هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید
شنبه، 3 آبان 1404
ساعت 08:59
به روز شده در :

 

 

 

رجانیوز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

 

جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 18:15
جمعه 23 مرداد 1394 16:24 ساعت
2015-8-14 18:15:42
شناسه خبر : 219541
کاکس شیخ حسین را خطاب قرار می دهد که شما دوست ما هستی و قبل از این با ما معامله و تجارت می کردی. الآن چه شده که آمدی با زائرخضر خان که در موضع مخالف ما قرار گرفته، یا با غضنفرالسلطنه، می خواهی علیه ما اقدام کنی؟ [شیخ حسین چاهکوتاهی] جواب می دهد که آن زمانی که من با شما معامله می کردم، شما خاک این مملکت را اشغال نکرده بودید. اما الآن خاک ما را اشغال کردید و بنا بر این من دیگر چیزی به عنوان منافع مادی نمی شناسم.
کاکس شیخ حسین را خطاب قرار می دهد که شما دوست ما هستی و قبل از این با ما معامله و تجارت می کردی. الآن چه شده که آمدی با زائرخضر خان که در موضع مخالف ما قرار گرفته، یا با غضنفرالسلطنه، می خواهی علیه ما اقدام کنی؟ [شیخ حسین چاهکوتاهی] جواب می دهد که آن زمانی که من با شما معامله می کردم، شما خاک این مملکت را اشغال نکرده بودید. اما الآن خاک ما را اشغال کردید و بنا بر این من دیگر چیزی به عنوان منافع مادی نمی شناسم.

گروه سیاسی- رجانیوز: به مناسبت «هفته مقاومـت» بوشهریها در مقابل استعمار پیر و صدمین سالگرد اشغال بوشهر به دست انگلیسیها در جریان جنگ جهانی اول در صدد مصاحبه با دکتر مشایخی بر آمدیم؛ با این اطلاع که استاد به دلیل مشغله های متفاوت، اگر نگوییم اصلا، لااقل کمتر به رسانه ها وقت مصاحبه می دهند (موضوعی که خودشان هم در ملاقات حضوری متذکر شدند) با ایشان تماس گرفتیم که با خوشرویی  پذیرفته و ساعاتی را با ایشان به گفتگو پرداختیم.

به گزارش رجانیوز به نقل از بوشهر 24؛ مصاحبه ای که بعضا در آن نکات جدیدی عنوان شده که استاد پیش از این در رسانه ها مطرح نکرده اند. ثمره این گفتگو مصاحبه مفصلی است که در دو بخش در "بوشهر24" منتشر می شود که بخش اول آن را در ادامه می خوانید.

دکتر عبدالکریم مشایخی در سال 1334 شمسی در بوشهر متولد شد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در زادگاهش سپری کرد و برای ادامه ی تحصیل در رشته ی تاریخ راهی دانشگاه تبریز شد. وی پس از اخذ لیسانس به استخدام اداره ی آموزش و پرورش استان بوشهر در آمد و در مدارس مختلف به تدریس پرداخت. او در سال 75 موفق به اخذ کارشناسی ارشد در رشته ی تاریخ عمومی جهان و در سال 84 موفق به دریافت درجه ی دکتری در رشته ی تاریخ ایران دوره ی اسلامی از دانشگاه تبریز شد. از ایشان تا کنون حدود بیست جلد کتاب و ده ها مقاله در زمینه های بوشهر شناسی، تاریخ معاصر ایران و خلیج فارس منتشر شده است. دکتر مشایخی اکنون رئیس بنیاد ایران شناسی شعبه بوشهر است.

 

 

* به عنوان سوال اول و با توجه به صدمین سالروز اشغال نظامی بوشهر در جنگ جهانی اول بفرمایید بندر بوشهر چند بار و به چه بهانه هایی مورد تعرض انگلستان قرار گرفته است؟

 

تهاجم اول انگلستان به بوشهر

بوشهر، در تاریخ معاصر، که از دوره ی قاجار شروع می شود و تا امروز ادامه می یابد، چهار بار مورد تعرض نیروهای انگلیسی قرار گرفته، که بار اولش در دوران سلطنت محمد شاه قاجار که از سالهای 1250 تا 1264  بر ایران حکومت کرده، بوده است. تهاجم به بوشهر، به دلیل اختلافاتی که بین دولت ایران و انگلستان بر سر مسئله هرات پیش می آید، صورت می گیرد.

 در زمان محمد شاه، ایران اقدام به لشکر کشی به هرات می کند. مسئله این بود که حکمران هرات در حال حرکت به سمت زیر سلطه و سیطره انگلیسیها قرار گرفتن بوده است. علتش هم بر می گشت به اینکه انگلستان برای حفظ منافعش در هندوستان (که در این دوره، مستعمره ی انگلستان محسوب می شود)، بایستی دیواری امنیتی یا به اصطلاح به شکلی، حریمی برای هند ایجاد می کرد که کشورهایی مثل روسیه که مداخلات زیادی در ایران داشتند  و رقیب آن زمان انگلیسی ها بودند، نتوانند وارد منطقه ی نفوذی انگلستان در شبه قاره هند بشوند.

نقشه ایران در اوائل سلطنت قاجار

 

 بنابراین در مسئله هرات وقتی که از طرف نیروهای ایران اقدام به لشکر کشی به هرات می شود، انگلیسی ها بلافاصله برای اعزام نیرو به بوشهر اقدام می کنند.

 انگلیسی ها از سال 1763 میلادی یعنی در زمان کریم خان زند که برای مراودات تجاری و اقتصادی کمپانی هند شرقی آمده بودند در بوشهر حضور اقتصادی پیدا کردند و بعد در سال 1812 میلادی هم نمایندگی سیاسی شان را تأسیس کردند. به هر صورت انگلیسی ها تصمیم می گیرند به بوشهر حمله کنند و نیروهایشان را به جزیره ی خارک می فرستند ولی در همین زمان شخصیتی روحانی به نام شیخ حسن آل عصفور-که از علمای برجسته شیعه هست و الآن آرامگاه ایشان در محله ی شنبدی و در مجلسی آل عصفور می باشد که مسجد جمعه نیز متعلق به این شخصیت هست - علیه انگلیسی ها اعلام جهاد می کند و از باقرخان تنگستانی که شخصیت متنفذی در منطقه تنگستان بوده کمک می خواهد؛ که او با تفنگچی هایش می آید و با انگلیسی ها برخوردی دارد. انگلیسی ها چون می دانند ممکن است تلفات نیرویی داشته باشند، به جزیره خارک عقب نشینی می کنند و بعد که مسئله عقب نشینی نیروهای ایرانی از هرات پیش می آید، انگلیسی ها هم نیروهایشان را فرامی خوانند و به این ترتیب جنگ بین ایران و انگلستان که بر سر مسئله ی هرات با حمله به بوشهر و جزیره خارک شروع شده بود، پایان می پذیرد. اما این مسئله باعث می شود که رقابت و اختلاف بین ایران و انگلستان بر سر مسئله هرات و افغانستان؛ کابل و قندهار همچنان ادامه پیدا کند.

 

تهاجم دوم انگلستان به بوشهر

در زمان ناصرالدین شاه که بعد از پدرش به سلطنت می رسد، باز هرات، مسئله ساز می شود و مورد مناقشه بین دولت ایران و انگلستان قرار می گیرد و این بار ناصرالدین شاه از حسام السلطنه که حاکم خراسان بوده، تقاضا می کند که با لشکر زیادی هرات و کابل و قندهار را تصرف کند که این اقدام صورت می گیرد.

این بار انگلیسی ها در اواخر سال1272قمری و اوایل1273 قمری یا 1856 میلادی باز اقدام به اعزام نیرو به بوشهر می کنند ولی خیلی کامل تر و مفصل تر از لشکر کشی قبلی در زمان محمد شاه. یعنی چند ناو انگلیسی می آیند بین منطقه ی هلیله و بندرگاه استقرار پیدا می کنند. از قبل هم جونز(کنسول انگلیس در بوشهر)، تمهیدات لازم را برای پیاده شدن نیروهای انگلیسی در بوشهر فراهم کرده بود. انگلیسی ها با هماهنگی جونز و نقشه ای که وی در اختیار آنها می گذارد اقدام به عملیات نظامی می کنند. ما الآن این نقشه(نقشه ی جونز) را داریم؛ نقاط حساس و کلیدی بوشهر را معرفی کرده، جاهایی که عمق آب بالاست و ناوها می توانند بیایند و از آنجا نیروها را پیاده کنند که فاصله ی زیادی هم با خشکی نداشته باشد را نشان داده که بهترین نقطه همان هلیله یا نزدیک قلعه ریشهر است.

باقرخان تنگستانی

باقرخان تنگستانی

در این زمان متأسفانه شیخ حسن آل عصفور فوت کرده اند. اینجا باز وقتی که سرهنگ باقرخان تنگستانی خبردار می شود که نیروهای انگلیسی دوباره  به خاک ایران تعرض کرده اند، و در صدد اشغال خاک بوشهر هستند، با حدود 400 تفنگچی از تنگستان حرکت می کند و به بوشهر می آید و در قلعه ی ریشهر در مقابل نیروهای انگلیسی قرار می گیرد و جنگ بسیار خونباری بین نیروهای تنگستانی و بوشهری از یک طرف و انگلیسی ها از طرف دیگر اتفاق  می افتد که در این جنگ چند تن از افسران عالی رتبه ی انگلیسی کشته می شوند و در همین جنگ است که پسر سردار باقرخان تنگستانی، به نام شهید احمدخان، که کدخدای اهرم هم بوده و آمده کنار پدرش جنگیده، درست در کنار قلعه ی ریشهر به شهادت می رسد. با همه ی اینها سرهنگ باقرخان در مقابل انگلیسی ها می ایستد و به صورت پارتیزانی می جنگند اما در همین اثنای جنگ، متاسفانه حسنعلی خان دریابیگی که حکمران بوشهر بوده پیام میفرستد به سرهنگ باقرخان که بیا به سمت خلعت پوشان- منطقه داخلی بوشهر- یعنی همین جایی که الآن بسیج مرکزی هست؛ ایشان هم فکر می کند که مشکلی پیش آمده و نیروها را حرکت می دهد و می آید و انگلیسی ها موفق می شوند آن منطقه- یعنی هلیله و بندرگاه- را بگیرند و به سمت نواحی داخلی شبه جزیره ی بوشهر حرکت کنند. وقتی سرهنگ باقر خان پی می برد که این یک فریبی بیشتر نبوده، در مکاتبه ای که هم اکنون سندش موجود هست، به دریابیگی مینویسد: که تو چرا من را خواستی؟ من آنجا ایستاده بودم در مقابل انگلیس ها داشتم مقابله می کردم و اجازه نمی دادم این ها نیروهایشان را پیاده کنند و بیاورند داخل.

مشایخی

به هر صورت اینجا حسنعلی خان دریابیگی متهم شده به خیانت و ایرانی ها در این درگیری شکست می خورند. تلفات سنگینی هم به نیروهای ایرانی و هم انگلیسی وارد می شود. بعد از اشغال بوشهر انگلیسی ها حرکت می کنند به سمت دشتستان و در خوشاب جنگ بسیار خونینی در می گیرد که عکس آن هم موجود است. در رابطه با این جنگ نکته جالبی وجود دارد؛ در منابع تاریخی آمده که نظر سرهنگ باقر خان تنگستانی این است که نباید بصورت منظم(کلاسیک) با انگلیسی ها مقابله کنیم چون آن ها تیربار دارند، امکانات هوائی دارند و ما تلفات سنگینی خواهیم داد. ولی کسی حرفش را گوش نمی گیرد و متأسفانه در خوشاب تلفات ایرانی ها خیلی زیاد است. در همین زمان بارندگی خیلی شدیدی اتفاق می افتد که انگلیسی ها عقب نشینی می کنند. فرمانده ی وقت انگلیسی ها شخصی است به نام "اُترام" که بعد از "اِستاکر" آمده و فرماندهی انگلیسیها در خوشاب هم با همین اترام است. پس از اینکه اترام با نیروهایش به خرمشهر و محمره می روند در خرمشهر هم جنگ خونینی اتفاق می افتد که ایرانی ها شکست می خورند. اینجاست که ناصرالدین شاه متوجه می شود که باید صلح پاریس را بپذیرد. در سال 1857 میلادی یا همان 1273 قمری، عهدنامه ی صلح پاریس بین ایران و انگلستان بسته می شود و انگلستان برای همیشه افغانستان ایران را از ایران جدا می کند.

 

تهاجم سوم انگلستان به بوشهر

سومین لشکر کشی به ایران در جریان انقلاب مشروطه اتفاق می افتد. عملکرد انگلیسی ها در ارتباط با مشروطیت در بوشهر با تهران فرق می کند. سید مرتضی مجتهد اهرمی مشهور به علم الهدی، که از روحانیون طراز اول آن زمان و در محله کوتی بوشهر و در کنار عمارت امیریه ساکن بوده است، در جریان مشروطه به فتوای آیت الله آخوند خراسانی و به توصیه ی آیت الله سید عبدالحسین لاری(رهبر مذهبی منطقه ی فارس) قیام می کند. وقتی محمدعلی شاه قاجار مجلس را به توپ می بندد و آزادی خواهان را قتل عام می کند، در سراسر ایران یک سکوت مرگباری حاکم می گردد. آخوند خراسانی به علمای سراسر ایران از جمله به شاگردش سید مرتضی اهرمی فتوائی می دهند و فرمان می دهند که شما سعی کنید مراکز حکومتی را از دست نیروهای دولتی بیرون بیاورید و اختیارش را خودتان به دست بگیرید که سید مرتضی تمکین و اطاعت می کند و با کمک تفنگچی های رئیسعلی دلواری، بوشهر را از دست نیروهای استبدادی خارج می کند. این حادثه نشان می دهد که شهید دلواری قبل از جنگ جهانی اول هم به خاطر آن درایت و بینشی که داشته، وقتی که سید مرتضی از ایشان کمک می خواهد، با تفنگچی هایش به بوشهر می آید و دو ماه، بوشهر در اختیار سید مرتضی و تفنگچیان رئیسعلی قرار می گیرد. البته اسنادی هست که نشان می دهد زائر خضرخان اهرمی، رئیس عبدالحسن دشتی(رزمی) و خالو حسین دشتی و خیلی از مبارزین دیگر نیز در تصرف بوشهر نقش دارند.

علم الهدی اهرمی

آیت الله علم الهدی اهرمی

انگلیسی ها وقتی که احساس می کنند گمرک که از طرف مظفرالدین شاه در رهن انگلیسی ها گذاشته شده بود، درآمدش متوقف شده و در اختیار مشروطه خواهان قرار گرفته، شروع می کنند به کار شکنی و توطئه علیه سید مرتضی. مثلا عمال انگلیس و نیروهای احمد خان دریابیگی، بازار را غارت می کنند و می گویند این کار تفنگچی های سید مرتضی است. سید مرتضی بعد ها در نامه هائی که برای آخوند خراسانی می نویسد، مستند می گوید که اگر شما حرف من را باور ندارید، از کنسول روس یا ارامنه ی ساکن بوشهر سوال کنید؛ این ها توطئه هائی بود که علیه ما می شد و سربازان ما نبودند که بازار را غارت کردند. علی ای حال، انگلیسی ها، شهر را ناامن می کنند و با این بهانه که اتباع بیگانه جانشان در خطر است، ناوی به نام فاکس از هند عازم بوشهر می شود، می آید و صد تفنگچی سازمان یافته پیاده می کند و در درگیری ای که پیش می آید 4 تا 5 نفر از نیروهای شهید رئیسعلی دلواری به شهادت می رسند و بعد از مقاومت محدودی که اتفاق میفتد، رئیسعلی دلواری عقب نشینی می کند به سمت دلوار و بوشهر به تصرف نیروهای انگلیسی در می آید.

همانطور که در کتاب "سید مرتضی و مشروطه ی جنوب ایران" هم مفصلا صحبت کردم، سید مرتضی را اول با تحریم و محاصره ی اقتصادی تحت فشار قرار می دهند و بعد به مدت 18 روز به کشتی مظفری می فرستند و آنجا تحت نظر هست و بعد هم به بصره تبعیدش می کنند که بعدا به نجف می رود. بیش از یک سال آنجا ماندگار شده و با آخوند خراسانی مکاتباتی می کند. آخوند که متوجه حقانیت سید مرتضی و ظلمی که در حقش رفته می شود، از وزارت داخله عزل احمدخان دریابیگی - که در ماجرای تبعید سید مرتضی اهرمی و ظلم و ستمی که در حقش شده بود، نقش اساسی داشت-  را مطالبه می کند؛ که این کار انجام می شود و در حالی که سید هنوز در بین راه است احمد خان دریابیگی از حکومت عزل می شود و موقرالدوله حکمران می گردد. سید مرتضی برمی گردد و قضیه ختم می شود. اگر زمان را در نظر بگیرید، این اتفاق در 1330 قمری صورت می گیرد. دو سال بعد جنگ جهانی اول اتفاق می افتد.

 

تهاجم چهارم انگلستان به بوشهر

 جنگ جهانی اول همزمان است با هجوم چهارم انگلیسی ها به بوشهر. ایران در جنگ جهانی اول اعلام بی طرفی کرد. مستوفی الممالک که نخست وزیر وقت بود به دولت های متحد و متفق یعنی دولت هائی که در رأسشان یا انگلستان بود یا آلمان، اعلام کرد که ما در جنگ جهانی اول بی طرفیم، هر چند ایرانی ها تمایل داشتند که به آلمان ها علیه انگلیسی ها کمک کنند. رویکرد منفی انگلیسی ها در جریانی مثل مشروطه و رفتاری که با بزرگانی مثل سید مرتضی و دیگر مشروطه خواهان بوشهری داشتند، همه چیز را علیه انگلیسی ها آماده کرده بود.

وقتی که جنگ جهانی اول شروع شد، تحولاتی سریع اتفاق افتاد. یکی از آن ها این بود که کشور عثمانی که اول یک کشور بی طرف بود، وارد جنگ شد. عثمانی یک کشور مسلمان بود و علمای اسلام هم که در نجف و کربلا و سامرا بودند، به طرفداری عثمانی که یک کشور مسلمان بود، فتوا دادند. علمای ایران هم به تبعیت از علمای عراق خواستار این شدند که اگر ایرانی ها می خواهند موضع گیری کنند باید به طرفداری آلمان(متحد عثمانی) و علیه انگلستان باشد.

در این اوضاع و احوال می بینیم بی طرفی ایران نقض می شود، که اولین نمود این نقض بی طرفی، در بوشهر محقق می گردد. در این شرایط، موضع گیری مخالف با انگلستان، در وجود شخصی متجلی و متبلور می شود به نام رئیسعلی دلواری که بعد ایشان الگوئی می شوند برای همه ی کسانی که می خواستند- با این استعمارگری که آمده و در واقع با بهانه های مختلف سعی می کند جنوب ایران را تحت سیطره ی خودش در بیاورد- مقابله کنند.

رئیس علی دلواری

رئیس علی دلواری

 

در قرار داد 1907 که بین روسیه و انگلیس(دو سال بعد از مشروطه) امضاء شده بود، ایران را به سه منطقه تقسیم کرده بودند ؛ شمال برای روس ها، جنوب برای انگلیس ها و منطقه ی وسط، بی طرف.

 شهید دلواری وقتی متوجه شد که انگلیسی ها در عثمانی توفیقاتی بدست آورده و در عراق سلطه ی خودشان را اعمال کرده اند و در جنوب هم در حال افزایش تفنگچی های خودشان هستند، یک سری مبارزات پارتیزانی را شروع می کند که در ابتدای کتاب دلیران تنگستان، نوشته ی آقای رکن زاده ی آدمیت آمده است که دو نفر وارد بوشهر می شوند که یکی شخصی است به نام رئیسعلی دلواری و دیگری به نام خالو حسین دشتی که به خانه ی یکی از تجار بزرگ بوشهر به نام سید محمدرضا کازرونی می روند. بعد ها مشخص شد که سید کازرونی در این ملاقات، متعهد می شود از نظر مالی و تسلیحاتی برای جنگ با انگلیسی ها به این دو  کمک کند. از این تاریخ مبارزات پارتیزانی شروع می شود. مبارزات هم به این صورت بوده که تفنگچی های شهید دلواری در منطقه ی ریشهر، بهمنی و جاهائی که حضور انگلیسی ها پررنگ بود، حاضر می شدند. در آن مقطع نیز سرکنسولگری انگلیسی ها در سبزآباد بود.

 رئیسعلی و تفنگچی هایش از طریق دلوار و جاده ی ساحلی می آمدند و از طریق کنار بندرگاه و بهمنی  به سربازان انگلیسی حمله می کردند. دو تا از افسران برجسته ای که مجاهدین به هلاکت می رسانند، یکی به نام رنکینگ است و دیگری اولیفان و بعد از این ماجرا، انگلیس ها با این توجیه که اتباع و سربازان ما در امان نیستند، بوشهر را اشغال می کنند.

 

* این ادعای انگلیسی ها چقدر صحت دارد؟ یعنی آیا دو کشته آنها بهانه ایست برای اشغال، یا اینکه در هر صورت انگلیسی ها مایل به اشغال بوشهر بودند؟

 

دو کشته انگلیسی بهانه و نه علت اشغال بوشهر

اگر بر فرض هم که این اتفاق نمی افتاد، شکی نبود که کسانی مثل شهید دلواری با حضور بیگانگان مخالف بودند و دنبال فرصتی برای درگیری با انگلیسیها بودند و جنگ جهانی شرایط مساعدی را برای ایشان فراهم کرده بود.

جنگ جهانی اول و دوم، جنگ بین کشورهای اروپائی ست ولی گاهی پای این ها به ایران کشیده شده. هم در جنگ جهانی اول و هم در جنگ جهانی دوم که در زمان رضا شاه هست، این را می بینیم.

 اگر حتی هلاکت این دو افسر انگلیسی هم اتفاق نمی افتاد، چون انگلستان احساس کرده بود که در این اوضاع و احوال جنگی، احتمال این که رئیسعلی-که در جریان مشروطه چهره ی واقعی خودش را به عنوان یک فرد ضد انگلیسی که با حضور بیگانگان در ایران مخالف است، نشان داده بود،- به آنها ضربه ی اساسی بزند هست، بوشهر را اشغال می کردند.

در همین شرایط هم ما می بینیم که آلمان ها اقدام به فرستادن سفیران یا نمایندگانی مثل واسموس می کنند که قبلا هم در جریان مشروطه در بوشهر بوده و با مبارزان جنوبی ارتباط داشته است. پیش از این، او یک مدت کنسول آلمان در بوشهر بوده و از اوضاع و احوال اینجا آشنائی داشته و می دانسته که کدام نیروها در موضع مخالف با حضور انگلیسی ها در بوشهر هستند.

مشایخی

تمبری با عنوان "بوشهر تحت اشغال بریتانیا"

انگلستان در قرن 19 و 20 یک کشور استعمارگر به تمام معناست. مثلا این نقشی که الآن آمریکا ایفا می کند قبل از این، انگلستان ایفا می کرده است. بنابر این انگلیسی ها کشته شدن این دو افسر را بهانه قرار داده و نیروهایشان را در بوشهر پیاده می کنند، مواضع استراتژیک را می گیرند و بعد تمبری را چاپ می کنند که البته در اصل تمبر احمد شاهی است ولی رویش جمله ای چاپ شده:

Bushehr Under British Occupation

بوشهر تحت اشغال بریتانیا

این ماجرا (اعلام اشغال رسمی بوشهر) حساسیت نیروهای ملی و مذهبی یا آن هائی که به هر حال مثل رئیسعلی دلواری بودند را تشدید می کند و علمائی مثل آیت الله سید عبدالله بلادی بوشهری، سید مرتضی علم الهدی اهرمی، شیخ محمد حسین برازجانی، آقا سید علی نقی دشتی، آیت الله بحرانی و علمای دیگر- که آن ها هم همه به تبع علمای نجف، حکم جهاد علیه انگلیسی ها داده بودند- واکنش نشان می دهند. انگلیسی ها رسما اعلام می کنند که ما بوشهر را اشغال کردیم. بنا بر این درگیری ها به شدت افزایش پیدا می کند و این عملیات ها به تواتر می رسد.

 

وقتی شیخ حسین هم از جان خود و فرزندان و هم از منافع مادیش گذشت

 نکته ای که اینجا وجود دارد، این است که آغاز مبارزه با شهید دلواری است اما وقتی اسناد و مدارک تاریخی را می بینیم، متوجه  مکاتبه ای که کاکس با شیخ حسین چاهکوتاهی کرده می شویم. مکاتبه ای که در آن کاکس شیخ حسین را خطاب قرار می دهد که شما دوست ما هستی و قبل از این با ما معامله و تجارت می کردی. الآن چه شده که آمدی با زائرخضر خان که در موضع مخالف ما قرار گرفته، یا با غضنفرالسلطنه، می خواهی علیه ما اقدام کنی؟ [شیخ حسین چاهکوتاهی] جواب می دهد که آن زمانی که من با شما معامله می کردم، شما خاک این مملکت را اشغال نکرده بودید. اما الآن خاک ما را اشغال کردید و بنا بر این من دیگر چیزی به عنوان منافع مادی نمی شناسم. عِرق ملی و مذهبی من به من میگوید که بایستم و با شما مبارزه کنم.

من واقعا متأسفم که روی شیخ حسین چاهکوتاهی در تاریخ ما واقعا کم کار شده. چند کتابی در مورد ایشون چاپ شده اما آن شناخت لازم را(در مورد شیخ حسین چاکوتاهی)، ما به ایرانی ها ندادیم. این آدم با اینکه منافع اقتصادیش به خطر می افتد و با وجودی که (انگلیسی ها) تطمیعش می کنند و می گویند ما حاضریم تمام معاملاتمان را به سمت و سوی تو سوق بدهیم و حتی حاضریم علاوه بر چاهکوتاه، احمدی را هم به تو واگذار کنیم اما تو در مقابل ما نایست. اما اوپاسخ منفی می دهد و می گوید، من وظیفه ی دینی– ملی دارم و در مقابل شما می ایستم. هم خودش و هم دو تن از پسرانش شهید می شوند. یک پسرش شهید شیخ عبدالحسین چاهکوتاهی در جنگ کوه کُزی بدست همین انگلیسی ها کشته می شود. خودش و پسر دیگرش، شیخ خزعل چاهکوتاهی بدست اس.پی.آر کشته می شود. یعنی خودش و دو پسرش، سه تائی از جانشان و از منافع مالی و اقتصادی گذشتند اما در دفاع از آب و خاک کشور، یک قدم عقب نرفتند.

شیخ حسین چاهکوتاهی تاریخ

 

بوشهر اولین نقطه ای که مقاومت می کند

نکته ای که من اینجا می خواهم بگویم این است که وقتی نقض بی طرفی ایران صورت می گیرد، اولین نقطه ای که در تمام ایران از سیستان و بلوچستان بگیرید تا خوزستان، در برابر این نقض بی طرفی استقامت می کند و می ایستد، بوشهر و منطقه ی کنونی استان بوشهر است. با رئیسعلی شروع می شود، بعد زائرخضرخان، بعد خالو حسین، بعد شیخ حسین چاهکوتاهی و همه از جانشان مایه می گذارند. و خیلی از این ها یا مستقیم در جنگ به شهادت می رسند یا توسط عوامل انگلیسی ها و با استناد به خاطرات کاکس و چیک، ترور می شوند و از بین می روند. علی ای حال در جریان نقض بی طرفی و اشغال بوشهر، مجاهدین استان بوشهری به فتوای علمای استان و شخصیتی مثل آیت الله محلاتی که محل اسکانش در فارس هست می آیند وارد مبارزه می شوند. چند جنگ اتفاق می افتد. انگلیسی ها پس از اشغال بوشهر، به دلوار لشکر کشی می کنند و رئیسعلی موفق می شود آن ها را شکست بدهد و این یک آبرو ریزی است که در روزنامه ی تایمز آن زمان انعکاس پیدا می کند. بعد این توطئه شکل می گیرد که شر این نفر(شهید دلواری) را بکنید و فردی به نام غلامحسین تنگکی پیدا می شود که انگلیسی ها او را اجیر می کنند و دست انگلیسی ها از آستین این آدم بیرون می آید و این مبارز را به شهادت می رساند.

 

نبرد کوه کزی؛ نبردی برای انتقام

 بعد از این ماجرا، خالو حسین اعلام می کند که تا زمانی که انتقام رئیس را نگیریم روزه می گیرم یا اینکه برای جنگ اقدام کنیم. عده ای بر اساس تجربه ی جنگ خوشاب و ریشهر در 1273 نظرشان بر این بود که با انگلیسی ها جنگ منظم نکنیم. ولی خالو حسین اصرار به جنگ دارد و در نتیجه نبرد کوه کزی اتفاق می افتد. در نبرد کوه کزی تلفات ما خیلی بالاست. کشته زیاد می دهیم. ولی انگلیسی ها هم به اقرار اسناد خودشان خیلی تلفات می دهند. چند تن از افسران عالی رتبه شان کشته می شوند و در همین جنگ است که عبدالحسین پسر شیخ حسین خان چاهکوتاهی شهید می شود و خالو حسین دشتی در حد مرگ مجروح می گردد به نحوی که افسری که می خواهد تیر خلاص را خالی کند، می آید می بیند که این دیگر تمام است و رهایش می کند و خالو به این شکل نجات پیدا می کند. خالو در این جنگ اسیر می شود و یک سال در اسارت می ماند.

بعد ها در ماجرای بازداشت  اوکانر(کنسول انگلیس در شیراز) توسط مجاهدین، اوکانر را به اهرم می آورند. اوکانر و تنی چند از انگلیسی ها مدتی در قلعه ی کلات یا همان قلعه ی زائر خضر خان، اسیر مجاهدین است و سرانجام  توافقی بین زائرخضرخان و شیخ حسین چاکوتاهی از یک طرف و ترِوِر و کاکس که نائب کنسول و سرکنسول انگلیس بودند، از طرف دیگر امضا می شود. طی این توافق، خالو حسین با اوکانر، مبادله می شوند.

قلعه زائرخضرخان

 

نبرد بست چغادک

بعد از نبرد کوه کزی، نبرد بست چغادک را داریم که باز هم در آن نبرد با همه ی فداکاری هائی که زائر خضر خان و شیخ حسین چاهکوتاهی و غضنفرالسلطنه می کنند، نیروهای ما شکست می خورند و وقتی که می رویم به سمت پایان جنگ جهانی اول، پراکندگی نیرو ها و قدرت را در مجاهدین شاهدیم.

نیروهائی که قبلا با هم بودند بواسطه ی توطئه هائی که علیه آن ها می شود و قدرت یابی هر چه بیشتر متفقین و شکست های آلمان و پیروزی انگلیسی ها در عراق و نیروهائی که انگلیسی ها از بین النهرین به سمت بوشهر می آورند، تضعیف می شوند و پایگاه مقاومت از بوشهر به برازجان تغییر می کند. بعد هم غضنفرالسلطنه شکست می خورد و به سمت کوه های گیسکان می رود.

 

نتیجه جنگ جهانی اول و پرچم هایی که بالا و پایین شد

 جنگ جهانی اول پایان می پذیرد و در واقع نتیجه ی این مقاومت ها این است که بوشهر از اشغال در می آید. من در مقاله ی " بوشهر در تصرف انگلیسی ها" اشاره کردم که وقتی که انگلیسی ها بوشهر را اشغال می کنند، عکسی وجود داردکه در حالی عده ی زیادی از رجال بوشهر،  افسران انگلیسی و سربازان هندی را در میدان روبروی کنسول گری انگلیس (ساختمان نیمه مخروبه ی روبروی درمانگاه اباالفضل) نشان می دهد که پرچم انگلیس در حال بر افراشته شدن است و پرچم ایران دارد پایین می آید. اما یک عکس دیگر داریم که مربوط به بعد از این مجاهدت هاست و پرچم ایران در حالا بالا رفتن و پرچم انگلیس در حال پائین آمدن است.

در حقیقت بدلیل همین مقاومت های مجاهدان، کمتر از 7-8 ماه بعد از اشغال بوشهر، در یک تغییر و تحولی که اتفاق می افتد، احمد خان دریابیگی حکمران بوشهر می شود. احمد خان دریابیگی و انگلیسی ها به این نتیجه می رسند که تا زمانی که پرچم انگلیسی ها بالاست، مجاهدین از مقاومت دست بر نمی دارند و در نتیجه عکس دیگری داریم که پرچم انگلیس دارد می آید پائین و پرچم ایران بر فراز بام این منطقه به اهتزاز در می آید.

جناب استاد لطفا بفرمائید انگیزه ی اصلی انگلیسی ها از اشغال بوشهر چه بود؟

 

عامل اعلام جهاد با انگلستان و علت اصلی اشغال بوشهر

در جریان جنگ جهانی اول، عثمانی که بدوا بی طرف بود، وارد جنگ شد و در موضع آلمان ها قرار گرفت، که حتی شایعه شده بود آن زمان که ویلهلم پادشاه و امپراتور آلمان هم مسلمان شده و به او می گفتند حاج ویلهلم. البته شایعه ای بیشتر نبود. دروغ بود.

نفر دوم از راست: ویلهلم دوم که در بوشهر به حاج ویلهلم معروف شد

 

وقتی که عثمانی ، در مخالفت با انگلستان به جنگ می پیوندد ، علمای منطقه ی بین النهرین که ارتباط تنگاتنگی با علمای جنوب ایران داشتند، فتوای جهاد با انگلیسی ها صادر می کنند. این فضا باعث می شود که علمای بوشهر هم به طرفداری از مسائلی که در عتبات عالیات دارد اتفاق می افتد، فتوای جهاد دهند. چون عتبات عالیات در این مقطع دارد در اشغال انگلیسی ها قرار می گیرد؛ یعنی انگلیسی ها به آنجا هم تجاوز کردند. وقتی که به مکه ی ما و مناطق مذهبی و اماکن مقدسه ی ما تجاوز بشود، هر مسلمانی در هر گوشه ی دنیا بر می خیزد. آیت الله سید عبدالله مجتهد بلادی هم، کتاب "لوایح و سوانح" را در 110 ماده در اصول حرب، نوشتند. ایشان نوشتند که شما مسلمانان ایرانی که می خواهید با انگلیسی ها بجنگید، این اصول 110 ماده ای را باید اجرا کنید. تحت عنوان لوایح و سوانح. نکات خیلی جالبی دارد. در همین اصول 110 ماده ای، آیت الله بلادی ، اشاره کرده اند که عکس هم بگیرید و مستندش هم کنید که آیندگان ببینند که شما چه کار کردید یا مثلا وقتی اسیری می گیرید حق ندارید اسیر را بکشید. اسلام می گوید این ها را باید نگه دارید.

وقتی اینجا فتوا داده می شود ، انگلیسی ها احساس می کنند که اگر پیش دستی نکنند و به بهانه ی هلاکت دو افسرشان ، مناطق حساس و استراتژیک بوشهر را اشغال نکنند، ممکن است تجربه ی مشروطه ی بوشهر تکرار شود(خارج شدن گمرک از دست آنها) . بنابر این بوشهر را تصرف کرده، اعلام می کنند بوشهر در اشغال ماست و بعد می آیند دیوارچینی می کنند، فنس هائی کشیده می شود، حریم نظامی و مناطق امن برای خودشان تعریف می کنند و در واقع حساسیت ها را هم بیشتر می کنند. یعنی مبارزان و مجاهدان جنوبی را به عکس العمل در مقابل خودشان وا می دارند.

آیت الله بلادی بوشهری

آیت الله علامه بلادی بوشهری

 

* در خصوص اشغال بوشهر دو روایت هست یکی اینکه در قدم اول هیچ گلوله ای در برابر انگلیسی ها شلیک نشده و بندر بوشهر بدون هیچ مقاومتی اشغال شده. بعضی هم ادعا کردند، ژاندارمری، از خودش مقاومت نشان داده و درگیر شده. کدامیک دقیق ترند؟

 

اقدامات ابتدایی انگلیسیها پس از اشغال بوشهر و تنها مقاومتی که در ابتدا وجود داشت

روایت دوم درست هست. ببینید خاطرات احمد اخگر به این مطلب اشاره دارد. احمد اخگر، سرهنگ ژاندارمری ست که در این زمان به بوشهر  می آید و گزارش می دهد. اخگر در خاطراتش می نویسد: "من بیرون از شهر بودم. وقتی آمدم دیدم که بوشهر وضعی خیلی غیر عادی دارد. سوال کردم از یکی از افرادی که آنجا بود؛ به من گفت مگر خبر نداری انگلیسی ها بوشهر را اشغال کرده اند."

انگلیسی ها بلافاصله بعد از اشغال بوشهر، بدوا می آیند قدرت را از موقرالدوله که حکمران بوشهر است، می گیرند و بازداشتش می کنند. یک حاکم نظامی برای بوشهر تعیین می کنند به نام ویلسون. یعنی حکومت کاملا در دست انگلیسی ها می افتد. بعد عناصری که از نظر انگلیس ها ممکن بود مخل آرامش و آسایش باشند، و ممکن بود توطئه ای علیه شان انجام دهند را بازداشت کرده به شهر تانه ی هند تبعید می کنند. شما کتاب "دلیران تنگستان" را اگر بخوانید از چند چوک نام برده که نام خانوادگی نسل پیشین چوبک است یا خود موقرالدوله یا کدخدای تنگک به نام زائر علی تنگکی که فردی ضد انگلیسی بوده و رابطه ی تنگاتنگی با شهید دلواری داشته را تبعید می کنند. ماجرا اینطور بوده که انگلیسی ها حمله می کنند به تنگک و آنجا درگیری خونینی می شود که بعد زائر علی تنگکی عقب نشینی می کند می رود داخل امام زاده عبدالمهیمن و بعد انگلیسی ها وارد امامزاده می شوند و در حالی که او زخمی است، اسیرش نموده و به هند تبعیدش می کنند. تبعیدی ها حدود 12 ، 13 نفری هستند و در کنار این ها کنسول آلمان "لیستِرمن" یا "لیسِت مان" (به هر دو شکل در منابع تاریخی آمده)، را هم با همسرش باز داشت می کنند به این بهانه که آلمان ها دارند در بوشهر توطئه می کنند. همچنین نماینده ی شرکت آلمانی وانکهوس و تعداد دیگری از آلمان ها ، همه را با کشتی به تانه ی هندوستان تبعید می کنند. اما در این ماجرای اشغال، خود احمد اخگر می گوید تنها مقاومتی که شد یک مقاومت جزئی از طرف ژاندارمری بوشهر بود. دلیلش را هم این می دانند که چون امنیت آن موقع بدست سوئدی ها بوده که ژاندارم ها را تربیت و آموزش می دادند و چون سوئدی ها در موضع مخالف با انگلیسیها بودند، لذا ژاندارمری هم موضعی ضد انگلیسی داشت. ما خاطراتی داریم از افسری سوئدی به نام "نیلستروم" که کتابی دارد به نام "شاخه نبات" که الآن کتاب دومش را هم خود آقای افشین پرتو که از مترجمان به نام ایران هست، کتاب دوم را هم برای حوزه ی هنری چاپ کرده اند.

 

خاطره افسر سوئدی از دیدار با شهید رئیس علی

نیلستروم در خاطراتش تعریف می کند که من بعد از اشغال بوشهر، رفتم به سمت دلوار. او ملاقاتی دارد با شهید دلواری. می نویسد: وقتی وارد دلوار شدم، اینقدر خوشحال شدم مثل اینکه می خواستم پادشاه سوئد را ببینم. بعد در خاطراتش تعریف می کند می گوید: وقتی من رئیسعلی را دیدم تازه از عملیات برگشته بود. اسب هاشان را کناری گذاشتند، بعد من را به وی معرفی کردند، خوشحال شد گفت بنشینید بعد دست و صورتش را شست و بعد سفره ای انداختند و گفتند ایشان روزه است.

یعنی رئیس و تفنگدارانش وقتی می رفتند عملیات که در ماه رمضان بوده و با دهان روزه میرفته اند. بعد توضیح می دهد و ترسیم قیافه ی ظاهری شهید دلواری می کند که موهای مجعد و ابروهای پرپشتی داشته. صورت اینطور و قد چنانی داشت. من بارها گفتم که اگر کسی بخواهد برای رئیسعلی مجسمه درست کند، بهترین توصیف همین نوشته ی نیلستروم است.

 

چرا بوشهر برای بریتانیا اهمیت داشته است؟

یک مقاومت جزئی توسط ژاندارمری اتفاق می افتد ولی اینقدر انگلیسی ها به موقع عمل کردند و نیرویشان در بوشهر زیاد است که مقاومت ژاندارمری اثری نداشت. انگلیسی ها از 1763 میلادی در بوشهر نیرو داشتند هم در محله ی کوتی و هم در سبزآباد. این نیروها مخصوصا زمانی تعدادشان بیشتر میشود که در بین النهرین پیروزی بدست می آورند و نیروهای دیگر را هم سوق می دهند می آورند بوشهر. چون بوشهر، باب الابواب خلیج فارس و معتبر ترین بندر تجاری ایران است. در بوشهر بیش از ده کنسولگری بوده. کنسولگری بلژیک، آلمان ،سوئد، نروژ، هلند، روسیه، فرانسه و انگلیس. بسیاری از کمپانی های خارجی در بوشهر فعالیت می کردند و دفتر داشتند. یعنی قلب اقتصادی ایران، بندر بوشهر بوده نه بندرعباس و نه خرمشهر. بنابر این انگلیسی ها می دیدند که اگر بوشهر را از دست بدهند در واقع شریان اصلی اقتصادی خودشان که همان راه شاهی باشد را از دست داده اند. راه شاهی از بوشهر شروع می شد و تا تبریز می رفت. بنابر این به خاطر آن جایگاه امنیتی- سیاسی و اقتصادی و نظامی ای که بوشهر در آن مقطع داشته،انگلیسی ها سریع نیرو پیاده کردند، تمام مواضع حساس را گرفتند و فقط یک مقاومت جزئی از طرف ژاندارمری صورت می گیرد.  

مشایخی

* انگلیسی ها 5 روز پس از اشغال بوشهر به دلوار لشکرکشی دریائی می کنند. در خصوص جنگ دلوار هم دو روایت هست.  یک روایت ( که روایت شما در کتاب مبارزات خالو حسین و روایت آقای یاحسینی در کتاب رئیسعلی دلواری می باشد) این هست که مجاهدین دشتی به یاری شهید دلواری شتافتند. روایت دوم(که روایت آقای احمد فرامرزی در کتاب شیخ حسین چاهکوتاهی باشد) هم این است که علاوه بر خالو حسین و رئیس عبدالحسن و تفنگچیان دشتی، زائر خضر خان اهرمی و نیز تفنگچیان شیخ حسین چاهکوتاهی هم در جنگ دلوار حضور داشتند. لطفا تبیین بفرمائید.

 

اختلافی میان زائر خضرخان و رئیس علی وجود نداشته. ماجرای تلاش عده ای برای ایجاد ذهنیت

آقای فرامرزی درست می گوید. من منابع جدیدی که دیدم، متوجه شدم زائر خضر خان و تنفنگچیان شیخ حسین چاهکوتاهی هم در جنگ دلوار مشارکت داشتند. ببینید ما قبلا کتب فراشبندی و رکن زاده ی آدمیت را می دیدیم و منابع ما همین ها بودند. اما در حال حاضر با توجه به امکاناتی که هست و دسترسی ای که به منابع وجود دارد، دامنه ی اطلاعات ما بیشتر شده است.

اخیرا دو کتاب از گزارش های مستر چیک (نائب کنسول انگلیس در بوشهر) چاپ شده که آقای افشین پرتو ترجمه اش کرده. شما درجلد اول کتاب می بینید که گذشته از مجاهدین دشتی همچون خالو حسین و رئیس عبدالحسن دشتی، که روستا به روستا از دشتی نیرو جمع می کردند، از منطقه ی تنگستان و چاهکوتاه هم زائرخضر خان و شیخ حسین خان به کمک رئیسعلی به دلوار می روند.

زائرخضرخان تنگستانی

 

شاید تا یکی دو سال پیش همواره یک ذهنیت تاریخی را می خواستند ایجاد کنند که بین زائر خضر خان و رئیسعلی اختلاف بوده. شما گزارش های مسترچیک را که نگاه می کنید می بینید اصلا این اختلاف نبوده و این اختلاف ساخته ی ذهن افرادی بوده که می خواستند بین این دو نفر اختلاف بیاندازند. مستر چیک گزارش به روز می داده است. می نویسد امروز به ما اطلاع دادند که زائرخضرخان در اهرم، جلسه ای تشکیل داده و در این جلسه رئیسعلی دلواری و خالو حسین دشتی و شیخ حسین چاهکوتاهی حضور داشته. دو سه بار در این یادداشت های چیک می توانیم این ارتباطات مجاهدین را با هم ببینیم. یعنی این ها ارتباط تنگاتنگی داشتند. و وقتی که یکی شان مورد تعرض قرار می گرفته، دیگران به کمکش می رفتند.گزارش های مستر چیک ، گزارش های نیلستروم، گزارش های کاکس و اسناد تاریخی دیگری که الآن در اختیار ما قرار گرفته، موید این واقعیت هست که رابطه ی تنگاتنگی بین مبارزان بوده، از هم حمایت می کردند و در جنگ دلوار هم مجاهدین به کمک شهید دلواری رفته بودند.

 

* دو روایت از پیروزی مجاهدین دلوار در دسترس است. یکی این که اشتباه ناو جونو در بمباران مواضع انگلیسی ها عمده ی تلفات را وارد کرده ( که روایت سید ضیاء الدین طباطبائی مدیر روزنامه ی رعد است) و این روایت پیروزی مجاهدین را به اشتباه محاسباتی انگلیسی ها نسبت می دهد و نه تدبیر مجاهدین و روایت دوم(که روایت دکتر یاحسینی در کتاب رئیسعلی دلواری است) اینکه اشتباه ناو جونو تلفات زیادی نداشته ولی بدلیل رعب و وحشت انفجار گلوله ها، نزدیک واحد های انگلیسی ، نظم یگان به هم خورده و شهید دلواری از این فرصت برای وارد کردن ضربه استفاده نمودند.

 

روایتی از تدابیر جنگی شهید رئیس علی

هر دو نکته( تدبیر شهید دلواری و اشتباه توپخانه ی انگلیسی) می تواند موثر باشد. من هر دو را موثر می دانم ولی بیشتر تدبیر و اندیشه ی خود رئیس هست. ببینید رئیسعلی نیروهاش را از دلوار نو به کهنه منتقل کرده بود. رئیسعلی دلواری در جریان دفاع از دلوار، از دو تاکتیک جنگی استفاده کرد. یکی استفاده از تک تیراندازهای ماهر مثل رئیس بوجیکی بوده که اینها را در نخلستان مستقر نمود. رئیس از تک تیراندازها خواست که هندی ها را هدف نگیرند و سعی کنند انگلیسی ها را بزنند و بخصوص افسران عالی رتبه ی انگلیسی را بزنند. 

در این اوضاع و احوال، از سمت مجاهدین علامتی داده می شود که ناو جونو به اشتباه تصور می کند دشمن در جائی مستقر است که از قضا انگلیسی ها مستقر بودند و ناو جونو همان نقطه را که محل استقرار انگلیسی ها بود، هدف قرار می دهد. شهید دلواری که تا حالا عقب نشینی تاکتیکی کرده بود، پس از بمباران مواضع انگلیسی ها توسط ناو جونو، وارد عمل می شود و یکباره هجوم ناگهانی می برد به سمت انگلیسی ها. انگلیسی ها از یک طرف در برابر تک تیر انداز ها تلفات می دهند . از طرف دیگر بمباران ناو جونو از آنها تلفات می گیرد و ناگهان با هجوم نیروهای مجاهدین مواجه می شوند. در فیلم دلیران تنگستان هم اگر دیده باشید، کار به شکست و اسارت انگلیسی ها می کشد و رئیسعلی که التماس انگلیسی ها را می بیند می گوید که بریزیدشان به دریا. نه اینکه غرقشان کند. نه . برای اینکه به قایق ها و کشتی هایشان برگردند.

 

ماجرای قتل شهید رئیس علی

این یک پیروزی بسیار بزرگ است و در روزنامه های دوره ی قاجار که من نگاه می کردم، انعکاسش خیلی خوب بوده و شاید عامل اصلی طرح ریزی توطئه ی قتل رئیسعلی هم همین پیروزی دلوار بوده باشد. چرا که مستر چیک در گزارش هایش می نویسد که من میرزا رحمت لیلکی را خواستم و به او گفتم که رئیسعلی برای ما شری شده. باید فکری کرد. میرزا رحمت گفت که تنها کسی که می تواند شر رئیسعلی را از سر ما بکند، غلامحسین است. گفتم برو با او صحبت کن. روز بعد، برگشت و گفت که شر رئیس کنده شد؛ دیشب رئیسعلی به قتل رسیده. چیک می نویسد اینقدر خوشحال شدم که می خواستم میرزا رحمت لیکی را در بغل بگیرم و قهقهه بزنم. بعد می گوید که: "فردی کشته شد. من هم به هدفم رسیدم. تاریخ در مورد من(آمر) و آن کسی که این کار کرده(عامل)، چه قضاوتی خواهد کرد؟" و به نظر من این ترور شکل نگرفت مگر به خاطر آن آوازه و شهرتی که شهید دلواری بر اثر شکست نیروی دریائی قدرتمند انگلستان، با آن ناوگان با عظمت، در دلوار کسب کرد.

رئیسعلی دلواری

شهیدرئیس علی دلواری و تفنگدارانش

 

* در خصوص سایر روسای نهضت ضد استعماری جنوب توضیح بفرمائید. به جز شهید دلواری چه افراد دیگری حضور دارند.

 

شهید رئیس علی، واسموس و ماجرای نامه شهید به شیخ محمدحسین برازجانی

ببینید حضرت حافظ شعری دارند که :

حسنت به اتفاقِ ملاحت، جهان گرفت       آری به اتفاق، می توان جهان گرفت

من در مبارزات ضد استعماری، رئیس را تاج سر کرانه می دانم. سردار جنوب می دانم. مبارزی ست که هم در جریان مشروطه و هم در جنگ اول پیشگام بوده. در اعتقاد راسخ اسلامی اش شکی نیست. آنهائی که می خواهند بگویند واسموس مشوق رئیس بوده در اشتباهند. واسموس بعد به رئیسعلی پیوسته. یعنی اول واسموس شروع نکرده. او آمده و از آنجائی که رئیس نیاز به تفنگ و تسلیحات داشته، تسلیحاتی در اختیارش گذاشته شده تا بتواند بهتر مبارزه کند. در اسلامیتش، در صداقتش و در پاکیش و در پیروی و اطاعتش از علمای وقت و در ارتباط تنگاتنگش با آیت الله سید عبدالله بلادی بوشهری، شکی نیست. برای نمونه در نامه به شیخ محمد حسین برازجانی می نویسد:

"فدای وجود باهرالنورت گردم... ای کاش چند تن مثل تو داشتیم... انگلیسی ها شایع کردند که فلانی حمایت به کنسول ژرمن دارد من از هیچ کس باکی ندارم.

خوش بود گر محک تجربه آید به میان / تا سیه روی شود هر که در او غش باشد"

 

روسای دیگر نهضت ضد استعماری جنوب

نامه ی بسیار زیبائی است که نشان می دهد که چقدر عظمت شخصیت دارد نویسنده ی نامه. حالا شما در کنار شهید دلواری، زائر خضر خان را می بینید. شیخ حسین چاکوتاهی را می بینید با آن توضیحاتی که عرض کردم، غضنفرالسلطنه ی برازجانی را می بینید که چیک در یادداشت هایش در خصوص غضنفر می نویسد که آگاه ترین و باسوادترین خانی که دارد با ما جنگ می کند، غضنفر است. و می نویسد که خیلی تلاش کردیم که بتوانیم غضنفر را بخریم . در آخرین گزارش هایش هم می گوید که هر کاری کردیم بلکه از مواضع ضد انگلیسی اش کوتاه بیاید، کوتاه نیامد.و بعد ها بیرون کردنش از برازجان و رفتنش به گیسکان و مسائل بعدی که برایش اتفاق میفتد، محصول همین استقامتش بر مواضع ضد استعماری است. یا خالو حسین دشتی. همه ی این ها دست به دست یکدیگر دادند و افتخاری برای هر ایرانی در سرتاسر ایران آفریدند نه تنها بوشهر ما. مقاومتی که اینها کردند الگوئی شد برای ما در 8 سال دفاع مقدس. الگوئی شد در سال های بعد تر اصلا. در مناسبت های مختلف. خود این تفکر که اگر سر به سر تن به کشتن دهیم از آن به که میهن به دشمن دهیم.

می خواهم بگویم آنی که پیشگام و پیشتاز و پیشقدم هست، رئیسعلی دلواری است و آنی که آمده و این مبارزه را تکمیل کرده، آن سردارانی اند که یکی امیر اسلام لقب می گیرد(زائر خضر خان تنگستانی) یکی سالار اسلام لقب می گیرد (شیخ حسین خان چاکوتاهی) یکی غضنفر السلطنه(محمدخان برازجانی) می شود خوب اینها همینطور که لقب نگرفته اند. بنا بر این همه ی این ها در پیروزی های بدست آمده و در بالا رفتن پرچم ایران و پائین آمدن پرچم انگلستان نقش داشتند ولی خوب نقش این ها نمی تواند یکسان باشد.

 

* در دستنوشته های مسترچیک از روحانی نمایانی سخن رفته است که مواجب بگیر انگلیسی ها بوده اند و تلاش به پراکنده نمودن مردم و ممانعت از قیام و شورش عمومی داشته اند. این افراد مشخص شده اند چه کسانی بوده اند؟

 

کلام واحد شیعه و سنی برای مقابله با انگلیس

ببینید من جدا روی این مسئله خیلی دقت نکردم ولیکن ببینید این یک واقعیت تاریخیست که انگلیسی ها شعارشان "تفرقه بیانداز و حکومت کن" بوده و هست؛ و ممکن است در آن زمان افرادی بوده اند که در برابر این تطمیعی که اتفاق افتاده ، تسلیم شدند ولی وقتی شما نگاه می کنید، اکثر علمای بوشهر اعم از سنی و شیعه، موضعی ضد استعماری دارند. خیلی جالب است؛ ما سندی داریم که سیدمرتضی مجتهد اهرمی امضاء کرده، زائرخضرخان امضاء کرده شیخ حسین چاکوتاهی امضاء کرده، آیت الله محلاتی امضا کرده و در کنار اینها آیت الله جامعی(جد خاندان اهل سنت جامعی) هم امضا کرده است. مضمون نامه این است که آقا به داد مجاهدین جنوب برسید. ما از نظر پشتیبانی مالی و تسلیحاتی مشکل داریم. و جالب است این نامه بعدا برای سیدمحمدرضای کازرونی هم فرستادند و از ایشان هم خواستند که شما کمک کنید تا بتوانیم در برابر این متجاوزان مقاومت کنیم. من کتابی مستقل کار کردم و این سند را آوردم. نمونه ی این خیانتی که شما می پرسید، ممکن است اتفاق افتاده باشد ولی بسیار کم رنگ است یعنی شما وقتی علما را نگاه می کنید آیت الله سید عبدالله مجتهد بوشهری، شیخ محمدحسین برازجانی، آقاسیدعلی نقی دشتی، آیت الله بحرانی، آیت الله جامعی و خیلی های دیگر، همه در موضع مخالف انگلیس ها بودند. انگلیسی ها دنبال تطمیع همه ی این ها بودند ولی موفق نشدند.

مشایخی

* سرنوشت رهبران نهضت جنوب چه می شود؟

 

سرنوشت رهبران نهضت

رئیسعلی دلواری به شهادت می رسد. زائر خضر خان و دو پسرش به نام محمد علی خان و سام خان به دست مخالفینشان به قتل می رسند. شیخ حسین چاکوتاهی و دو پسرش توسط نیروهای تفنگدار جنوب کشته می شوند. غضنفرالسلطنه ی برازجانی هم متاسفانه به دست یکی از نیروهای منطقه، به دستور رضا شاه در خلع سلاح به قتل می رسد.

 

* یکی دیگر از حوادث مرداد ماه سقوط دولت ملی گرای دکتر مصدق است که امام خمینی ایشان را نامسلمان می خواندند. گذشته از مباحثی که در خصوص اشتباهات دکتر مصدق -که منجر به کودتای آمریکائی انگلیسی شد-  مطرح است، چندی ست اظهاراتی در خصوص مقابله ی دکتر مصدق با تنگستانی ها در دوره ی حضور او در فارس بعنوان والی ایالت فارس است. لطفا توضیح بفرمائید ماجرا چه بوده است.

من اسنادی در این خصوص ندیدم. جسته و گریخته مثل شما شنیدم ولی ببینید تا سند و مدرک مستدلی بدست نیاید، ما نمی تونیم اظهار نظر کنیم. چون ببینید اینها عوارض دارد در علم تاریخ. من اسناد و مدارکی در این خصوص ندیدم و البته در این زمینه هم کار نکردم. بیشتر روی رئیسعلی کار کردم و زائرخضرخان و خالو حسین دشتی وکتابی هم در این خصوص نوشتم تحت عنوان "مبارزات خالو حسین دشتی".

 

* در یک نگاه واقع بینانه آیا قیام و مجاهدت های مردم در نهضت جنوب، تأثیری بر سیاست های انگلیسی ها گذاشت. برخی( همچون دکتر نظامی) قائلند با وجود رشادت ها و فداکاری های مجاهدین، این درگیری ها تأثیری بر سیاست های انگلیسی ها نداشته است.

 

تاثیر مقاومتها

حتما اشتباه است. مگر می شود؟ من گفتم همین قدر بس که عرض کنم همین مبارزات و خون هائی که از مجاهدان ریخته شد منجر به آزادی بوشهر از اشغال و پائین آمدن پرچم انگلستان گردید. مجاهدانی که خیلی از آن ها گم نام هستند.

یک شاعر اسپانیائی هست به نام شاندر پتوفی. ایشان یکی از شاعران انقلابی بود که بر ضد ژنرال فرانکو(دیکتاتور فاشیست حاکم بر اسپانیا در دوره ی جنگ اول) فعالیت می کرد و شعر می سرود ودر نهایت هم در این راه کشته شد. پتوفی می گوید که به سربازانی احترام بگذارید که از افسران بالاترند. چرا؟ خوب چون این ها هستند که می روند فتوحات می کنند. این ها هستند که از جانشان مایه می گذارند و بعد افسران، خوشحال می شدند که ما بودیم که فاتح شدیم. حرف قشنگی می زند. مگر می شود مبارزانی مثل رئیسعلی و سربازان گم نامی که در زیر لوای این شخص با انگلیسی ها می جنگیدند یا خالو حسین دشتی یا آن مبارزانی که از روستاهای دشتی پای پیاده می آمدند تا میدان نبرد در بوشهر، جهادشان بی اثر مانده باشد. من در کتاب "مبارزات خالو حسین" آوردم. مصاحبه ای که با پسرش و بازماندگانش داشتم ،می گویند با آن مشکلاتی که مجاهدین برای تأمین اسلحه داشتند، اگر تأثیر نداشت هرگز پرچم انگلستان از بام سرای این مملکت پائین نمی آمد. چرا مستر چیک، ترِوِر و دیگران به این نتیجه رسیدند که پرچم انگلستان را پائین بیاورند؟ این نیست مگر به سبب این مقاومت ها. همین مبارزات هست که چند سال بعد به شکل دیگری بروز می کنه و در جریان مبارزات ملی شدن صنعت نفت خودش را نشان می دهد که آیت الله کاشانی و دکتر مصدق، دست به دست هم می دهند و نفت را ملی می کنند و نهایتا انگلیس ها را وادار به خروج از ایران می کنند. شما بعد از جنگ جهانی اول اگر رفتارهای انگلیسی ها را با بوشهری ها ملاحظه کنید می بینید زمین تا آسمان فرق کرده. مداخلاتشان و حضورشان بسیار کم رنگ تر شده و سعی می کنند به یک شکل دیگری به اصطلاح

 

* احترام آمیزتر؟

بله. این ها تأثیرات مثبتی بوده که این قیام ها داشتند.

مشایخی

 

* نهضت جنوب چه هویتی دارد؟ ملی؟ مذهبی؟ ملی مذهبی؟ برخی(همچون دکتر موسی نجفی) آن را از تجلیات موج سوم بیداری اسلامی می دانند. لطفا تبیین بفرمائید.

 

هویت نهضت جنوب - تلاش علامه بلادی برای همراهی خوانین

ببینید در این که محرک، موسس و مشوق اصلی این مبارزات علمای روحانی بودند هیچ شکی نمی شود کرد. شما ببینید این مبارزات از نجف شروع می شود و می آید تا منطقه ی جنوب و منطقه ی ما و می رود تا لارستان امتداد می یابد.

شما در لارستان سید عبدالحسین لاری را می بینید که هم در جریان مشروطه و هم بعد از مشروطه نامه می نویسد به سید مرتضی اهرمی. توصیه می کنم به همه ی کسانی که دوست دارند بدانند که نقش روحانیت در مبارزه با استعمار چقدر پررنگ است، پیشنهاد می کنم کتاب لوایح و سوانح آیت الله بلادی را بخوانند . آیت الله بلادی در این کتاب می نویسد من برای اینکه خوانین منطقه (استان کنونی بوشهر) را در مبارزه ی با انگلیسی ها با خودمان همراه کنیم، با پای پیاده، خیلی از این مناطق را رفتم. ایشان دیلم رفته، گناوه رفته.  بندر ریگ رفته. حیات داوود رفته که حیدر خان حیات داوودی و احمدخان انگالی را با خودشان همراه کنند و در مورد این افراد در کتاب خودش اظهار نظر کرده. از بوشهر برداشته رفته دلوار شهید دلواری را دیده. رفته خالو حسین دشتی را دیده. این ها چون احساس مسئولیت می کردند و وظیفه ی شرعی خودشان می دانستند، چنین می کردند. بنا بر این در اینکه این مبارزات، صبغه ی اصلیش اسلامیتش هست، شکی نیست اما همه ی ما در کنار این اعتقادات و باورهای اسلامی و اطاعتی که در برابر دستورات دینی داریم، بالأخره عرق ملی و وطنی هم داریم. ولی اگر ما بخواهیم با برداشت های امروزین بگوییم ملی – مذهبی ست ، نه اینطوری نه. این را مثلا در نامه ی شهید دلواری به مجتهد برازجانی می بینیم که می نویسد : امروز خاک این کشور مورد تعرض قرار گرفته و من وظیفه دارم در مقابل این ها بایستم.  اما شما ببینید این نامه را خطاب به یک روحانی نوشته و ابتدا در مورد اسلام و مفاهیم دینی صحبت می کند و بعد از عرق ملی و وطنی اش جهت استقامت در برابر این نیروهای متجاوز سخن می گوید.

 

* چهره های شاخص روحانیت مبارز بوشهر چه کسانی بوده اند؟

 

چهره های شاخص روحانیون نهضت

به ترتیب بخواهم نام ببرم، آیت الله سید عبدالله مجتهد بلادی، که شما این را در گزارش های چیک هم می بینید که از ایشان به عنوان اصلی ترین و عمده ترین دشمن خودش نام می برد. و همین هم باعث شد که وقتی بوشهر اشغال شد، رئیسعلی و تنی چند از مجاهدین، مخفیانه، آیت الله بلادی را از بوشهر خارج می کنند چون اگر این کار را نمی کردند، انگلیسی ها دستگیر  و تبعیدشان می کردند به هند. و ایشان می روند شیراز و باز به مبارزاتشان ادامه می دهند و نامه برای ناصر دیوان کازرونی و صولت الدوله ی قشقائی می نویسند و کتاب لوایح و سوانح را می نویسند و علمای شیراز را علیه انگلیسی ها تهییج می کنند. بعد از ایشان، آیت الله سید مرتضی علم الهدی اهرمی، جناب آیت الله شیخ محمد حسین برازجانی، آقا سید علی نقی دشتی، آیت الله بحرانی که در منطقه ی بردخون و دشتی حضور داشتند. شعری هست از آقای حامدی مبنی بر این که ایشان(آیت الله بحرانی) هم از روحانیونی بوند که فتوای جهاد علیه انگلیسی ها داده و علمای دیگری هم بودند که نامشان چندان برجسته نشده و نمونه اش هم آیت الله جامعی بودند.  

 

* برخی جامعه شناسان (همچون دکتر قاسم زائری استاد جامعه شناسی تاریخی دانشگاه تهران) معتقدند ابعاد هویتی نهضت جنوب دیده نشده است و به آن بصورت امری از دست رفته و منفصل از حال نگریسته می شود و نسبت هویتی آن با انقلاب اسلامی مورد توجه قرار نگرفته است. لطفا شما به عنوان مورخ توضیح بفرمائید که نگاه هویتی به نهضت جنوب تا چه میزان صحیح و راه گشاست؟

 

نقش هویتی نهضت جنوب مغفول مانده است

خیلی می تواند موثر و راهگشا باشد. این نکته ای بود که در کنگره ی "نقش روحانیت و بانوان در مبارزات رئیسعلی دلواری در برابر انگلیسی ها" در مقاله ای که آقای دکتر عاشوری نژاد، ارائه کرد، هم مطرح شد. متأسفانه نقش هویتی نهضت جنوب مغفول مانده و ارتباط و اثرگذاری اش با انقلاب اسلامی کمتر کار شده. و بیشترین کاری که روی نهضت جنوب شده، در حد وقایع نگاری و حتی کمتر تحلیلی بوده و عمدتا در چارچوب تاریخ بدان نگریسته شده. ما مقدار زیادی اسناد و مدارک و اطلاعات تاریخی داریم ولی روی این ها واقعا کار نشده. مثلا رئیسعلی دلواری، را در سریال "دلیران تنگستان" می بینیم که رشادت ها و مبارزاتی دارد و بعد به شهادت می رسد اما در مورد اینکه هدف، غرض و انگیزه ی شهید دلواری از این مبارزات چه بود، چیزی نمی بینیم؟ واقعا نتوانستیم یعنی تا الآن کار نشده و حتی به نظر من می توان همایشی در همین راستا برگزار کرد در چارچوب همین پرسش شما با حضور صاحب نظرانی که در این حوزه کار کردند و نه مثل بنده که صرفا از منظر علم تاریخ به نهضت جنوب نگاه می کنم. بلکه اساتید علوم اجتماعی، جامعه شناسی و سایر علوم مرتبط، تا نهضت جنوب از منظر هویتی دیده شود و نسبت هویتی این نهضت با انقلاب اسلامی، روشن تر گردد.



49
پسندیدم

-