري مستقيم بر زندگي و معيشت مردم و محاسبات مسئولين در اين حوزهها محقق ميشود.
برجام حاصل تغيير محاسبات مردم و مسئولين و تلاش دشمن برای نفوذ است که خود مقدمهٔ نفوذهاي ديگر جهت تغییر ماهیت انقلاب است.
در اين چارچوب برجام بهعنوان قلب نفوذ از چند منظر اهميت و محوريت دارد:
راههاي مقابله با نفوذ
· مطالبهٔ اجراي ابعاد مختلف اقتصاد مقاومتي: مهمترين محوري که زمينه براي جنگ نرم و نفوذ دشمن در قالب برجام و پسابرجام فراهم شد، اقتصاد بود. محور اقتصاد مقاومتي جستجوي ضعفهايي در اقتصاد، صنعت، علم و فناوري و مديريت کشور است که زمينهٔ برهم ريختگي يا دخالت سودجويان داخلي يا دشمنان خارجي را فراهم ميکند. اين مسئله دامنهٔ وسيعي دارد که بسياري از تعاملات بينالمللي منوط به توانمندي داخلي، حمايت و انحصار در حوزههاي مختلف علم و فناوري، خودداري از خامفروشي و وارداتمحوري، محوريت دادن به اقتصاد دانشبنيان، اصلاح نظام بانکي (بهويژه شرکتداري و دلالي بانکها و نقششان در تورم) و مالياتي، خودکفايي در کالاهاي استراتژيک کشاورزي و... است. بهجاي تکرار ضرورت اجراي اقتصاد مقاومتي بايد مواردي ازايندست را مورد مطالبه و پيگيري چه در سطح ملي و چه در سطح منطقهاي قرارداد.
رصد کردن و مطالبه در موردتعامل درست با خارجيها و مقابله با تعاملاتي که منجر به نفوذ و برهم ريختن نظام تصميمگيري و تصميمسازي ميشود. بر اين مبنا بايد با حضور و تأثيرگذاري نهادهاي بينالمللي، بهصورت موشکافانه و با توجه به عملکرد آنها واقعبينانه که متضمن بدبيني و نقد نسخهها و ارتباطات آنان است اقدام کرد. ارتباطات بدون اولويت، مشکوک، مضر براي کشور بايد موردنقد قرار گيرد و در صورت خودداري مسئولين از ترتيب اثر دادن به اين مطالبات بايد مستقيماً هزينهٔ اين ارتباطات را بالا برد. سوابق عملکرد اين نهادها، افراد و کشورها در مورد ما و ساير مستضعفين دنيا بايد بازخواني شود.
• عدالتخواهي در کنار استقلالخواهي: تلاش جبههٔ معارض و رقيب جبههٔ انقلاب و کاسبان تسليم بر دوگانهسازي بين استقلال و معيشت و تبليغ عدم به فکر مردم بودن جبههٔ انقلاب است، راه درست مقابله با اين مسئله مطالبهٔ عدالت اجتماعي و مسائل معيشتي مردم در کنار استقلالخواهي است، چه اينکه اين دو عميقاً به يکديگر مرتبطاند و لازمهٔ نفوذ دشمن دامن زدن به نابرابري در کشور و تشکيل و تقويت افراد ذينفع از حل شدن کشور در سرمايهداري بينالمللي است. از سوي ديگر جبههٔ معارض و رقيب تلاش کرده تا در قالب محاکمهٔ معکوس شعارهايي نظير مبارزه با فقر، فساد، تبعيض و اشرافيت را به جبههٔ انقلاب برگرداند و در موضع متهم قرار دهد.
• شفافيتخواهي، آزاديخواهي و جمهوريتخواهي: نفوذ وقتي ميتوان کارگر شود که مردم از وقايع اطلاع نداشته باشند، آزادي بيان محدود باشد و نقش مردم در عرصهٔ سياست کشور کاسته شده و به نخبگان سپرده شود، راه مقابله با اين فرايند مطالبهٔ شفافيت در مورد پنهانکاريها، مطالبهٔ آزادي، اعتراض به تلاشها براي محدود کردن اطلاع و آزادي چه در قالب سخت با برخوردهاي امنيتي و قضايي چه در قالب مارپيچ سکوت نشريات است. هر کشوري که به سمت آمريکا و نظام سلطه حرکت کرده جز با محدود کردن اطلاع مردم، آزادي و نقش مردم در حکومت نرفته و امروز مهمترين راهکار حفظ اسلاميت نظام و قلب آنکه استقلال است، از همين طريق محقق ميشود، چه اينکه رهبر انقلاب، استقلال را در چارچوب آزادي مطرح کرده و به معناي آزادي در مقياس يک ملت خواندند. اولين و مهمترين گام در مقابله با نفوذ، آگاهسازي مردم و ايجاد امکان نقشآفريني آنها در ادارهٔ کشور و مقابله با نفوذ است.
• مطالبهٔ اولويتهاي اصلي برنامهريزي در کشور و اعتراض به اولويتهاي فرعي يا نسخههاي بينالمللي.
• اعتراض به تسري مذاکرات و مذاکرات بيحاصل مداوم با طرفهاي غربي در موضوعات مختلف.
• مطالبه و ايستادن مقابل سوءاستفاده از برجام و رصد کردن نقض عهدها مثل بيانيه کاخ سفيد، وزارت خزانهداري و جان کري در مورد رفع تحريمها. يا ادعاي بسته شدن PMD در آژانس که در حقيقت بردن پروندهٔ ايران با اذعان به پنهانکاري و حرکت به سمت بمب هستهاي است به سازمان ملل. مردم بايد آگاه شوند که عليرغم از بين بردن صنعت و فناوري ما با برجام، نهتنها تحريمها برداشته نميشوند بلکه زمينهٔ خرابکاري و حملهٔ دشمن مثل عراق فراهم ميشود.
• بازخواني سوابق نفوذ و تعامل نهادها و قدرتهاي بينالمللي با ما و ساير مستضعفين و دادن تصوير واقعي از آمريکا، انگليس و جنايات آنان به مردم.
• رصد کردن اقدامات نهادهاي بينالمللي، مشخصاً وابسته به سازمان ملل و نهادهاي واسطهاي و ساير سازمانهاي بينالمللي وابسته به انگليس، آمريکا، هلند (که حمايت از بسياري پروژههاي اصلي نفوذ مثل لغو محدوديت اينترنت و پشتيباني از نفوذيها را همپاي آمريکا و انگليس برعهدهگرفته است) و... .
• افشاي منافع کاسبان تحريم اعم از وارداتچيها، خامفروشان، دلالان شرکتهاي بزرگ، مسئولين و سياسيون به دنبال تنشزدايي و... بايد منافع اين گروه و بلاهايي که بر سر بيش از همه اقتصاد کشور و معيشت مردم با کارهاي گذشته و حال اينان فراهم ميشود، مورد افشاگري و مقابله قرار گيرد.