هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید
چهارشنبه، 27 فروردين 1404
ساعت 13:15
به روز شده در :

 

 

 

رجانیوز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

 

چهارشنبه 10 تير 1394 ساعت 18:55
پنجشنبه 10 خرداد 1397 18:55 ساعت
2015-7-1 18:55:08
شناسه خبر : 216204
اگر بنا بود امام مجتبی(علیه‌السّلام)، جنگ با معاویه را ادامه بدهد و به شهادت خاندان پیامبر منتهی بشود، امام حسین(ع) هم باید در همین ماجرا کشته میشد، اصحاب برجسته هم باید کشته میشدند، «حجربن‌عدی»ها هم باید کشته میشدند، همه باید از بین میرفتند و کسی که بماند و بتواند از فرصتها استفاده بکند و اسلام را در شکل ارزشىِ خودش باز هم حفظ کند، دیگر باقی نمی‌ماند. این، حق عظیمی است که امام مجتبی(علیه‌الصّلاةوالسّلام) بر بقای اسلام دارد.
اگر بنا بود امام مجتبی(علیه‌السّلام)، جنگ با معاویه را ادامه بدهد و به شهادت خاندان پیامبر منتهی بشود، امام حسین(ع) هم باید در همین ماجرا کشته میشد، اصحاب برجسته هم باید کشته میشدند، «حجربن‌عدی»ها هم باید کشته میشدند، همه باید از بین میرفتند و کسی که بماند و بتواند از فرصتها استفاده بکند و اسلام را در شکل ارزشىِ خودش باز هم حفظ کند، دیگر باقی نمی‌ماند. این، حق عظیمی است که امام مجتبی(علیه‌الصّلاةوالسّلام) بر بقای اسلام دارد.
گروه معارف - رجانیوز: در آن صبح زيبا وقتي كه آفتاب از لابه لاي كوه ها و صخره ها و نخلستان ها عبور كرد و بر فراز آن خانه رسيد ـ خانه اي كه مركز تمامي خلقت بود ـ دانست كه از براي محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مقصد خلقت از آغوش علي (علیه السّلام) و دامان فاطمه (سلام الله علیها) غنچه اي نو شكفته رسيده است. 
 
آفتاب دسته اي از زيباترين شعاع هايش را چيده شده در سبدي از نسيم با طراوت اميد و آرزو از لابه لاي ملائك كه بر گرداگرد آن خانه طواف مي كردند گذراند و بر درگه آن خانه نشاند و تقديم آن غنچه آسماني كرد. آفتاب جبرئيل را ديد كه فرود مي آمد تا نام آسماني آن غنچه را بر قلب محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشاند: «حسن» چه نيكو نامي ! اينك تمامي خوبان از ابتداي تاريخ چشم به حسن (علیه السّلام) دوخته بودند. بشارت اين چهارمين تن از آل عبا را نيز همه انبيا و اوصيا از ابتدا داده اند.
 
چشمان زمان كه وسعت ديدش از ابتداي تاريخ گسترده بود و تحقق وعده هاي الهي را يكي پس از ديگري ديده بود اينك قدم هاي امام حسن (علیه السلام) را دنبال كرد او آينه اي بود كه نور محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و علي (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) را باز مي تاباند. كرامتش صداقتش شرافتش نجابتش علمش حلمش ... همان كرامت و شرافت و صداقت و نجابت و علم و حلم پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود.(1)
 
رجانیوز به مناسبت میلاد پربرکت کریم آل طه امام حسن مجتبی علیه السلام ویژه نامه ای منتشر می‌کند. 
 
 

.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.

زیارت امام حسن علیه السلام.mp3 | دانلود فایل
 
 
****
 
سخنرانی مکتوب 
 
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اقشار مختلف مردم در روز پانزدهم ماه مبارک رمضان 1369/01/22
 
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ الحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیةاللَّه فی الارضین‌
 
امروز، روز پانزدهم ماه مبارک رمضان و روز ولادت امام مجتبی(علیه‌الصّلاة والسّلام) است. در مجلس ما، هر سال عادت بر این جاری شده که مثل امروزی، من راجع به امام مجتبی(علیه‌السّلام) و غالباً راجع به مسأله‌ی صلح، صحبت کنم. من هم مکرر درباره‌ی این مسأله، از جمله در همین جلسات، صحبت کرده‌ام و از ابعاد گوناگونی، این حادثه‌ی عجیب و عظیم را مورد بررسی قرار داده‌ام. اگر ما بخواهیم امسال حرفهای گذشته را تکرار نکنیم، خوب است که به قدر گنجایش وقت، بُعد جدیدی از این مسأله را بررسی کنیم.
 
دوران امام مجتبی(علیه‌الصّلاةوالسّلام) و حادثه‌ی صلح آن بزرگوار با معاویه، یا آن چیزی که به نام صلح نامیده شد، حادثه‌ی سرنوشت‌ساز و بی‌نظیری در کل روند انقلاب اسلامىِ صدر اول بود. دیگر ما نظیر این حادثه را نداشتیم. توضیح کوتاهی راجع به این جمله عرض کنم و بعد وارد اصل مطلب بشوم. انقلاب اسلام، یعنی تفکر اسلام و امانتی که خدای متعال به نام اسلام برای مردم فرستاد، در دوره‌ی اول، یک نهضت و یک حرکت بود و در قالب یک مبارزه و یک نهضت عظیم انقلابی، خودش را نشان داد و آن در هنگامی بود که رسول خدا(صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم)، این فکر را در مکه اعلام کردند و دشمنان تفکر توحید و اسلام، در مقابل آن صف‌آرایی نمودند؛ برای این‌که نگذارند این فکر پیش برود. پیامبر، با نیرو گرفتن از عناصر مؤمن، این نهضت را سازماندهی کرد و یک مبارزه‌ی بسیار هوشمندانه و قوی و پیشرو را در مکه به وجود آورد. این نهضت و مبارزه، سیزده سال طول کشید. این، دوره‌ی اول بود.
 
بعد از سیزده سال، با تعلیمات پیامبر، با شعارهایی که داد، با سازماندهی که کرد، با فداکاری که شد، با مجموع عواملی که وجود داشت، این تفکر، یک حکومت و یک نظام شد و به یک نظام سیاسی و نظام زندگی یک امت تبدیل گردید و آن هنگامی بود که رسول خدا(ص) به مدینه تشریف آوردند و آن‌جا را پایگاه خودشان قرار دادند و حکومت اسلامی را در آن‌جا گستراندند و اسلام از شکل یک نهضت، به شکل یک حکومت تبدیل شد. این، دوره‌ی دوم بود.
 
این روند، در ده سالی که نبىّ‌اکرم(ص) حیات داشتند و بعد از ایشان، در دوران خلفای چهارگانه و سپس تا زمان امام مجتبی(علیه‌الصّلاةوالسّلام) و خلافت آن بزرگوار - که تقریباً شش ماه طول کشید - ادامه پیدا کرد و اسلام به شکل حکومت، ظاهر شد. همه چیز، شکل یک نظام اجتماعی را هم داشت؛ یعنی حکومت و ارتش و کار سیاسی و کار فرهنگی و کار قضایی و تنظیم روابط اقتصادی مردم را هم داشت و قابل بود که گسترش پیدا کند و اگر به همان شکل پیش میرفت، تمام روی زمین را هم میگرفت؛ یعنی اسلام نشان داد که این قابلیت را هم دارد.
 
در دوران امام حسن(ع)، جریان مخالفی آن‌چنان رشد کرد که توانست به صورت یک مانع ظاهر بشود. البته این جریان مخالف، در زمان امام مجتبی(ع) به وجود نیامده بود؛ سالها قبل به وجود آمده بود. اگر کسی بخواهد قدری دور از ملاحظات اعتقادی و صرفاً متکی به شواهد تاریخی حرف بزند، شاید بتواند ادعا کند که این جریان، حتّی در دوران اسلام به وجود نیامده بود؛ بلکه ادامه‌یی بود از آنچه که در دوران نهضت پیامبر - یعنی دوران مکه - وجود داشت.
 
بعد از آن‌که خلافت در زمان عثمان - که از بنیامیه بود - به دست این قوم رسید، ابوسفیان - که در آن‌وقت، نابینا هم شده بود - با دوستانش دور هم نشسته بودند. پرسید: چه کسانی در جلسه هستند؟ پاسخ شنید که فلانی و فلانی و فلانی. وقتی که خاطر جمع شد همه خودی هستند و آدم بیگانه‌یی در جلسه نیست، به آنها خطاب کرد و گفت: «تلقّفنّها تلقّف الکرة»(2). یعنی مثل توپ، حکومت را به هم پاس بدهید و نگذارید از دست شما خارج بشود! این قضیه را تواریخ سنی و شیعه نقل کرده‌اند. اینها مسایل اعتقادی نیست و ما اصلاً از دیدگاه اعتقادی بحث نمیکنیم؛ یعنی من خوش ندارم که مسایل را از آن دیدگاه بررسی کنم؛ بلکه فقط جنبه‌ی تاریخی آن را مطرح میکنم. البته ابوسفیان در آن‌وقت، مسلمان بود و اسلام آورده بود؛ منتها اسلامِ بعد از فتح یا مشرف به فتح. اسلامِ دوران غربت و ضعف نبود، اسلامِ بعد از قدرتِ اسلام بود. این جریان، در زمان امام حسن مجتبی(علیه‌الصّلاةوالسّلام) به اوج قدرت خودش رسید و همان جریانی بود که به شکل معاویةبن‌ابیسفیان، در مقابل امام حسن مجتبی(ع) ظاهر شد. این جریان، معارضه را شروع کرد؛ راه را بر حکومت اسلامی - یعنی اسلام به شکل حکومت - برید و قطع کرد و مشکلاتی فراهم نمود؛ تا آن‌جایی که عملاً مانع از پیشروی آن جریان حکومت اسلامی شد.
 
در باب صلح امام حسن(علیه‌السّلام)، این مسأله را بارها گفته‌ایم و در کتابها نوشته‌اند که هر کس - حتّی خود امیرالمؤمنین(ع) - هم اگر به جای امام حسن مجتبی(ع) بود و در آن شرایط قرار میگرفت، ممکن نبود کاری بکند، غیر از آن کاری که امام حسن کرد. هیچ‌کس نمیتواند بگوید که امام حسن، فلان گوشه‌ی کارش سؤال‌برانگیز است. نه، کار آن بزرگوار، صددرصد بر استدلال منطقىِ غیر قابل تخلف منطبق بود.
 
در بین آل رسول خدا(صلّی اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم)، پُرشورتر از همه کیست؟ شهادت‌آمیزترین زندگی را چه کسی داشته است؟ غیرتمندترین آنها برای حفظ دین در مقابل دشمن، برای حفظ دین چه کسی بوده است؟ حسین‌بن علی(علیه‌السّلام) بوده است. آن حضرت در این صلح، با امام حسن(ع) شریک بودند. صلح را تنها امام حسن نکرد؛ امام حسن و امام حسین این کار را کردند؛ منتها امام حسن(ع) جلو بود و امام حسین(ع) پشت سر او بود.
 
امام حسین(علیه‌السّلام)، جزو مدافعان ایده‌ی صلح امام حسن(ع) بود. وقتی که در یک مجلس خصوصی، یکی از یاران نزدیک - از این پُرشورها و پُرحماسه‌ها - به امام مجتبی(علیه‌الصّلاةوالسّلام) اعتراضی کرد، امام حسین با او برخورد کردند: «فغمز الحسین فی وجه حجر»(3). هیچ‌کس نمیتواند بگوید که اگر امام حسین به جای امام حسن بود، این صلح انجام نمیگرفت. نخیر، امام حسین با امام حسن بود و این صلح انجام گرفت و اگر امام حسن(علیه‌السّلام) هم نبود و امام حسین(علیه‌السّلام) تنها بود، در آن شرایط، باز هم همین کار انجام میگرفت و صلح میشد.
 
صلح، عوامل خودش را داشت و هیچ تخلف و گزیری از آن نبود. آن روز، شهادت ممکن نبود. مرحوم «شیخ راضی آل یاسین»(رضوان‌اللَّه‌تعالی علیه)، در این کتاب «صلح الحسن» - که من بیست سال پیش، آن را ترجمه کردم و چاپ شده است - ثابت میکند که اصلاً جا برای شهادت نبود. هر کشته شدنی که شهادت نیست؛ کشته شدنِ با شرایطی، شهادت است. آن شرایط، در آن‌جا نبود و اگر امام حسن(علیه السّلام)، در آن روز کشته میشدند، شهید نشده بودند. امکان نداشت که آن روز کسی بتواند در آن شرایط، حرکت مصلحت‌آمیزی انجام بدهد که کشته بشود و اسمش شهادت باشد و انتحار نکرده باشد.
 
هنر امام حسن مجتبی علیه السلام بعد از پذیرش صلح
 
راجع به صلح، از ابعاد مختلف صحبت کرده‌ایم؛ اما حالا مسأله این است که بعد از صلح امام حسن مجتبی(علیه‌الصّلاةوالسّلام)، کار به شکلی هوشمندانه و زیرکانه تنظیم شد که اسلام و جریان اسلامی، وارد کانال آلوده‌یی که به نام خلافت - و در معنا سلطنت - به وجود آمده بود، نشود. این، هنر امام حسن مجتبی(علیه‌السّلام) بود. امام حسن مجتبی کاری کرد که جریان اصیل اسلام - که از مکه شروع شده بود و به حکومت اسلامی و به زمان امیرالمؤمنین و زمان خود او رسیده بود - در مجرای دیگری، جریان پیدا بکند؛ منتها اگر نه به شکل حکومت - زیرا ممکن نبود - لااقل دوباره به شکل نهضت جریان پیدا کند. این، دوره‌ی سوم اسلام است.
 
اسلام، دوباره نهضت شد. اسلام ناب، اسلام اصیل، اسلام ظلم‌ستیز، اسلام سازش‌ناپذیر، اسلام دور از تحریف و مبرّا از این‌که بازیچه‌ی دست هواها و هوسها بشود، باقی ماند؛ اما در شکل نهضت باقی ماند. یعنی در زمان امام حسن(علیه الصّلاةوالسّلام)، تفکر انقلابىِ اسلامی - که دوره‌یی را طی کرده بود و به قدرت و حکومت رسیده بود - دوباره برگشت و یک نهضت شد. البته در این دوره، کار این نهضت، به مراتب مشکلتر از دوره‌ی خود پیامبر بود؛ زیرا شعارها در دست کسانی بود که لباس مذهب را بر تن کرده بودند؛ درحالیکه از مذهب نبودند. مشکلىِ کار ائمه‌ی هدی(علیهم‌السّلام)، این‌جا بود.
 
ائمه میخواستند که نهضت، مجدداً به جریان اصیل اسلامی تبدیل شود
 
البته من از مجموعه‌ی روایات و زندگی ائمه(علیهم‌السّلام) این‌طور استنباط کرده‌ام که این بزرگواران، از روز صلح امام مجتبی(علیه‌الصّلاةوالسّلام) تا اواخر، دایماً درصدد بوده‌اند که این نهضت را مجدداً به شکل حکومت علوی و اسلامی در بیاورند و سر پا کنند. در این زمینه، روایاتی هم داریم. البته ممکن است بعضی دیگر، این نکته را این‌طور نبینند و طور دیگری ملاحظه بکنند؛ اما تشخیص من این است. ائمه میخواستند که نهضت، مجدداً به حکومت و جریان اصیل اسلامی تبدیل بشود و آن جریان اسلامی که از آغشته شدن و آمیخته شدن و آلوده شدن به آلودگیهای هواهای نفسانی دور است، روی کار بیاید؛ ولی این کار، کار مشکلی است.
 
مهمترین نیاز مردم در زمان خلفای سفیانی و مروانی و عباسی
 
در دوران دوم نهضت - یعنی دوران خلافت خلفای سفیانی و مروانی و عباسی - مهمترین چیزی که مردم احتیاج داشتند، این بود که اصالتهای اسلام و جرقه‌های اسلام اصیل و قرآنی را در لابلای حرفهای گوناگون و پراکنده ببینند و بشناسند و اشتباه نکنند. بیخود نیست که ادیان، این‌همه روی تعقل و تدبر تکیه کرده‌اند. بیخود نیست که در قرآن کریم، این‌همه روی تفکر و تعقل و تدبر انسانها تکیه شده است؛ آن هم درباره‌ی اصلیترین موضوعات دین، یعنی توحید.
 
توحید، فقط این نیست که بگوییم خدایی هست، آن هم یکی است و دو نیست. این، صورت توحید است. باطن توحید، اقیانوس بیکرانه‌یی است که اولیای خدا در آن غرق میشوند. توحید، وادی بسیار با عظمتی است؛ اما در چنین وادی با عظمتی، باز از مؤمنین و مسلمین و موحدین خواسته‌اند که با تکیه به تفکر و تدبر و تعقل، پیش بروند. واقعاً هم عقل و تفکر میتواند انسان را پیش ببرد. البته در مراحل مختلف، عقل به نور وحی و نور معرفت و آموزشهای اولیای خدا، تجهیز و تغذیه میشود؛ لیکن بالاخره آنچه که پیش میرود، عقل است. بدون عقل، نمیشود هیچ جا رفت.
 
ملت اسلامی، در تمام دوران چندصدساله‌یی که چیزی به نام خلافت، بر او حکومت میکرد، یعنی تا قرن هفتم که خلافت عباسی ادامه داشت (البته بعد از انقراض خلافت عباسی، باز در گوشه و کنار، چیزهایی به نام خلافت وجود داشت؛ مثل زمان ممالیک در مصر و تا مدتها بعد هم در بلاد عثمانی و جاهای دیگر) آن چیزی که مردم احتیاج داشتند بفهمند، این بوده که عقل را قاضی کنند، تا بدانند آیا نظر اسلام و قرآن و کتاب الهی و احادیث مسلّمه راجع به اولیای امور، با واقعیت موجود تطبیق میکند، یا نه. این، چیز خیلی مهمی است.
 
به نظر من، امروز هم مسلمانان همین را کم دارند. امروز، جوامع اسلامی و کسانی که گمان میکنند در نظامهایی که امروز در دنیا به نام اسلام وجود دارد، تعهدی دارند؛ مثل بسیاری از علما و متدینان، بسیاری از توده‌های مردم، مقدسان و غیرمقدسان - به آنهایی که لاابالیند و به فکر حاکمیت دین نیستند و تعهدی برای خودشان قایل نمیباشند، کاری نداریم و فعلاً در این بحث، وارد نیستند - اگر اینها فقط فکر کنند ببینند، آیا آن نظامی که اسلام خواسته، آن مدیریتی که اسلام برای نظام اسلامی خواسته - که این دومی آسانتر است - با آنچه که آنها با آن روبه‌رو هستند، تطبیق میکند یا نه، برایشان مسأله روشن خواهد شد.
 
ویژگی های دوران خلافت طاغوت
 
دوران خلافت مروانی و سفیانی و عباسی، دورانی بود که ارزشهای اسلامی از محتوای واقعی خودشان خالی شدند. صورتهایی باقی ماند؛ ولی محتواها، به محتواهای جاهلی و شیطانی تبدیل شد. آن دستگاهی که میخواست انسانها را عاقل، متعبد، مؤمن، آزاد، دور از آلایشها، خاضعِ عنداللَّه و متکبر در مقابل متکبران تربیت کند و بسازد - که بهترینش، همان دستگاه مدیریت اسلامی در زمان پیامبر(ص) بود - به دستگاهی تبدیل شد که انسانها را با تدابیر گوناگون، اهل دنیا و هوی و شهوات و تملق و دوری از معنویات و انسانهای بیشخصیت و فاسق و فاسدی میساخت و رشد میداد. متأسفانه، در تمام دوران خلافت اموی و عباسی، این‌طور بود.
 
در کتابهای تاریخ، چیزهایی نوشتند که اگر بخواهیم آنها را بگوییم، خیلی طول میکشد. از زمان خود معاویه هم شروع شد. معاویه را معروفش کردند؛ یعنی مورخان نوشتند که او آدمی حلیم و باظرفیت بوده و به مخالفانش اجازه میداده که در مقابلش حرف بزنند و هرچه میخواهند، بگویند. البته در برهه‌یی از زمان و در اوایل کارش، شاید همین‌طور هم بوده است؛ لیکن در کنار این بُعد، ابعاد دیگر شخصیت او را کمتر نوشته‌اند: این‌که او چه‌طور اشخاص و رؤسا و وجوه و رجال را وادار میکرد که از عقاید و ایمان خودشان دست بکشند و حتّی در راه مقابله‌ی با حق، تجهیز بشوند. اینها را خیلیها ننوشته‌اند. البته باز هم در تاریخ ثبت است و همینهایی را هم که ما الان میدانیم، باز یک عده نوشته‌اند.
 
مردمانی که در آن دستگاهها پرورش پیدا میکردند، عادت داده میشدند که هیچ‌چیزی را برخلاف میل و هوای خلیفه، بر زبان نیاورند. این، چه جامعه‌یی است؟! این، چه‌طور انسانی است؟! این، چه‌طور اراده‌ی الهی و اسلامی در انسانهاست که بخواهند مفاسد را اصلاح کنند و از بین ببرند و جامعه را جامعه‌یی الهی درست کنند؟ آیا چنین چیزی، ممکن است؟
 
چاپلوسی یکی از ویژگی های رجال حکومت های طاغوت
 
«جاحظ» و یا شاید «ابوالفرج اصفهانی» نقل میکند که معاویه در دوران خلافتش، با اسب به مکه میرفت. یکی از رجالِ آن روز هم در کنار او بود. معاویه سرگرم صحبت با آن شخص بود. پشت سر اینها هم عده‌یی می‌آمدند. معاویه مفاخر اموی جاهلی خودش را نقل میکرد که در جاهلیت، این‌جا این‌طوری بود، آن‌طوری بود، پدر من - ابوسفیان - چنین کرد، چنان کرد. بچه‌ها هم در مسیر، بازی میکردند و ظاهراً سنگ میانداختند. در این بین، سنگی به پیشانی کسی که کنار معاویه اسب میراند و حرکت میکرد، خورد و خون جاری شد. او چیزی نگفت و حرف معاویه را قطع نکرد و تحمل کرد. خون، روی صورت و محاسنش ریخت. معاویه همین‌طور که سرگرم صحبت بود، ناگهان به طرف این مرد برگشت و دید خون روی صورت اوست. گفت: از پیشانی تو خون میریزد. آن فرد، در جواب معاویه گفت: خون؟! از صورت من؟! کو؟ کجا؟ وانمود کرد که از بس مجذوب معاویه بوده، خوردن این سنگ و مجروح شدن پیشانی و ریختن خون را نفهمیده است! معاویه گفت: عجب، سنگ به پیشانیت خورده، ولی تو نفهمیدی؟! گفت: نه، من نفهمیدم. دست زد و گفت: عجب، خون؟! بعد به جان معاویه و یا به مقدسات قسم خورد که تا وقتی تو نگفتی، شیرینىِ کلام تو نگذاشت که بفهمم خون جاری شده است! معاویه پرسید: سهم عطیه‌ات در بیت‌المال، چه‌قدر است؟ مثلاً گفت: فلان قدر. معاویه گفت: به تو ظلم کرده‌اند، این را باید سه برابر کنند! این، فرهنگ حاکم بر دستگاه حکومت معاویه بود.
 
کسانی که در این دوران، تملق رؤسا و خلفا را میگفتند، کارها در دست آنها بود. کارها بر اساس صلاحیت و شایستگیشان واگذار نمیشد. اصولاً عرب، به اصل و نسب خیلی اهمیت میدهد. فلان کس، از کدام خانواده است؟ پدرانش، چه کسانی بودند؟ اینها حتّی رعایت اصل و نسب را هم نمیکردند. «خالدبن عبداللَّه قصری» که در زمان عبدالملک، مدتی حاکم عراق و کوفه بود و خیلی هم ظلم و سوء استفاده کرد، در کتابها نوشته‌اند که آدمِ بیسروپایی بود و کسی نبود که او را به خاطر اصل و نسبش به این کار گماشته باشند؛ اما صرفاً چون نزدیک بود، به این سمت رسیده بود.
 
می گفتند خلافت از نبوت بالاتر است!
 
درباره‌ی «خالدبن عبداللَّه قصری» نوشته‌اند که کسی بود که میگفت، خلافت از نبوت بالاتر است: «کان یفضل الخلافة علی النّبوّة»! استدلال هم میکرد و میگفت: وقتی شما به مسافرت بروید، کسی را به عنوان خلیفه و جانشین خودتان میگمارید که به کارهای خانه و دکانتان رسیدگی کند؛ این خلیفه است. بعد که به مسافرت رفتید، مثلاً کاغذی هم میفرستید و پیغامی هم به یک نفر میدهید که میآورد؛ آن رسول است. حالا کدام بالاتر است؟! کدام به شما نزدیکتر است؟! آن کس که شما در رأس خانواده‌تان گذاشتید، یا آن کس که یک کاغذ دادید، تا برای شما بیاورد؟! با این استدلال عوامانه‌ی ابلهانه، میخواست ثابت بکند که خلیفه از پیامبر بالاتر است! به چنین آدمی که چنین ایده‌یی را تبلیغ میکرد، پاداش میداد.
 
در زمان عبدالملک و بعضی پسرهای او، یک نفر به نام «یوسف‌بن عمر ثقفی» را مدتهای مدید بر عراق گماشتند. او سالها حاکم و والی عراق بود. این شخص، آدم عقده‌یىِ بدبختی بود که از عقده‌یی بودنش، چیزهایی نقل کرده‌اند. مرد کوچک جثه و کوچک اندامی بود که عقده‌ی کوچکىِ جثه‌ی خودش را داشت. وقتی که پارچه‌یی به خیاط میداد تا بدوزد، از خیاط سؤال میکرد که آیا این پارچه به اندازه‌ی تن من است؟ خیاط به این پارچه نگاه میکرد و اگر مثلاً میگفت این پارچه برای اندام شما اندازه است و بلکه زیاد هم می‌آید، فوراً پارچه را از این خیاط میگرفت و دستور میداد که او را مجازات هم بکنند! خیاطها این قضیه را فهمیده بودند. به همین خاطر، وقتی پارچه‌یی را به خیاط عرضه میکرد و میگفت برای من بس است یا نه، خیاط نگاه میکرد و میگفت نه، این پارچه ظاهراً برای هیکل و جثه‌ی شما کم بیاید و باید خیلی زحمت بکشیم، تا آن را مناسب تن شما در بیاوریم! او هم با این‌که میدانست خیاط دروغ میگوید، ولی خوشش میآمد؛ این‌قدر احمق بود! او همان کسی است که زیدبن‌علی(علیه‌الصّلاةوالسّلام) را در کوفه به شهادت رساند. چنین کسی، سالها بر جان و مال و عِرض مردم مسلط بود. نه یک اصل و نسب درستی، نه یک سواد درستی، نه یک فهم درستی داشت؛ ولی چون به رأس قدرت وابسته بود، به این سمت گماشته شده بود. اینها آفت است. اینها برای یک نظام، بزرگترین آفتهاست.
 
جریان اصیل اسلامی در مقابل جریان دروغین اسلامی
 
این جریان، همین‌طور ادامه پیدا کرد. در کنار این، جریان مسلمانىِ اصیل، جریان اسلام ارزشی، جریان اسلام قرآنی - که هیچ‌وقت با آن جریان حاکم، اما ضد ارزشها کنار نمیآمد - نیز ادامه پیدا کرد که مصداق بارز آن، ائمه‌ی هدی(علیهم‌الصّلاةو السّلام) و بسیاری از مسلمانانِ همراه آنان بودند. به برکت امام حسن مجتبی(علیه الصّلاةوالسّلام)، این جریان ارزشی نهضت اسلامی، اسلام را حفظ کرد. اگر امام مجتبی این صلح را انجام نمیداد، آن اسلام ارزشىِ نهضتی باقی نمی‌ماند و از بین میرفت؛ چون معاویه بالاخره غلبه پیدا میکرد.
 
ویژگی های عصر زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام
 
وضعیت، وضعیتی نبود که امکان داشته باشد امام حسن مجتبی(علیه‌السّلام) غلبه پیدا کند. همه‌ی عوامل، در جهت عکس غلبه‌ی امام مجتبی(علیه‌السّلام) بود. معاویه غلبه پیدا میکرد؛ چون دستگاه تبلیغات در اختیار او بود. چهره‌ی او در اسلام، چهره‌یی نبود که نتوانند موجه کنند و نشان بدهند. اگر امام حسن(ع) صلح نمیکرد، تمام ارکان خاندان پیامبر(ص) را از بین می‌بردند و کسی را باقی نمیگذاشتند که حافظ نظام ارزشی اصیل اسلام باشد. همه چیز بکلی از بین میرفت و ذکر اسلام برمیافتاد و نوبت به جریان عاشورا هم نمیرسید.
 
حق عظیمی که امام حسن مجتبی علیه السلام بر بقای اسلام دارد
 
اگر بنا بود امام مجتبی(علیه‌السّلام)، جنگ با معاویه را ادامه بدهد و به شهادت خاندان پیامبر منتهی بشود، امام حسین(ع) هم باید در همین ماجرا کشته میشد، اصحاب برجسته هم باید کشته میشدند، «حجربن‌عدی»ها هم باید کشته میشدند، همه باید از بین میرفتند و کسی که بماند و بتواند از فرصتها استفاده بکند و اسلام را در شکل ارزشىِ خودش باز هم حفظ کند، دیگر باقی نمی‌ماند. این، حق عظیمی است که امام مجتبی(علیه‌الصّلاةوالسّلام) بر بقای اسلام دارد.
 
این هم یک بُعد دیگر از زندگی امام مجتبی(علیه‌الصّلاةوالسّلام) و صلح آن بزرگوار است که امیدواریم خداوند به همه‌ی ما بصیرتی عنایت کند، تا بتوانیم این بزرگوار را بشناسیم و نگذاریم پرده‌ی جهالت و غبار بدشناختییی که تا مدتها بر چهره‌ی آن بزرگوار بوده، باقی بماند. یعنی حقیقت را باید همه بفهمند و بدانند که صلح امام مجتبی(علیه‌الصّلاةوالسّلام)، همان‌قدر ارزش داشت که شهادت برادر بزرگوارش، امام حسین(علیه‌الصّلاةوالسّلام) ارزش داشت. و همان‌قدر که آن شهادت به اسلام خدمت کرد، آن صلح هم همان‌قدر یا بیشتر به اسلام خدمت کرد.
 
نسئلک اللّهم و ندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاکرم‌
 
صوت سخنرانی
 

.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.

حضرت آیت الله العظمی خامنه ای- میلاد امام حسن- 69.mp3 | دانلود فایل
 
 
****
 
فیلم
 
مولودی خوانی حاج محمود کریمی در شب میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام- سال 93
 

محمود کریمی - میلاد امام حسن.mp4 | دانلود فیلم 
 
****
 
صوت
 
روایت شیخ حسین انصاریان از چهاررکعتی شدن نمازهای دورکعتی به خاطر وجود مبارک امام حسن مجتبی علیه السلام
 
 

.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.

استاد انصاریان.mp3 | دانلود فایل
 
****
 
لقب کریم اهل بیت از کجا آمد؟
 
امام حسن ـ علیه السلام ـ دارای قلبی پاك و رئوف نسبت به دردمندان و تیره بختان جامعه داشتند و با خرابه‌نشینان دردمند و اقشار مستضعف و كم‌درآمد همراه و همنشین می‌شدند و دردِ دلِ آن‌ها را با جان و دل می‌شنیدند و به آن ترتیب اثر می‌دادند، و در این حركت انسان‌دوستانه جز خداوند را مدّنظر نداشتند نیز هیچ‌گاه هر ضعیف، ناتوان و درمانده، ناامید از درب خانه آن حضرت برنمی‌گشت، حتّی خود ایشان به سراغ فقرا می‌رفتند و آن‌ها را به منزل دعوت می‌كردند و به آن‌ها غذا و لباس می‌دادند.(4)
 
1. امام حسن ـ علیه السّلام ـ تمام توان خویش را در راه انجام امور نیك و خداپسندانه به كار می‌گرفت و اموال فراوانی در راه خدا می‌بخشید، مورّخان و دانشمندان در شرح حال زندگانی پر افتخار ایشان، بخشش‌های بی‌سابقه و انفاق‌های بسیار بزرگ و بی‌نظیری ثبت كرده‌اند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج كردند و سه بار نیز ثروت خود را به دو نیم كردند و نصف آن را برای خود و نصف دیگر را در راه خدا به فقرا بخشیدند.(5)
 
2. از ابن شهر آشوب روایت شده كه روزی امام حسن ـ علیه السّلام ـ بر جمعی از گدایان گذشت كه پاره‌ای چند از نان خشك‌ها را بر روی زمین گذاشته‌اند و می‌خورند، چون نظر ایشان به آن حضرت افتاد از امام دعوت كردند و حضرت از اسب پیاده شدند و فرمودند: خدا متكبّران را دوست نمی‌دارد و با ایشان نشستند و از طعام ایشان تناول كردند و سپس از همه گدایان خواستند كه برای صرف غذا به خانه حضرت بروند و حضرت بر ایشان طعام‌هایی نیكو حاضر ساختند و به لباس‌های فاخر همه آن‌ها را مزیّن ساختند.(6)
 
3. تاریخ از بخشندگی‌های امام حسن ـ علیه السّلام ـ داستان‌های فراوان به یاد دارد مثلاً روزی عربی به نزد ایشان آمد و درخواست كمك كرد و امام دستور دادند كه آنچه موجود است به او بدهند و قریب ده هزار درهم موجود را به آن اعرابی بخشیدند.(7)
 
4. نسبت به كرامت‌های امام حسن ـ علیه السّلام ـ داستان‌های زیادی در تاریخ آورده شده است كه جای ذكر همه آن‌ها نیست. امّا وقتی از خود امام پرسیدند، چرا هرگز سائلی را ناامید برنمی‌گردانید؟ فرمودند: من هم به درگاه خدا سائلی هستم و می‌خواهم كه خدا محروم نسازد و شرم دارم كه با چنین امیدی سائلان را ناامید كنم. خداوندی كه عنایتش را به من ارزانی می‌دارد، می‌خواهد كه من هم به مردم كمك كنم،(8) لذا به خاطر این بخشندگی‌ها و كارهای نیكویی كه از امام حسن ـ علیه السّلام ـ در مسیر خیر، احسان و كمك به طبقات درمانده و نیازمند انجام می‌گرفت و آنچه را كه داشت به آن‌ها می‌بخشید باعث شده كه به ایشان كریم اهل بیت گفته شود. پس با توجه به كرامت‌ها و بخشش‌های كم‌نظیر و گاهی بی‌نظیر آن امام بزرگوار لقب «كریم» برازنده آن حضرت است. البته باید توجه داشت كه همه ائمه نور واحد هستند و همه دارای تمام فضایل و كرامات هستند. هر چند كه شرایط زمان و مكان در بروز و برجسته‌تر شدن برخی از اوصاف آن‌ها دخیل بوده است.

****

 

فیلم

 

کرامت امام حسن مجتبی علیه السلام در بیان استاد هاشمی نژاد

 

****

 

فیلم

 

مولودی خوانی حاج عبدالرضا هلالی- ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام- سال 93

 


عبدالرضا هلالی - میلاد امام حسن.Mp4 | دانلود فیلم

 

**** 

 

طرح گرافیکی

 

السلام علیک یا حسن ابن علی ایها المجتبی علیه السلام

 

برای مشاهده این طرح گرافیکی در ابعاد اصلی روی آن کلیک نمایید.

 

****

 

صوت

 

مظلومیت امام حسن مجتبی علیه السلام در بیان استاد فاطمی نیا

 

.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.

استاد فاطمی نیا- مظلومیت امام مجتبی.mp3 | دانلود فایل

 

****

 

صوت

سخنرانی استاد میرباقری در شب میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام

 

.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.

سخنرانی استاد میرباقری- میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام.mp3 | دانلود فایل

 

****

صوت
 
 
دعای روز پانزدهم ماه مبارک رمضان 
 
 

.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.

دعای روز پانزدهم ماه رمضان.mp3 | دانلود فایل
 
 
اَللّهُمَّ ارْزُقْنى فیهِ طاعَةَ الْخاشِعینَ وَاشْرَحْ فیهِ صَدْرى بِاِنابَةِالْمُخْبِتینَ بِاَمانِکَ یا اَمانَ الْخاَّئِفینَ
 
خدایا فرمانبردارى فروتنان را در این ماه روزى من گردان و بگشا سینه ام را براى بازگشتن بسویت همانند بازگشتن خاشعان به امان بخشیت اى امان بخش ترسانان
 
****
 
صوت
 
ترتیل جزء پانزدهم قرآن کریم
 
 

.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.

ترتیل جزء پانزدهم - استاد پرهیزگار.mp3 | دانلود فایل
 
 
 
متن قرآن کریم 
 
برای مشاهده متن قرآن کریم اینجا را کلیک نمایید.
 
****
 
فیلم
 
مولودی خوانی حاج مهدی سلحشور- شب میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام- سال 93
 
 
****
 
مروری اجمالی بر زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام
 
زندگى افتخارآميز امام حسن مجتبى عليه‌السلام را مى‌توان به دو بخش كلى تقسيم كرد:
 
‌‌1. از كودكى تا امامت
 
اين بخش، خود مى‌تواند داراى سه مرحله باشد:
 
‌الف) امام در عهد رسول الله صلى‌‌الله ‌عليه‌ و ‌آله‌ و سلّم‌
ب) امام در زمان خلفاء ثلاث‌
ج) امام در عصر خلافت پدر ‌
 
‌2. از شهادت پدر تا شهادت خودش‌
 
اين بخش نيز به دو مرحله قابل تفكيك است:
 
‌الف) از بيعت مردم تا زمان صلح
ب) از هنگام صلح تا شهادت‌
 
بررسى همه دوره‌هاى حيات آن امام همام، در اين نوشتار نمى‌گنجد؛ آنچه مى‌خوانيد، نگرشى كوتاه به فضايل ملكوتى، ويژگى‌هاى ظاهرى و مقامات معنوى آن سبط اكبر رسول خدا صلي‌الله ‌عليه ‌و ‌آله ‌و سلم است.
 
‌طلوع مهر
 
در تاريخ ميلاد خجسته امام مجتبى عليه‌السلام اندكى اختلاف وجود دارد. اما طبق قول مشهور، در 15 ماه مبارك رمضان سال سوم هجرى، در شهر مدينه منوّره چشم به جهان گشود.(9) هفت سال از عمر شريفش مصادف با حيات پر بار خاتم الانبياء صلى ‌الله ‌عليه ‌و ‌آله ‌و سلم بود. پدر گرامى‌اش امام على بن ابيطالب عليه‌السلام و مادر ارجمندش حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام، دختر پيامبر خداست.
 
هنگامى كه مژده ولادت امام حسن عليه‌السلام به گوش پيامبر صلي‌الله ‌عليه‌ و ‌آله ‌و سلم رسيد، به خانه دخترش فاطمه آمد و فرمود:  ‌«يا اسماء‌هاتى ابنى؛ اى اسماء! فرزندم را بياور».(10)
 
‌پيامبر خاتم صلى ‌الله ‌عليه‌ و ‌آله ‌و سلم و والدين حضرت نه تنها در نامگذارى آن كودك از خداى متعال سبقت نگرفتند كه در انتظار نشستند تا اسم آن مولود مبارك را خداوند بى‌همتا برگزيند. سرانجام وحى الهى نازل شد و به رسولش خبر داد كه: «اين نوزاد را حسن بناميد.» آنگاه رسول خدا صلى‌‌الله ‌عليه ‌و ‌آله ‌و سلم گوسفندى را قربانى كرد و موى سر آن نورسيده را تراشيد و به اندازه وزن آن، نقره صدقه داد و با دستان مباركش نوعى عطر مخلوط، به نام «خَلوق» به سر آن كودك شايسته ماليد و آنگاه نافش را بريد و... .(11)
 
‌تنها كنيه امام مجتبى عليه‌السلام «ابومحمّد» است. ولى در القاب حضرت، تعابير مختلفى ذكر شده است. مشهورترين القاب حضرتش عبارتند از: تقىّ، زكىّ، سيّد، سبط، ولىّ.(12)
 
‌در نقش نگين انگشترى‌اش نيز اختلاف است. سيره‌نگاران، عبارات زير را نقش نگين حضرت دانسته‌اند:
 
«العزّة لله وحده»؛ «العزّة لله«؛ «الله اكبر»؛ «به نستعين» و «حسبى‌الله».(13)
 
‌امام صادق عليه‌السلام در اين مورد مى‌فرمايد: «ثمّ كان فى خاتم الحسن و الحسين عليهماالسلام، حسبى‌الله.»(14)
 
‌از امام رضا عليه‌السلام نيز نقل شده است كه فرمود: «كان نقش خاتم الحسن عليه‌السلام ، العزّة لله.»(15)
 
‌و نيز بعضى‌ها عبارت «لا اله الاّ الله الحقّ المبين» را نقش انگشتر امام مجتبى عليه‌السلام دانسته‌اند.(16)
 
‌شكوفه‌هاى سبز
 
از امام مجتبى عليه‌السلام 15 فرزند بر جاى مانده است كه اسامى آنها، با تفكيك مادرانشان، عبارتند از:‌
 
ـ زيد، امّ‌الحسن و امّ‌الحسين؛ از مادرى به نام «بشير» بنت ابى‌مسعود.
ـ حسن، (معروف به حسن مثّنى)؛ از مادرى به نام «خولة» بنت منصور.
‌ـ قاسم، عبدالله و عمر؛ از مادر كنيز.
‌ـ عبدالرحمن؛ از مادر كنيز.
‌ـ حسين، فاطمه و طلحه؛ از مادرى به نام «امّ‌اسحاق» بنت طلحة بن عبدالله.
‌ـ فاطمه، رقيّه و امّ‌سلمه؛ كه مادرانشان متفاوت بوده است.(17)
 
‌براساس بيان تاريخ نگاران، فقط حسن و زيد، صاحب نسل بوده‌اند و از ساير فرزندان امام مجتبى عليه‌السلام نسلى باقى نمانده است.
 
‌سيماى شكوهمند
 
امام مجتبى عليه‌السلام شباهت بسيارى به رسول خدا صلي‌الله‌ عليه‌ و ‌آله ‌و سلم داشت. شايد در همان روزهاى آغازين حيات مباركش بود كه پيامبر خاتم صلى ‌الله ‌عليه ‌و ‌آله‌ با نظاره جمال و كمال او فرمود: «أشبهتَ خَلقى و خُلقى(18)؛ تو از لحاظ آفرينش و خوى (صورت و سيرت) مانند من هستى.»
 
اين سخن مى‌تواند بيانگر لياقت، شايستگى و تربيت صحيح امام مجتبى عليه‌السلام باشد. شخصيت ممتازى كه بعدها مى‌بايست براى احراز منصب الهى«امامت» ـ كه همان وراثت و خلافت پيامبر اكرم و جانشينى وصى او است ـ برگزيده شود.
 
‌ابن صبّاغ مالكى در كتاب «الفصول المهمّة» چهره شكوهمند امام مجتبى عليه‌السلام را اين گونه به تصوير كشيده است:
 
‌‌«امام ابومحمد الحسن بن على، رنگى سپيد آميخته با سرخى داشت. ديدگانش درشت و سياه، گونه‌هايش هموار، موى وسط سينه‌اش نازك، موى ريشش انبوه، پشت گوشش پر مُو، بينى‌اش كشيده و برّاق همچون شمشيرى از نقره، مفاصلش درشت و شانه‌هايش از يكديگر دور، بود. ‌انسانى متوسّط القامه و مليح بود. نيكوترين صورت را داشت. با رنگ سياه خضاب مى‌كرد. مويش پر چين و كوتاه، و قامتش رسا بود.»(19)
 
‌سيرت نيكو
 
روش، منش، رفتار و كردار امام مجتبى عليه‌السلام نمونه روزگار بود. در يك جمع‌بندى كلى، مى‌توان چنين نتيجه گرفت كه تاريخ نويسان مهم‌ترين برجستگى‌هاى اخلاقى آن حضرت را «بخشنده‌ترين، بزرگمنش‌ترين، با سخاوت‌ترين، حليم‌ترين، زاهدترين، راستگوترين، پارساترين، عابدترين، گرامى‌ترين، پرگذشت‌ترين و داراى گشاده‌ترين سينه در ميان مردم» ثبت و ضبط كرده‌اند.
 
شيخ صدوق در كتاب امالى از امام صادق عليه‌السلام و آن حضرت از پدرانش چنين نقل مى‌كند:
 
‌«امام حسن بن على بن ابيطالب عليه‌السلام، در ميان مردم زمان خود، عابدترين، پارساترين و گرامى‌ترين افراد بود. چون قصد حج مى‌كرد، پياده مى‌رفت و گاهى پاى خود را برهنه مى‌نمود. هيچگاه دست به كارى نمى‌زد مگر اين كه خدا را ياد مى‌نمود. راستگوترين مردم بود و رساترين بيان را داشت. هر گاه به در ورودى مسجدى مى‌رسيد، سر خود را بلند كرده، عرض مى‌نمود: «بارالها! مهمان تو به حضورت رسيده، اى احسانگر! بنده تباهكارت به درگاهت شتافته؛ پس از زشتي‌هايى كه مرتكب شده، به خاطر زيبايي‌هايى كه نزد تو است، در گذر؛ اى كريم!»(20)
 
‌زينب بنت ابى‌رافع روايت مى‌كند: فاطمه عليهاالسلام در زمانى كه پدر ارجمندش بر بستر بيمارى مرگ افتاده بود، دست دو فرزندش را گرفت و خدمت پدر بزرگوارش آورد و فرمود: «اى پيامبر خدا! اين دو، فرزندانت هستند؛ آيا براى آنان ارثى از خود قرار نمى‌دهى؟»
 
‌رسول مكرم اسلام در پاسخ دخترش فرمود: «امّا الحسن فانّ له هيبتى و سؤددى، و امّا الحسين فله جودى و شجاعتى؛(21) هيبت و آقايى خود را براى «حسن» و بخشش و شجاعتم را براى «حسين» ارث قرار مى‌دهم.»
 
‌محمد بن اسحاق مى‌گويد: «پس از رسول خدا صلى‌الله ‌عليه ‌و ‌آله هيچ كس در شرف و عزّت به رتبه حسن بن على نرسيد.»(22)
 
‌و همو روايت مى‌كند: «حسن بن على را در راه حج ملاقات كردم كه از مركب خويش پياده شد و قدم زنان حركت كرد. در اين موقع تمام كسانى كه با او بودند، به او اقتدا نموده و پياده حركت كردند؛ حتى سعد بن ابى‌وقّاص را ديدم كه فرود آمد و پياده، گام زد.»(23)
 
‌واصل بن عطاء مى‌گويد: «سيماى حسن بن على، چون سيماى پيامبران و هيبت او چون هيبت پادشاهان بود.»(24)
 
‌فضايل خجسته‌
 
امام مجتبى عليه‌السلام داراى فضايل فراوانى است كه خلاصه آن را تحت سه عنوان زير بيان مى‌كنيم:
 
‌‌1.تبار پاك
 
از مهم‌ترين فضايل آن امام وارسته اين است كه پدرش على مرتضى، دومين شخصيت برجسته جهان اسلام و مادرش فاطمه زهرا، نخستين بانوى نمونه اسلام و نياى ارجمندش، آخرين پيام‌آور خداى يكتا است. جدّه فداكارش اوّلين بانوى مسلمان، حضرت خديجه بنت خويلد است؛ بانويى كه تا پايان عمر، يار و غمگسار روزهاى غريبى پيامبر بود و با بذل و بخشش اموال خويش، روند و حركت دين نوپاى محمدى را شتاب بيشترى داد.
 
جعفر بن ابيطالب، عموى شايسته و والامقام امام مجتبى و حضرت حمزه سيّدالشّهداء، عمّ پدرش حيدر كرّار است.
 
امام مجتبى عليه‌السلام ميوه شاخسار آن درختى است كه ريشه‌اش استوار، ساقه‌ها، شاخه‌ها و برگ‌هايش بهترين ساقه‌ها، شاخه‌ها و برگ‌هاست.
 
‌2. آيات آسمانى
 
از برجسته‌ترين فضايل امام مجتبى عليه‌السلام اين است كه او جزو اصحاب كساء و آل عبا و از اهل‌بيت پيامبر صلى ‌الله ‌عليه ‌و ‌آله‌ است؛ اهل بيتى كه آيات فراوانى در شأن ايشان نازل شده است. آيه تطهير از جمله آن آيات است:
 
عمر بن ابى‌سلمه (پسر همسر رسول خدا صلى ‌الله ‌عليه ‌و ‌آله) مى‌گويد: پيامبر در خانه امّ‌سلمه حضور داشت كه اين آيه نازل شد: «انّما يُريدُ الله ليُذهب عنكم الرّجس اهل‌البيت و يطهّركم تطهيراً»(25)؛ خداوند اراده كرده است كه از شما اهل‌بيت، پليدى را بزدايد و پاكيزگي‌تان بخشد.
 
‌در اين هنگام حضرت، دخترش فاطمه و پسرانش حسن و حسين را فراخواند و عبائى را بر سر آنها افكند و در حالى كه على پشت سر او ايستاده بود، فرمود: «اللّهمّ هؤُلاء اهلُ بيتى فَاَذْهَبْ عَنهُمُ الرّجسَ و طَهِّرْهُم تَطهيراً؛ پروردگارا! اينان اهل‌بيت من هستند، پس پليدى را از آنان دور فرما و آنان را پاكيزه گردان.»
 
‌امّ‌سلمه از آن حضرت پرسيد: آيا من نيز جزو آنان هستم؟ رسول خدا صلي‌الله‌ عليه ‌و ‌آله‌ پاسخ داد: «تو در جايگاه خودت هستى، جايگاه تو بسيار نيكو است.»
 
حضور امام مجتبى عليه‌السلام در جريان «مباهله» نيز نشانه اعتبار و اهميتى است كه رسول خدا صلى ‌الله ‌عليه ‌و ‌آله ‌و سلم براى ايشان قائل شده است. و نيز حضور آن حضرت در «بيعت رضوان» و بيعت نمودن پيامبر با او، جايگاه رفيع آن امام همام را نشان مى‌دهد.(26)
 
‌‌3. روايات نبوى (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
 
با توجه به اصالت خانوادگى و تربيت علوى و فاطمى است كه رسول اكرم صلي‌الله ‌عليه‌ و ‌آله‌ امام مجتبى عليه‌السلام و برادر بزرگوارش را با چنين جملاتى مى‌ستايد:
«و هما خير أهل الأرض(27)؛ و آن دو (حسنين) بهترين افراد روى زمين هستند.»
 
‌‌«و هما سيّدا شباب اهل الجنّة(28)؛ و آن دو سرور جوانان اهل بهشتند.»
 
‌‌«و هما من العترة (أهل البيت) التى لا تفترق عن القرآن الى يوم القيامة، و لن تضلّ اُمّةٌ تمسّكت بهما(29)؛ آن دو متعلق به خانواده عترت هستند و تا روز قيامت از قرآن جدا نمى‌شوند؛ در صورتى كه امت به آن دو تمسك جويند، هرگز گمراه نخواهند شد.»
 
‌و در مورد امام حسن مجتبى عليه‌السلام فرمود:
 
‌‌«لوكان العقل رجلاً لكان الحسن(30)؛ اگر عقل به شكل مردى مجسم مى‌شد؛ همانا حسن بود
 
‌لرزان از خوف خدا
 
امام مجتبى عليه‌السلام بنده خاكسار خدا بود. در هنگام عبادت از قفس تنگ دنيا مى‌رهيد و تا شاخساران ملكوت پر مى‌كشيد. طعم عبادت، شهد ديگرى در كامش مى‌نشاند و جوهر جانش را قبضه مى‌كرد. همواره در انتظار فرارسيدن ساعات نماز و لحظات عبادت مى‌ماند و چون وقت فرايض نزديك مى‌شد، روح و روانش متغير مى‌گشت و رنگ از رخسارش مى‌پريد:
 
«انّ الحسن بن علىّ عليهماالسلام كان اذا توضّأ اِرتعدت مفاصله، و اصفرّ لونه، فقيل له في ذلك فقال: حقّ على كلّ من وقف بين يدي ربّ العرش أن يصفرّ لونه و تر تعد مفاصله(31)؛ همانا حسن بن على عليهماالسلام وقتى وضو مى‌ساخت و آماده نماز مى‌شد؛ رنگش دگرگون مى‌گرديد و بند بند وجودش مى‌لرزيد. از آن حضرت از علت اين حال سؤال شد؛ فرمود: سزاوار است كسى كه در پيشگاه خداوند عرش مى‌ايستد، رنگش پريده و بند بند اعضايش بلرزد.»
 
‌نشستن در محراب عبادت از خوشايندترين لحظات عمرش به حساب مى‌آمد. به همين جهت بهترين و زيباترين لباس‌هايش را بر تن مى‌كرد. در روايتى بيان شده كه حضرت براى نماز بهترين جامه‌هايش را پوشيد؛ پرسيدند: چرا بهترين لباس خودت را پوشيدى؟ فرمود: ‌‌«انّ الله جميلٌ يُحِبُّ الجمال؛ فَاَتَجَمَّلَ لِرَبّى وَ هُوَ يَقُولُ «خذوا زينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسجِدٍ»(32)؛ خداوند زيبا است و زيبايى را دوست دارد. از اين رو در هنگام راز و نياز با خداى خويش، لباس زيبايم را مى‌پوشم. در حالى كه خداوند فرموده است: هنگام مسجد رفتن، زينت خود را برگيريد.»(33)
 
‌در حديثى ديگر آمده است:
 
‌‌«كانَ الحسن بن علىّ عليهماالسلام اذا قامَ الىَ الصلوةِ، لَبِسَ اَجْوَدَ ثِيابَهُ(34)؛ حسن بن على عليهماالسلام هنگام نماز بهترين جامه‌هايش را مى‌پوشيد.»
 
‌بر اين اساس، مستحب است كه در حال نماز نيكوترين لباس‌هاى خود را بپوشيم و ضمن معطر ساختن خويش، با رعايت نظافت و طهارت كامل، به نماز بايستيم و با خداى خويش به راز و نياز بپردازيم.
 
‌به نماز ايستادن امام مجتبى عليه‌السلام شگفت مى‌نمايد و مطالعه روايت «لرزيدن مفصل‌هاى بدن آن حضرت در حين عبادت» انسان را متحير مى‌سازد.
 
‌امام صادق عليه‌السلام مى‌فرمايد:
 
‌«انّ الحسن بن علىٍّ عليهماالسلام كانَ اذا قامَ فى صلاته تَرتَعِدُ فرائصُهُ بينَ يَدَى رَبِّهِ ـ عزّوجلّ ـ و كانَ اذا ذَكَرَ الجَنَّة و النّار اضْطَرَبَ اِضْطِرابَ السَّليم(35)؛ حسن بن على عليهماالسلام وقتى به نماز مى‌ايستاد، تن مباركش در مقابل پروردگارش مى‌لرزيد و هرگاه كه ياد بهشت و جهنم مى‌نمود، چون مارگزيده مضطرب و پريشان مى‌شد و به خود مى‌پيچيد.»
 
‌با آن كه مركب‌هايى در اختيار داشت، مسافت 450كيلومترى مدينه تا مكه معظمه را زير اشعه سوزان آفتاب حجاز و روى سنگريزه‌هاى داغ بيابان، پياده مى‌پيمود و به اين شكل 25 مرتبه پياده به زيارت كعبه شتافت تا رضايت خداى خويش را بيشتر فراهم آورد.(36)
 
‌خشوع امام مجتبى عليه‌السلام در مقابل خداى مهربانش نيز حكايتي شيرين دارد. حضرت چنان در محراب عبادت مدهوشِ جمال و كمال حق مى‌شد كه رنگش دگرگون شده و تنش به لرزه مى‌افتاد:
 
‌راوى مى‌گويد: «مهمان امام مجتبى عليه‌السلام بودم... هنگام اداى فريضه نماز شد. امام از اتاق بيرون رفت تا وضو بگيرد؛ من نيز آماده مى‌شدم تا نماز بگزارم. در آستانه در اتاق، حضرت را ديدم كه رنگش تغيير كرده و حالتى خاص پيدا كرده است. پرسيدم: چرا اينطور شده‌ايد؟ فرمود: كسى كه مى‌خواهد به پيشگاه الهى وارد شود، مى‌بايست چنين دگرگون شود. و هنگامى كه حضرت را در حال نماز ديدم، از شدت خضوع و خشوعش، موى بر اندامم راست شد. وقتى خوب نگاه كردم، دريافتم كه حضرت در نماز و در پيشگاه خداوند متعال، مى‌لرزد و ذكر مى‌گويد.»(37)
 
‌حُسن ختام اين بخش، روايتى است كه مفضل از امام جعفرصادق عليه‌السلام، از پدر بزرگوار و او از جدّش نقل نموده است كه فرمود:
 
‌‌«أنّ الحسن بن علي بن أبى‌طالب كان أعبدالناس في زمانه، و أزهدهم و أفضلهم، و كان إذا حجّ حجّ ماشياً، و ربّما مشى حافياً، و كان أذا ذكرالموت بكى، و اذا ذكرالقبر بكى، و اذا ذكر البعث و النشور بكى، و اذا ذكر الممرّ على الصراط بكى، و اذا ذكر العرض على الله ـ تعالى ذكره ـ شهق شهقةً يعشى عليه منها...(38)؛ امام حسن بن‌على بن ابى‌طالب عليهم‌السلام در زمان خود عابدترين، زاهدترين و بهترينِ مردم بود؛ و با پاى پياده و برهنه حج انجام مى‌داد؛ و هر گاه از مرگ سخن گفته مى‌شد، گريه مى‌كرد و هر گاه ذكرى از قبر به ميان مى‌آمد، مى‌گريست. و زمانى كه از قيامت نام برده مى‌شد، اشك مى‌ريخت. و زمانى كه از گذشتن پل صراط سخن به ميان مى‌آمد؛ گريه مى‌كرد؛ و هنگامى كه عرضه شدن (اعمال) بر خدا به ميان مى‌آمد، از هوش مى‌رفت به نحوى كه همه چيز از ذهن و نظرش پوشيده مى‌شد.»
 
‌كريمانه با مردم
 
امام مجتبى عليه‌السلام از خيل ستارگان پرفروغ است. او به «كريم اهل‌بيت» شهرت دارد. رفتار كريمانه او در سينه تاريخ موج مى‌زند و جهانيان سرگشته درهم و دينار را به تحير وامى‌دارد. در بين مردمى كه در چاه دنيا خواهى سقوط كرده‌اند و براى دستيابى به دنيا، تن به هرنوع خوارى و ذلت مى‌دهند؛ مطالعه شرح بخشش‌هاى كريمانه امام مجتبى عليه‌السلام خواندنى و شنيدنى است.
 
ابن شهرآشوب در كتاب مناقب روايت مى‌كند كه: مردى از امام مجتبى عليه‌السلام تقاضاى كمك مالى نمود. حضرت پنجاه هزار درهم و پانصد دينار به او داد. آنگاه فرمود: «برو باربرى بياور تا اين پول‌ها را برايت حمل كند.» مرد، باربرى آورد، حضرت عباى سبز رنگش را به مرد سائل داد و فرمود: «اين كرايه باربر است.»(39)
 
‌گاهى امام با ديدن انسان‌هاى بى‌پناه، خود به نيّات آنها پى مى‌برد و قبل از اين كه چيزى بطلبند، هدايايى تقديم مى‌كرد و منتظر اظهار نياز آنها نمى‌نشست. روايت زير گوياى همين مطلب است:
 
‌فردى از چادر نشينان خدمت امام مجتبى عليه‌السلام شرفياب شد. قبل از آن كه اظهار نياز كند، حضرت امر فرمود كه هر چه در خزانه هست، به او بدهند. وقتى به سراغ خزانه رفتند، مبلغ بيست هزار درهم يافتند و همه را به سائل نيازمند دادند. مرد سائل كه از رفتار سخاوتمندانه امام به شگفت آمده بود، عرض كرد: آقاى من! چرا به من فرصت نداديد تا نياز خود را بيان كنم و در مدح شما سخن بگويم؟ امام در پاسخش فرمود: ‌‌«ما گروهى هستيم كه بخشش‌هايمان تازه و بى‌درنگ صورت مى‌گيرد.»(40)
 
‌امام مجتبى عليه‌السلام در جود و كرم از همگان سبقت گرفته بود؛ آن چنان كه با بذل و بخشش‌هاى خداپسندانه، دست از دارايى‌هاى خويش مى‌كشيد و همه را در راه خشنودى خدا تقديم مى‌كرد. اين، در واقع بيانگر بى‌اعتنايى آن حضرت به مظاهر فريبنده دنيا بود. در همين مورد نوشته‌اند:
 
‌‌«امام مجتبى عليه‌السلام در طول عمر خود، دوبار تمامِ اموال و دارايى خود را در راه خدا خرج كرد و سه بار ثروت خود را به دو نيم تقسيم كرد و نصف آن را براى خود
نگهداشت و نصف ديگر را در راه خدا بخشيد.»(41)
 
‌ابن سعد در كتاب الطبقات الكبرى علاوه بر روايت فوق مى‌افزايد:
 
‌‌«...حتى اگر دو جفت كفش يا دو جفت پاپوش داشت، يك جفت آن را براى خود برمى‌داشت و جفت ديگر را به نيازمندان مى‌رساند...»(42)
 
‌امام مجتبى عليه‌السلام نسبت به فقيرانِ فرهنگى و فريب خوردگان جاهل نيز قلب رؤوف و دل مهربان داشت. گر چه آنها بر اثر فريب دشمنان با هتاكى و بى‌حرمتى با امام برخورد مى‌كردند؛ اما امام هيچگاه از سخنان بيهوده آنان غضبناك نمى‌شد و با لطف و مهربانى آنها را نوازش مى‌كرد و به رفع نيازهايشان همت مى‌گماشت. آنان نيز با ديدن برخوردهاى خاضعانه امام به حيرت مى‌افتادند و در اندك مدت از گفته‌هاى خويش ندامت مى‌جستند و اظهار پشيمانى مى‌كردند. نمونه بارز فروتنى امام با فقرزدگان فرهنگى و دين باختگان بیهويت، ملاقات با آن مرد شامى است كه جريانش در متون تاريخى بيان شده است.(43)
 
‌چشمه‌سار محبت‌
 
اظهار محبت‌هاى پيامبر صلى‌‌الله ‌عليه ‌و ‌آله ‌و سلم به حسنين و علاقه وافر او به آن دو، قابل بيان و بررسى نيست. پيامبر اسلام صلي‌الله ‌عليه ‌و ‌آله ‌و سلم در روايتى فرمود: «حسن منّى و انا منهُ، احبَّ اللهُ مَن احبّهُ...(44)؛ حسن از من است و من از حسن؛ كسى را كه من دوست دارم خدا نيز دوست دارد.»
 
‌و نيز فرمود: ‌‌«احبُّ اهل بيتى الىّ الحسن و الحسين...(45)؛ محبوب‌ترين فرد از خاندانم، حسن و حسين است.»
 
‌زيد بن ارقم روايت مى‌كند: «در مسجد، نزد رسول خدا صلى‌الله ‌عليه ‌و ‌آله ‌و سلم نشسته بودم. در اين هنگام فاطمه همراه حسن و حسين از خانه‌اش خارج شد و به سوى جايگاه پدر گرامى‌اش شتافت و به دنبال آنان على عليه‌السلام نيز سر رسيد. آنگاه پيامبر صلى‌‌الله ‌عليه‌ و ‌آله‌ رو به جانب من كرده، فرمود: هر كس اين چند نفر را دوست بدارد، با من دوستى نموده است و هر كس با آنان دشمنى كند، با من دشمنى ورزيده است.»(46)
 
‌از مجموع اين روايات، كه تعدادشان هم كم نيست، استفاده مى‌شود كه محبت امام مجتبى عليه‌السلام و برادر گرامى‌اش در قلب شفاف و نورانى پيامبر خاتم صلي‌الله‌ عليه‌ و ‌آله ‌و سلم موج مى‌زد. معمولاً رسول خدا صلى ‌الله ‌عليه ‌و ‌آله ‌و سلم علاقه شديد و محبت وافر خود نسبت به آنان را در ميان مردم اظهار مى‌نمود. گر چه نحوه ابراز فرق داشت؛ گاهى سخن شيوايى در اين مورد بيان مى‌نمود و گاهى از منبر پايين مى‌آمد و آنها را مى‌بوسيد و بعد از نوازش آن دو، بار ديگر بالاى منبر قرار مى‌گرفت. 
 
افزون بر اين، از رسول خدا صلى‌‌الله ‌عليه‌ و‌آله نقل شده است كه در هنگام اظهار محبت به حسنين عليهماالسلام مى‌فرمود: «شاهدان، اين ابراز علاقه را به غائبان برسانند.»(47)
 
‌راستى! هدف رسول خدا صلى‌الله ‌عليه ‌و‌آله ‌وسلم از علنى ساختن اين اظهار محبت‌ها چه بود؟
 
‌آيا هدف پيامبر صلي‌الله ‌عليه ‌و ‌آله جز آماده سازى اذهان عموم، به پذيرش امامت حسنين بعد از ولايت پدر بزرگوارشان بود؟
 
لازم به ذكر است كه محبت شديد رسول خدا صلي‌الله ‌عليه ‌و‌آله ‌وسلم نسبت به حسنين باعث شده بود كه آن حضرت براى حفظ آن دو از كيد مكاران و حسد حسودان تعويذ (48) زير را تلاوت نمايد:
 
‌‌«اُعيذُ كُما بِكَلِمات اللهِ التّامّةِ مِنْ كُلِّ شيطانٍ ‌هامّةٍ وَ مِنْ كُلّ عينٍ لامّْةٍ؛(49) شما را از شرّ هر شيطان آزار دهنده و هر چشم شومى به پناه كلمات تامّ خدايى مى‌برم.»
 
‌از منظر نخبگان اهل سنت
 
برجستگان عرصه‌هاى علم و تاريخ، توصيفاتى زيبا در رثاى شخصيت ملكوتى امام مجتبى عليه‌السلام دارند كه ذكر آنها در اين نوشتار مختصر نمى‌گنجد ولى شايسته است كه جهت نمونه به ديدگاه‌هاى كوتاه تنى چند از اصحاب سيره و تاريخ اشاره شود:
 
1. جلال الدين سيوطى:
‌‌«كان الحسن رضى‌الله عنه له مناقب كثيرة: سيّداً، حليماً، ذا سكينة و وقار و حشمة، جواداً ممدوحاً...(50)؛ حسن بن على عليهماالسلام داراى امتيازات و فضايل انسانى فراوان بود؛ او شخصيتى بزرگوار، بردبار، با وقار، متين، سخى، بخشنده، و مورد ستايش مردم بود.»
 
‌و نيز مى‌نويسد:
‌‌«سبط رسول الله و ريحانته و آخر الخلفاء بنصّه... و هو خامس أهل الكساء...»(51)
 
‌‌2. ابن عساكر شافعى:
‌‌«هو سبط رسول الله و ريحانته و أحد سيّدَى شباب أهل الجنّة....»(52)
 
‌‌3. سبط ابن جوزى:
‌‌«كان من كبار الأجواد، و له الخاطر الوقّاد، و كان رسول الله صلي‌الله ‌عليه‌ و ‌آله‌ و سلم يحبّه حبّاً شديداً.»(53)
 
‌‌4. ابن اثير:
‌‌«و هو سيّد شباب أهل الجنّة، و ريحانة النّبى صلي‌الله ‌عليه ‌و ‌آله ‌و سلم و شبيهه، سمّاه النّبىّ الحسن ... و هو خامس أهل الكساء.»(54)
 
‌‌5. ابونعيم اصفهانى:
‌‌«عن الامام حسن المجتبى عليه‌السلام: سيّد الشباب، و المصلح بين الأرقاب و الأحباب، شبه رسول صلى‌‌الله ‌عليه ‌و ‌آله ‌و سلم و حبيبه، سليل الهدى، و حليف أهل التقى، خامس أهل الكساء، و ابن سيّدة ‌النّساء، الحسن بن على بن ابى‌طالب رضى‌الله عنهما.»(55)
 
****
 
صوت
 
مدح خوانی و مولودی خوانی ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
 
 


حاج محمود کریمی- میلاد امام حسن.mp4 | دانلود فیلم

.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.

مدح خوانی- میلاد امام حسن- حاج محمود کریمی.mp3 | دانلود فایل

.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.

مدح خوانی میلاد امام حسن- محمود کریمی.mp3 | دانلود فایل

.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.

میلاد امام حسن مجتبی.mp3 | دانلود فایل

.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.

روح الله بهمنی- میلاد امام حسن.mp3 | دانلود فایل

.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.

حاج سعید حدادیان- میلاد امام حسن93.mp3 | دانلود فایل

-------------------------------------------------------------------------
پي‌نوشت‌ها:
(1) نویسنده: سوسن جواديه
(2) شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ابی‌الحدید، ج 9 ، ص 53
(3) شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ابی‌الحدید، ج 16 ، ص 15
(4) زمانی، احمد، حقایق پنهان، نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اوّل، سال 1375، ص 268.
(5) قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1374، قم، ج1، ص 417 ـ پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، نشر مؤسسه تحقیقاتی امام صادق، چاپ دوّم، 1374، ص 90.
(6) مجلسی، محمد باقر، جلاء العیون، نشر انتشارات علمیه اسلامیه، ص 241.
(7) شیخ عباس، قمی، منتهی الآمال، پیشین، ص 418.
(8) قرشی، باقر شریف، زندگانی امام حسن ـ علیه السّلام ـ ، ترجمه فخر الدین حجازی، تهران: نشر بعثت، چاپ اوّل، 1376، ص135.
(9) حيات فكرى و سياسى امامان شيعه، رسول جعفريان، ص 119.
(10) تحليلى از زندگانى سياسى امام حسن(علیه السّلام)، علامه جعفر مرتضى عاملى، ترجمه محمد سپهرى، ص 30.
‌‌(11) همان، ص 31؛ امام حسن و امام حسين(علیه السّلام)، سيد محسن امين عاملى، ص 29.
‌(12) اعلام الهداية، مجمع جهانى اهل‌بيت، ج 4، ص 45.
‌‌(13) امام حسن و امام حسين(علیه السّلام)، ص 30.
‌‌(14) اعلام الهدايه، ج 4، ص 45، به نقل از كافى، ج 6، ص 473 و بحارالانوار، ج 43، ص 258.
‌‌(15) همان.
‌‌(16)موسوعه كلمات الامام الحسن(علیه السّلام)، نشر معروف، مؤسسه باقرالعلوم، ص 269 و 270.
‌‌(17) امام حسن و امام حسين(علیه السّلام)، ص 30.
‌‌(18) تحليلى از زندگانى سياسى امام حسن(علیه السّلام)، ص 25؛ امام حسن و امام حسين(علیهم السّلام)، ص 26.
‌‌(19) امام حسن و امام حسين(علیه السّلام)، ص 31 و 32.
‌‌(20) همان، ص 32.
‌‌(21) تحليلى از زندگانى سياسى امام حسن(علیه السّلام)، ص 26.
‌‌(22) همان.
‌‌(23) امام حسن و امام حسين(علیهم السّلام)، ص 33.
‌‌(24) همان.
‌‌(25) احزاب / 33.
‌‌(26) حيات فكرى و سياسى امامان شيعه، ص 120.
‌‌(27) اعلام الهدايه، ج 4، ص 26، به نقل از عيون اخبارالرضا(علیه السّلام)، ج 1، ص 67.
‌‌(28) همان، به نقل از سنن ابن ماجه، ج 1، ص 56.
‌‌(29) همان، به نقل از جامع ترمذى، ص 541 و مستدرك الحاكم، ج 3، ص 109.
‌‌(30) حيات فكرى و سياسى امامان شيعه، ص 121، به نقل از فرائد السمطين، ج 2، ص 68.
‌‌(31) موسوعة كلمات الامام الحسن(علیه السّلام)، ص 268.
‌‌(32) اعراف / 31.
‌‌(33) موسوعه كلمات الامام الحسن(علیه السّلام)، ص 296.
‌‌(35) داستان‌ها و حكايت‌هاى نماز چهارده معصوم(علیهم السلام)، عباس عزيزى، ص 87، به نقل از وسايل الشيعه، ج 3، ص 331.
‌‌(36) همان، به نقل از بحارالانوار، ج 84، ص 158.
‌‌(37) همان، ص 18، به نقل از خاندان وحى، ص 323.
‌‌(38) همان، ص 90، به نقل از عدة‌الداعى، ص 180.
‌‌(39) اعلام الهدايه، ج 4، ص 33، به نقل از امالى صدوق، ص 150 و بحارالانوار، ج 43، ص 331.
‌‌(39) موسوعه كلمات الامام الحسن(علیه السّلام)، ص 236.
‌‌(40) امام حسن و امام حسين(علیه السّلام)، ص 39.
‌‌(41) سيره پيشوايان، مهدى پيشوايى، ص 90 و 91.
‌‌(42) امام حسن و امام حسين(علیه السّلام)، ص 38.
‌‌(43) منتخب ميزان الحكمه، ص 43، به نقل از تاريخ مختصر بغداد، ج 7.
‌‌(44) همان، ص 43.
‌‌(45) تحليلى از زندگانى سياسى امام حسن(علیه السّلام)، ص 38، به نقل از الغدير، ج 7، ص 124.
‌‌(46) امام حسن و امام حسين(علیه السّلام)، ص 36.
‌‌(47) حيات فكرى و سياسى امامان شيعه، ص 120.
‌‌(48) دعايى كه براى دفع بلا و آفت چشم زخم، در كاغذ مى‌نويسند و به گردن و يا بازو مى‌بندند.
‌‌(49) امام حسن و امام حسين(علیه السّلام)، ص 38.
‌‌(50) سيره پيشوايان، مهدى پيشوايى، ص 88، به نقل از تاريخ الخلفاء، چاپ 3، بغداد، 1383 ه .ق، ص 189.
‌‌(51 - 55) اعلام الهدايه، ج 4، ص 31 و 32.

 



دیدگاه کاربران

با سلام و خسته نباشید
از مطالعه متن واقعا لذت بردم تو این دنیای مادی امروز که اگر کسی یک سیب به دیگری بده ازش انتظار یه جعبه سیب داره مطالعه سیره امام حسن ادم رو یاد انسانیت واقعی میندازه و حس نوستالژی نسبت به اصل و ریشه اش پیدا می کنه راستی چطوری میشه یه ذره از این سیره تو فرهنگ خودمون نهادینه بشه البته هستن افرادی در میان ما که تو این راهند.

 

 

 

 

https://zamzam.ir/#home