هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید
يكشنبه، 19 اسفند 1403
ساعت 16:07
به روز شده در :

 

 

 

رجانیوز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

 

چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 14:43
چهارشنبه 29 آذر 1391 18:13 ساعت
2012-12-19 14:43:23
شناسه خبر : 128898
شهر شام و ملاء عام و کف و خنده و دشنام و گروهی به لب بام و به رخ ننگ و به کف سنگ و به تن جامه ی گلرنگ گرفتند، ره آل‌علی تنگ، تو گویی همه دارند سرجنگ، هم‌آواز و هم‌آهنگ، شده دشمن دادار، پر از کینه ی پیغمبر مختار و علی- حیدرکرار، به آزار دلِ عترت اطهار، همه عید گرفتند به قتل پسر فاطمه آن سیّد ابرار ...

گروه معارف: ای شام! ای پیچیده در حرارت عصیان! محکم‏تر بزن این تازیانه‏های پی در پی را که فردا از جای تازیانه‏ها، هزاران بهار جوانه خواهد زد. خرابه‏هایت، آرامگاه ملایکی‏ست که بر دیواره‏های ویرانِ شرم سر می‏کوبند.

می‏‌روی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامی‏گذاری. اندوهت را بر صورت خرابه می‏پاشی و می‏گذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.گریه نکن! خرابه‏ های شام، گهواره توست هزاران فرشته برایت آغوش گشوده‏ اند، گریه نکن! ارکانِ این هنگامه، روزی بر صخره‏های تاریخ نوشته خواهد شد

Get the Flash Player to see this player.

 

دانلود

چگونه است که کودکی با فهم کودکانه اش اینچنین بی امام بودن را تاب نمی آورد و در پی گمشده‌اش جان می‌سپارد؟ رقیه علیهاالسلام در پشت پرده حجاب، رازهای نگشوده کربلا را دیده است. قلب کوچکش بدون پدر دیگر قادر به تپیدن نیست. عزاداری و شکوه اش هم در سوگ پدر تاریخ را شرمگین می کند.

 

صوت//

 

 

آيت الله مظاهري: مصیبت حضرت رقیه (س) در خرابه شام مصیبت عظماست. حضرت زینب (س) فرمودند: بعد از رحلت حضرت رقیه (س) امام سجاد(ع) چندین روز گریه می کردند و ...

 

Get the Flash Player to see this player.

 

دانلود

 

شعر//

ماهي كبود

 

حجت الاسلام و المسلمين رضا جعفري

 

غير از غبار چهره او هاله ‏اى نداشت

هر روز صبح روى مژه ژاله ‏اى نداشت

 

از ضعف زخم هاى تنش خشك خشك بود

مى‏ خواست باغ داغ شود، لاله‏ اى نداشت

 

وقتى كه از بساط گلويش گلايه كرد

آهى به سينه داشت، ولى ناله ‏اى نداشت

 

رفت از شب خرابه و تشييع هم نشد

تنهاترين ستاره كه دنباله ‏اى نداشت

 

صياد از سهولت صيدت عجب مكن

اين ماهى كبود شده باله ‏اى نداشت

 

با اضطراب آمد و با التهاب رفت

كوچكترين شهيده كه غساله ‏اى نداشت

 

آن شب كه دفن شد، دل من نيز مى ‏سرود

اين خاك مرتفع ‏تر از اين چاله ‏اى نداشت

 

فيلم//

 

داره موهام يواش يواش شبيه مادرت سفيد ميشه / بيا كه داره از همه رقيه نا اميد ميشه

 

Get the Flash Player to see this player.

حاج محمود كريمي

 

با كاروان//

الشام الشام الشام ...

شيخ كَفْعَمى و شيخ بهايى و ديگران نقل كرده اند كه در روز اوّل ماه صفر سر مقدس حضرت امام حسين‌عليه السّلام را وارد دمشق كردند، و آن روز بر بنى اميه عيد بود و روزى بود كه تجديد شد در آن روز اَحزان اهل ايمان (1)

قُلْتُ وَيَحِقُّ اَنْ يُقالَ:

شعر:

كانَتْ مَاتِمُ بَالْعِراقِ تَعُدُّها

اَمَوِيَّةٌ بِالشّامِ مِنْ اَعْيادِها

سيّد ابن طاوس رحمه اللّه روايت كرده كه چون اهل بيت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم را با سر مُطهّر حضرت سيدالشهداء عليه السّلام از كوفه تا دمشق سير دادند چون نزديك دمشق رسيدند جناب امّ كلثوم عليهاالسّلام نزديك شمر رفت و به او فرمود: مرا با تو حاجتى است. گفت: حاجت تو چيست؟ فرمود: اينك شهر شام است، چون خواستى ما را داخل شهر كنى از دروازه اى داخل كن كه مردمان نَظّاره كمتر باشند كه ما را كمتر نظر كنند و امر كن كه سرهاى شهدا را از بين محامل بيرون ببرند پيش دارند تا مردم به تماشاى آنها مشغول شوند و به ما كمتر نگاه كنند؛ چه ما رسوا شديم از كثرت نظر كردن مردم به ما. شمر كه مايه شرّ و شقاوت بود چون تمنّاى او را دانست بر خلاف مراد او ميان بست، فرمان داد تا سرهاى شهدا را بر نيزه ها كرده و در ميان مَحامل و شتران حَرم بازدارند و ايشان را از همان (دروازه ساعات) كه انجمن رعيت و رُعات بود درآوردند تا مردم نظّاره بيشتر باشند و ايشان را بسيار نظر كنند.(2)

علاّمه مجلسى رحمه اللّه در (جَلاءُ العُيُون) فرموده كه در بعض از كتب معتبره روايت كرده اند كه سهل بن سعد گفت: من در سفرى وارد دمشق شدم. شهرى ديدم درنهايت معمورى و اشجار و اَنهار بسيار و قصُور رفيعه و منازل بى شمار و ديدم كه بازارها را آئين بسته اند و پرده ها آويخته اند مردم زينت بسيار كرده اند و دفّ و نقاره و انواع سازها مى نوازند. با خود گفتم مگر امروز عيد ايشان است، تا آنكه از جمعى پرسيدم كه مگر در شام عيدى هست كه نزد ما معروف نيست؟ گفتند: اى شيخ! مگر تو در اين شهر غريبى؟ گفتم: من سهل بن سعدم و به خدمت حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله و سلّم رسيده ام. گفتند: اى سهل! ما تعجّب داريم كه چرا خون از آسمان نمى بارد و چرا زمين سرنگون نمى گردد. گفتم: چرا؟ گفتند: اين فرح و شادى براى آن است كه سر مبارك حسين بن على عليه السّلام را از عراق براى يزيد به هديه آورده اند. گفتم: سبحان اللّه! سر امام حسين عليه السّلام را مى آورند و مردم شادى مى كنند! پرسيدم كه از كدام دروازه داخل مى كنند؟! گفتند: از دروازه ساعات. من به سوى آن دروازه شتافتم چون به نزديك دروازه رسيدم ديدم كه رايت كفر و ضلالت از پى يكديگر مى آوردند، ناگاه ديدم كه سوارى مى آيد و نيزه در دست دارد و سرى بر آن نيزه نصب كرده است كه شبيه ترين مردم است به حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله و سلّم پس زنان و كودكان بسيار ديدم بر شتران برهنه سوار كرده مى آورند، پس من رفتم به نزديك يكى از ايشان و پرسيدم كه تو كيستى؟ گفت: من سكينه دختر امام حسين عليه السّلام. گفتم: من از صحابه جدّ شمايم، اگر خدمتى دارى به من بفرما. جناب سكينه عليهاالسّلام فرمود كه بگو به اين بدبختى كه سر پدر بزرگوارم را دارد از ميان ما بيرون رود و سر را پيشتر برد كه مردم مشغول شوند به نظاره آن سر منوّر و ديده از ما بردارند و به حرمت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم اين قدر بى حرمتى روا ندارند.

سهل گفت: من رفتم به نزد آن ملعون كه سر آن سرور را داشت، گفتم: آيا ممكن است كه حاجت مرا بر آورى و چهار صد دينار طلا از من بگيرى؟ گفت: حاجت تو چيست؟ گفتم: حاجت من آن است كه اين سر را از ميان زنان بيرون برى و پيش روى ايشان بروى آن زر را از من گرفت و حاجت مرا روا كرد.(3)

و به روايت ابن شهر آشوب چون خواست كه زر را صرف كند هر يك سنگ سياه شده بود و بر يك جانبش نوشته بود:

(و لاتَحْسَبَنّ اللّهَ غافِلاً عَمّا يَعْمَلُ الظّالِمُونَ)(4)

و بر جانب ديگر: (وسَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَموا اَىَّ مُنقَلَبٍ يَنْقَلِبون)(5)(6)

قطب راوندى از منهال بن عمرو روايت كرده است كه گفت: به خدا سوگند كه در دمشق ديدم سر مبارك جناب امام حسين عليه السّلام را بر سر نيزه كرده بودند و در پيش روى آن جناب كسى سوره كهف مى خواند چون به اين آيه رسيد:

(اَمْ حَسِبْتَ اَنَّ اَصْحابَ الْكَهْفِ وَالَّرقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَبا).(7)

به قدرت خدا سر مقدس سيدالشهداء عليه السّلام به سخن درآمد و به زبان فصيح گويا گفت: امر من از قصّه اصحاب كهف عجيبتر است. و اين اشاره است به رجعت آن جناب براى طلب خون خود.(8)

پس آن كافران حرم و اولاد سيّد پيغمبران را در مسجد جامع دمشق كه جاى اسيران بود بازداشتند، و مرد پيرى از اهل شام به نزد ايشان آمد و گفت: الحمدللّه كه خدا شما را كشت و شهر ما را از مردان شما راحت داد و يزيد را بر شما مسلّط گردانيد. چون سخن خود را تمام كرد جناب امام زين العابدين عليه السّلام فرمود كه اى شيخ! آيا قرآن خوانده اى؟ گفت: بلى، فرمود: كه اين آيه را خوانده اى:

(قُلْ لا اَسْئَلُكُم عَلَيْهِ اَجْرا إ لا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى).(9)

گفت: بلى، آن جناب فرمود: آنها مائيم كه حقّ تعالى مودّت ما را مُزد رسالت گردانيده است، باز فرمود كه اين آيه را خوانده اى؟ (وَاتَ ذَاالْقُربى حَقَّهُ).(10)

گفت: بلى، فرمود كه مائيم آن ها كه حقّ تعالى پيغمبر خود را امر كرده است كه حق ما را به ما عطا كند، آيا اين آيه را خوانده اى؟

(وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُم مِنْ شَىٍ فَاِنَّ للّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى).(11)

گفت: بلى، حضرت فرمود كه مائيم ذوى القربى كه اَقربَ و قُرَباى آن حضرتيم. آيا خوانده اى اين آيه را.

(اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا)(12)

گفت: بلى، حضرت فرمود كه مائيم اهل بيت رسالت كه حقّ تعالى شهادت به طهارت ما داده است. آن مرد پير گريان شد و از گفته هاى خود پشيمان گرديد و عمامه خود را از سر انداخت و رو به آسمان گردانيد و گفت: خداوندا! بيزارى مى جويم به سوى تو از دشمنان آل محمّداز جن و انس، پس به خدمت حضرت عرض كرد كه اگر توبه كنم آيا توبه من قبول مى شود؟ فرمود: بلى، آن مرد توبه كرد چون خبر او به يزيد پليد رسيد او را به قتل رسانيد.(13)

از حضرت امام محمّدباقر عليه السّلام مروى است كه چون فرزندان و خواهران و خويشان حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام را به نزد يزيد پليد بردند بر شتران سوار كرده بودند بى عمارى و محمل، يكى از اشقياى اهل شام گفت: ما اسيران نيكوتر از ايشان هرگز نديده بوديم، سكينه خاتون عليهاالسّلام فرمود: اى اشقياء! مائيم سَبايا و اسيران آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم انتهى.(14)

شيخ جليل و عالم خبير حسن بن على طبرى كه معاصر علامه و محقق است در كتاب (كامل بهائى) كه زياده از ششصد و شصت سال است كه تصنيف شده در باب ورود اهل بيت امام حسين عليه السّلام به شام گفته كه اهل بيت را از كوفه به شام دِه به دِه سير مى دادند تا به چهار فرسخى از دمشق رسيدند به هر ده از آنجا تا به شهر نثار بر ايشان مى كردند. و بر هر در شهر سه روز ايشان را باز گرفتند تا به شهر بيارايند و هر حلى و زيورى و زينتى كه در آن بود به آئينها بستند به صفتى كه كسى چنان نديده بود. قريب پانصد هزار مرد و زن با دفها و اميران ايشان باطبلها و كوسها و بوقها و دُهُلها بيرون آمدند و چند هزار مردان و جوانان و زنان رقص كنان با دف و چنگ و رباب زنان استقبال كردند، جمله اهل ولايت دست و پاى خضاب كرده و سُرمه در چشم كشيده روز چهار شنبه شانزدهم ربيع الاول به شهر رفتند از كثرت خلق، گويى كه رستخيز بود چون آفتاب بر آمد ملاعين سرها را به شهر در آوردند از كثرت خلق به وقت زوال به در خانه يزيد لعين رسيدند.

يزيد تخت مرصّع نهاده بود خانه و ايوان آراسته بود و كرسي هاى زرّين و سيمين راست و چپ نهاد حُجّاب بيرون آمدند و اكابر ملاعين را كه با سرها بودند به پيش يزيد بردند و احوال بپرسيد، ملاعين گفتند: به دولت امير دمار از خاندان ابوتراب درآورديم.و حالها باز گفتند و سرهاى اولاد رسول عليهماالسّلام را آنجا بداشتند و در اين شصت و شش روز كه ايشان در دست كافران بودند هيچ بشرى بر ايشان سلام كردن نتوانست.(15)

و هم نقل كرده از سهل بن سعد السّاعدى كه من حجّ كرده بودم به عزم زيارت بيت المقدس متوجّه شام شدم چون به دمشق رسيدم شهرى ديدم كه پر فرح و شادى و جمعى را ديدم كه در مسجد پنهان نوحه مى كردند و تعزيت مى داشتند. و پرسيدم: شما چه كسانيد؟ گفتند: ما از مواليان اهل بيتيم و امروز سر امام حسين عليه السّلام واهل بيت او را به شهر آورند. سهل گويد كه به صحرا رفتم از كثرت خلق و شيهه اسبان و بوق و طبل و كوسات و دفوف رستخيزى ديدم تا سواد اعظم برسيد، ديدم كه سرها مى آورند بر نيزها كرده. اوّل سر جناب عباس عليه السّلام (16) را آوردند ودر عقب سرها، عورات حسين عليه السّلام مى آمدند. و سر حضرت امام حسين عليه السّلام را ديدم با شكوهى تمام و نور عظيم از او مى تافت با ريش مدوّر كه موى سفيد با سياه آميخته بود و به وسمه خضاب كرده و سياهى چشمان شريفش نيك سياه بود و ابروهايش ‍ پيوسته بود و كشيده بينى بود، و تبسّم كنان به جانب آسمان، چشم گشوده بود به جانب افق و باد محاسن او را مى جنبانيد به جانب چپ و راست، پنداشتى كه امير المؤ منين على عليه السّلام است.

عمرو بن منذر همدانى گويد: جناب امّ كلثوم عليهاالسّلام را ديدم چنانكه پندارى فاطمه زهراء عليهاالسّلام است چادر كهنه بر سر گرفته و روى بندى بر روى بسته، من نزديك رفتم و امام زين العابدين عليه السّلام و عورات خاندان را سلام كردم مرا فرمودند: اى مؤ من! اگر بتوانى چيزى بدين شخص ده كه سر حضرت حسين عليه السّلام را دارد تا به پيش برد كه از نظاره گيان ما را زحمت است، من صد درهم بدادم بدان لعين كه سر داشت كه سر حضرت حسين عليه السّلام را پيشتر دارد و از عورات دور شود بدين منوال مى رفتند تا نزد يزيد پليد بنهادند. انتهى.(17)

---------------------------------

1-(مصباح) كفعمى ص 676، اءعلمى، بيروت.

2-(سوگنامه كربلا) (ترجمه لهوف) ص 317.

3-(جلاء العيون) ص 729.

4-سوره ابراهيم (14)، آيه 42.

5-سوره شعراء (26)، آيه 227.

6-(مناقب) ابن شهر آشوب 4/68.

7-سوره كهف (18)، آيه 9.

8-(خرائج) راوندى 2/577.

9-سوره شورى (42)، آيه 23.

10-سوره اسراء (17)، آيه 26.

11-سوره انفال (8)، آيه 41.

12-سوره احزاب (33)، آيه 33.

13-(سوگنامه كربلا) (ترجمه لهوف) ص 318 -323.

14-(جلاء العيون) ص 731.

15-(كامل بهائى) 2/292، 293.

16-در نفس المهموم بعد از سر حضرت عبّاس عليه السّلام ذكر كلمه كَاَنَّهُ يَضْحَك ظاهرا از سهو قلم است، (شيخ عبّاس قمّى رحمه اللّه).

17-(كامل بهائى) 2/296، 297.

-----------------------------

مرحوم شيخ عباس قمي

 

 

صوت//

 

بيان ماجراي خرابه شام و شهادت دختر سه ساله امام حسين عليه السلام توسط

شيخ حسين انصاريان

 

Get the Flash Player to see this player.

دانلود

 

شعر//

 

شعر حافظ براي حضرت رقيه سلام الله عليها

اين غزل در نسخه‌هاي قديمي ديوان حافظ بود اما در نسخه‌هاي جديد حذف شده است.

 

تعالی الله چه دولـت دارم امـشـب *** كه آمد ناگهان دلدارم امشب

چو دیدم روی خوبش سجده كردم *** بحمدالله نكو كردارم امشب

نهال صبرم از وصـلـش بر آورد *** ز بخت خویش برخوردارم امشب

بــرات لـیـلـة الـقــدری بــدســتـم *** رسید از طالع بیدارم امشب

بر آن عزمم كه گر خود میرود سر *** كه سر پوش از طبق بردارم امشب

كشد نقش انالحق بر زمین خون *** چو منصور ار كشی بر دارم امشب

تو صاحب نعمتی من مستـحـقـم *** زكات حسن ده، خوش دارم امشب

همی ترسم كه حافظ محو گردد *** از این شوری كه در سر دارم امشب

 

 

صوت//

روضه خواني شام و حضرت رقيه سلام الله عليها توسط حجت الاسلام و المسلمين آقاتهراني

 

Get the Flash Player to see this player.

 

 

 

 مصیبت شام

بحر طویل استاد سازگار

شهر شام و ملاء عام و کف و خنده و دشنام و گروهی به لب بام و به رخ ننگ و به کف سنگ و به تن جامه ی گلرنگ گرفتند، ره آل‌علی تنگ، تو گویی همه دارند سرجنگ، هم‌آواز و هم‌آهنگ، شده دشمن دادار، پر از کینه ی پیغمبر مختار و علی- حیدرکرار، به آزار دلِ عترت اطهار، همه عید گرفتند به قتل پسر فاطمه آن سیّد ابرار، شده شهر چراغانی و مردم همه در رقص و غزلخوانی و شادی که ببینند سرنیزه سر پاک امام شهدا را

*****

درِ دروازه ی ساعات خبر بود، خبر بود که بر نیزه یکی مهر فروزنده و هفتاد قمر بود به روی همه از ضربت سنگ و دم شمشیر اثر بود، چه سرهای غریبی که روان بر رُخشان اشک بصر بود، سر یوسف زهرا، سر عباس دلاور، سر قاسم، سر اکبر، سر عون و سر جعفر، سر عبدالله و اصغر، سر زیبای بنی‌هاشم و انصار، سر مسلم و جون و وهب و عابس و ضرغامه و یحیا و زهیر و دگر انصار که هر سر به سر نیزه همان وجه خدا بود، چو پروانه در اطراف امام شهدا بود به لب داشت همی ذکر خدا را

*****

در اطراف، سر خون خدا، خیل رسل یکسره در ولوله بودند زن و مرد، همه گرم کف و هلهله بودند نوامیس خدا یکسره در سلسله بودند، فقط مرد همه آینه ی حسن خدای ازلی بود، غبارش به رخ و چهره ی او مشعل انوار جلی بود، علی ابن حسین ابن علی بود به گردن عوض شاخه ی گل حلقه ی غل داشت بپا داشت یکی چکمه ی گلگون نه، مگو چکمه ی گلگون و بگو پرده‌ای از خون، ز جراحات غل جامعه و بر سرش از سنگ نشان بود، لبش ذکر خدا داشت و چشمش به رخ یوسف زهرا نگران بود که می‌دید در آن سر، گل رخسار رسول دو سرا را

*****

در آن هجمه ی جمعیّت و آن مرحله، گردید روان سهل، به سویش به ادب داد سلامش که در آن سلسله می‌دید بلندای مقامش، الفِ قامت او، دال شده نزد امامش، پس از آن عرض نمود ای گهرِ دُرج ولایت، مه افلاک هدایت، همه عالم به فدایت، منم آن سهل که از زُمره ی انصار رسولم، که پر از دوستی عترت زهرای بتولم، چه شود گر کنی از لطف قبولم که دل مادرتان، فاطمه، را شاد کنم بر پسر فاطمه امداد کنم، گفت به پاسخ شه ابرار، که ای آمده بر آل علی یار، اگر هست تو را درهم و دینار، بده زود به این کافر غدّار، که بر نیزه ی او هست سر یوسف زهرا شود از دور و بر دخت علی دور، که این قوم ستمکار، تماشا نکنند عمه ی ما را

*****

کوچه‌ها بود پر از هجمه ی جمعیّت و وجد و شعف و عشرت و نه بین زنان عفت و مردان شده دور از شرف و غیرت و بر لب همه تبریک، بسی جامه ی نو در بر و لبخندزنان با سر ریحانه ی پیغمبر اسلام رسیدند، به یک کوچه که این کوچه‌ همه قوم یهودند، همه دشمن پیغمبر آل علی و فاطمه بودند در آن لحظه ندا داد، منادی که ایا قوم یهود! آمده هنگامه ی شادی، سر فرزند علی بر سر نی، سنگ ستم دست شما، هر چه توانید، بگویید، بخندید و برقصید، بریزید به فرق سر زینب، همه خاکستر و آرید کنون یاد خود از خیبر و گیرید همه داد خود از حیدر و فرمان ز یزید آمده مأمور به آزار بنی فاطمه کرده است شما را

*****

یهودان ستم‌پیشه چو این حکم شنیدند، گروهی به لب بام نشستند و گروهی به سوی کوچه دویدند همه عربده مستانه کشیدند، سر یوسف زهرا به سر نیزه چو دیدند، ره جنگ گرفتند و به اولاد نبی کار بسی تنگ گرفتند، به دل، ننگ گرفتند، به کف چنگ گرفتند، زنان از لب بام آتش و خاکستر و خاشاک فشاندند به دشنام همه آتش بغض جگر خویش نشاندند، «ترانه» عوض «مرثیه» خواندند خدا را بگذارید، بگویم، که یهودیه‌ای از بام نگاهش به سر نور دل فاطمه افتاد که لب‌هاش به هم می‌خورَد و ذکر خدا گوید و بگْرفت یکی سنگ چنان بر لب فرزند رسول دو سرا زد که سر از نیزه بیفتاد زمین، ریخت به هم ارض و سما را

*****

چه بگویم چه شده این‌همه من سنگدل و نوکر بی‌شرم و حیایم چه کنم؟ شعله ی جان است به نایم عجبا آه که انگار همان پشت در قصر یزیدم، نگهم مانده به ده تن که به یک‌سلسله بستند و همه حرمتشان را بشکستند و بوَد یک سرِ آن سلسله بر بازوی زینب، سر دیگر، گرهش بسته به دست پسر خون خدا، حضرت سجاد، همه چشم گشودند، مگر کودکی از پای بیفتد به سرش از ره بیداد، بریزند و به کعب نی و سیلی بزنندش، نکند کس ز ره مهر بلندش.... چه بگویم؟ چه کنم؟ دست خودم نیست، خدا عفو کند «میثم» افتاده ز پا را

 

صوت//

روضه خوانی مرحوم کافی درباره  زبانحال حضرت رقیه سلام‌الله عليها با سر پدر

 

Get the Flash Player to see this player.

 

 

نوحه خواني براي حضرت رقيه سلام الله عليها با نواي حاج محمدرضا طاهري

 

Get the Flash Player to see this player.

 

 

 

 شور سينه زني براي حضرت رقيه سلام الله عليها توسط حاج اسلام ميرزايي

 

Get the Flash Player to see this player.

 

 

 

 عمه بابايم كجاست...

 

Get the Flash Player to see this player.

 

 

 

 

فيلم//

واحد خواني حاج محمود كريمي

 

Get the Flash Player to see this player.

 

 

 



 

 

 

 

https://zamzam.ir/#home

 

 

 

 

 

 

بارگذاری