اشاره
چند کانون مرکزی در تحولات و حوادث قبل از ظهور و آینده جهان، وجود دارد که شناخت آنها و رصد کردن تحولات مربوط به آنها از اهمیت زیادی برخوردار است و می تواند ما را در تحلیل درست رویدادها و مباحث مرتبط با آخرالزمان و ظهور امام زمان(ع) یاری دهد. این کانون های مرکزی عبارت است از: منطقه شام و سوریه، ایران، عراق، یمن، فلسطین و عربستان؛ کشورهای مذکور در جغرافیایی عصر ظهور و مثلث "مکه ـ کوفه ـ قدس"، مرکز تحولات و رویدادهای مهمی خواهد بود که تاثیرات داخلی و منطقه ای و حتی جهانی خواهد گذاشت و در آینده این کشورها، قبل از ظهور، اتفاقاتی بسیار سریع و شگفت آور خواهد بود.
بنابراین دیدهبانی سیاسی و نظامی "کشورهای جغرافیای ظهور" در هر برهه ای از زمان، میتواند اهمیت استراتژیک و آینده پژوهانه مهدوی، داشته باشد. و این امر محقق نخواهد شد جز با رصد تحولات و نشانه های ظهور و بویژه حوادث در "احادیث تمهید مباشر"ـ احادیثی که به حوادث و اتفاقات قبل از علائم و نشانه های حتمی ظهور، در کشور سوریه، عراق، عربستان، یمن و ... ـ اشاره دارند. از اینرو، شناخت این علائم، تکلیف آور خواهد بود.
از نظر علم آینده پژوهی و مطالعه رویدادهای آینده و تحلیل آنها، هر نوع "علامت و سیگنال" مورد توجه قرار میگیرد و نمیتوان به آنها بی اعتنا بود. در واقع آینده پژوهی در صدد ایجاد آمادگی در مردم در حالتها و سناریوهای مختلف است و میکوشد مردم در برابر حوادث آینده غافلگیر نشده و تکالیف و مسئولیت های خود را فراموش نکنند. از این رو نشانه های ظهور و تحلیل درست آنها یکی از ابراز های مهم آینده پژوهی برای رسوخ به آینده است.
وجوب فقهی شناخت نشانه های حتمی ظهور
از اینرو، برخی از فقهاء، یادگیری و شناخت نشانه های ظهور را از باب جلوگیری از سقوط در وادی هلاکت و ضلالت عصر غیبت و دفع ضرر محتمل، واجب دانسته اند. آیۀ الله صافی گلپایگانی در کتاب ارزشمند منتخب الأثر في الإمام الثاني عشر، چنین میفرمایند:
هل يجب معرفة علائم الظهور، ليعلم به عند وقوعه، و يعرف المحقّ من المبطل، و يميز بين الخبيث و الطيّب؟ الظاهر هو وجوبها؛ حذرا عن الوقوع في الضلالة، و دفعا للضرر المحتمل.[1]
آیا شناخت و معرفت نشانه های ظهور، واجب است؟ تا اینکه هنگام وقوع نشانه ها، علم و آگاهی به آن حاصل شود و بین حق و باطل، تمییز و تشخیص قائل شوند؟ آری؛ ظاهر وجوب یادگیری و تعلیم نشانه های ظهور است تا اینکه در ضلالت و گمراهی عصر غیبت، دچار نشویم. علاوه براین، دفع ضرر احتمالی ناشی از عدم شناخت نشانه های ظهور، واجب است.
بدینسان، پیشوایان معصوم، برای ظهور امام مهدی، نشانه های فراوانی را بیان فرموده اند و از طرح و ذکر آنها، اهدافی داشته اند و محال است در کلمات معصومین، حرف لغو و بی هدفی، وجود داشته باشد.
البته برخی از این نشانه های ظهور، کارکرد ایجابی دارند و برخی کارکرد سلبی؛ به این معنا که کارکردهای ایجابی، اگر تحقق پیدا کند، در شناخت جبهه حق و پرچم های هدایت قبل از ظهور، کاربرد دارند. به عنوان مثال، آیا همراهی و تبعیت از یمانی بدون آگاهی از شناخت مکان خروج و قیام یمانی، ممکن و میسر است؟
همچنین، نشانههای ظهور، میتوانند در هنگام جهل یا سیطره شبهات، مفید بوده و کارکرد سلبی نیز داشته باشند. در پرتو کارکرد سلبی آن میتوان مدعیان دروغین را شناخت و دروغ کسانی که پیش از تحقق نشانههای حتمی ادعای مهدویت دارند، را شناسایی کرد.[2] به عنوان مثال، در پرتو شناخت ویژگی ها و مختصات حقیقی یمانی، ادعای خروج دروغین مدعی یمانی، احمد الحسن بصری[3] قبل از دیگر علائم حتمی ظهور همچون خروج سفیانی و ندای آسمانی، به آسانی قابل فهم خواهد بود.
فوائد شناخت نشانه های حتمی ظهور
از طرفی، در فوائد شناخت علائم مهدوی، اینکه: برخی از نشانه های ظهور، به صورتی هستند که هم شناخت صحیح آن، دارای آثار مفید و اثربخشی است و هم شناخت نادرست آن، ما را دچار خسران و زیان خواهد کرد. به عنوان مثال، یمانی، به عنوان نشانه حتمی ظهور و پرچم هدایت، اگر قیام کند و ما موفق به شناسایی "مکان قیام یمانی" نشویم، نمی توانیم او را در حرکت و قیام اش، یاری کنیم و نیز اگر در تعیین ویژگی ها، زمان خروج و مکان قیام یمانی و ...، دچار اشتباه شویم و در دام مدعیان دروغین یمانی، گرفتار شویم؛ ممکن است جامعه مومنان، به پرتگاه انحراف در عقیده و عمل، سوق داده شوند. و اصولا آیا همراهی و تبعیت از پرچم های هدایت در سال ظهور همچون قیام یمانی و خراسانی، بدون آگاهی از شناخت احادیث نشانه های حتمی ظهور و حوادث مرتبط به آنها، ممکن و میسر است؟
عمار یاسر و امتداد تاریخ در فوائد شناخت نشانه های حتمی ظهور
برای درک لزوم و فوائد آگاهی از نشانه های ظهور، به گذشته و تاریخ اسلام، بر میگردیم. چنانکه میدانیم رسول گرامی اسلام، بارها، درباره امامت و جانشینی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب، سخن گفت و با بینات و هدایتهای خود این مسئله را برای مردم توضیح داد و حقانیت امام علی و لزوم پیروی مردم از ایشان پس از رحلت خود را تا آنجا که میسور بود، بازگو کرد. این هدایتها و بینات آنقدر زیاد بودند که اگر کسی واقعاً به دنبال شناخت حق بود، با مراجعه به برخی از آنها، میتوانست بدان دست يابد. با این حال، آن حضرت در کنار این روشنگریها و ارائه ضوابط، نشانههایی نیز بیان فرمود. براي مثال، از عماریاسر، به عنوان نشانه جبهه حق یاد کرد و با جمله معروف «تَقْتُلُ عَمَّاراً الْفِئَةُ الْبَاغِيَة»[4] به مسلمانان فهماند که هر گاه در فضای فتنه از شناخت حق و باطل، ناتوان شدند، بدانند گروهی که عمار را به قتل میرساند، جبهه باطل است.
و بهراستی چقدر تفاوت است، میان آنانکه پيش از شهادت عمارها، با تکیه بر بینات و میزانهای دین، میدانند، علی برحق است و آنان که تا خون سرخ عمار بر زمین نریزد، بیدار نمیشوند!
و به راستی چقدر تفاوت است، میان آنان که قبل از آغاز نشانه های حتمی، با تکیه بر حوادث قبل از نشانه های حتمی، همچون "حدیث تمهید مباشر" امام باقر، درمییابند که ظهور نزدیک است و جبهه حق و باطل، کجا است و آنان که ناگهان چشم باز میکنند و در مییابند که در متن تحولات ظهور، قرار گرفته اند!
آنانکه منتظر میمانند، تا سفیانی، یمانی و خراسانی قیام کنند و بعد بفهمند، باید چه کنند و تکلیف شان در جغرافیای کشورهای عصر ظهور و مثلث "مکه ـ کوفه ـ قدس" (عربستان، عراق، فلسطین) و تحولات فتنه شام و سوریه قبل از خروج سفیانی و دیگر بلدان و کشورهای عصر ظهور، چیست؟، مانند کسانی هستند که تا عمار، به مسلخ نرود و کشته نشود، حق را تشخیص نمیدهند.
تعیین وقت ظهور، آری یا خیر؟
و صد البته، در کنار، حوادث و مقدمات نشانه های حتمی ظهور، که باید مجموعا و در کنار هم، بررسی شوند و نگاه تجزیه گرایانه، مستقل و منفصل آنها، از نظر علمی، صحیح نمیباشد، اما تطبیق اشتباه، نیز خسارت زیانباری است که با ایجاد هیجان و احساس کاذب در منتظران ظهور امام عصر، ممکن است تبعات ناگواری، به دنبال خود داشته باشد. از اینرو، راه صحیح و میانه، به دستور ائمه معصومین، این میباشد که باید همواره ظهور را نزدیک دانست و در عین حال، ضمن پرهیز از تعیین وقت قطعی برای ظهور، همچنین از عجله و استعجال در امر ظهور و درخواست زودتر از موعد، قبل از وقوع نشانه های حتمی ظهور همچون قیام سفیانی و یمانی، بویژه وقوع ندای آسمانی (که در ماه رمضان رخ میدهد و تمام جهانیان میشنوند)، پرهیز کرد. چنانچه، در احادیث منقول از اهل بیت، بر این موضوع، تاکید شده است:
كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ وَ هَلَكَ الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ نَجَا الْمُسَلِّمُونَ.[5]
وقت تعیین کنندگان برای امر ظهور، را تکذیب کنید، تعجیل کنندگان در امر ظهور، هلاک میشوند و تسلیم شوندگان (و آنان که در انتظار وقوع نشانه های حتمی ظهور، میباشند)، نجات مییایند.
هَلَكَتِ الْمَحَاضِيرُ قَالَ قُلْتُ وَ مَا الْمَحَاضِيرُ قَالَ الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ نَجَا الْمُقَرَّبُونَ.[6]
تعجیل کنندگان در امر ظهور (بدون وقوع علائم و نشانه های ذکر شده در احادیث معتبر)، هلاک میشوند و آنانی که ظهور را نزدیک میپندارند، نجات مییابند.
معرفی نشانه های حتمی ظهور
در احادیث و منابع حدیثی شیعه، برای هشت نشانه ظهور، تعبیر "محتوم" و حتمی به کار برده شده است که عبارتند از: سفیانی[7]، یمانی[8]، ندای آسمانی[9]، قتل نفس زکیه[10]، خسف بیداء[11]، پدیدار شدن دستی در آسمان[12]، طلوع خورشید از مغرب[13] و اختلاف بنی فلان در عربستان.[14]
اما در این میان، از پنج نشانه حتمی ظهور (یمانی، سفیانی، ندای آسمانی، قتل نفس زکیه و خسف بیداء) به صورت ویژه و مستقل، سخن به میان آمده است. اهمیت این پنج نشانه را میتوان هم از تعدد و تکرار روایات مربوط به آنها و هم از جداسازی و بیان این نشانهها به شکل مستقل، دریافت.[15]
شیخ صدوق در کتاب کمال الدین، از امام صادق علیهالسلام در حدیث معتبر[16] نقل کرده است:
قَبْلَ قِیامِ الْقَائِمِ خَمْسُ عَلَامَاتٍ مَحْتُومَاتٍ الْیمَانِی وَ السُّفْیانِی وَ الصَّیحَةُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِیةِ وَ الْخَسْفُ بِالْبَیدَاء.[17]
پیش از قیام قائم پنج نشانه حتمی است: یمانی، سفیانی، صحیه آسمانی، شهادت نفس زکیه و خسف بیداء.
و نیز مرحوم کلینی در کتاب الکافی، در حدیث معتبر[18]، از امام صادق نقل کرده است:
خَمسُ عَلاماتٍ قَبلَ قِیامِ القائمِ الصَّیحَةُ وَ السَّفیانِیُّ وَ الخَسفُ وَ قَتلُ النَّفسِ الزَّکیَّة وَ الیَمانِیُِّ.[19]
پیش از قیام قائم پنج علامت وجود خواهد داشت: ندای آسمانی، سفیانی، خسف و فرو رفتن (لشکر سفیانی) در زمین (بیداء)، شهادت نفس زکیه و یمانی.
خَمْسٌ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ خُرُوجُ الْيَمَانِيِّ وَ السُّفْيَانِيِّ وَ الْمُنَادِي يُنَادِي مِنَ السَّمَاءِ وَ خَسْفُ الْبَيْدَاءِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ.[20]
پیش از قیام قائم پنج علامت وجود خواهد داشت: خروج یمانی، سفیانی، ندای آسمانی، خسف و فرو رفتن (لشکر سفیانی) در زمین (بیداء)، شهادت نفس زکیه.
این احادیث معتبر در کتاب الکافی کلینی و کتاب کمال الدین صدوق، و حدیث های مشابه و متعدد دیگر، دلالت بر این دارد که ظهور امام مهدی علیهالسلام، متوقف بر نشانه های حتمی است که باید به وقوع بپیوندد.
توضیح اینکه[21]: طبق احادیث، ندای آسمانی، اشاره به این موضوع دارد که، شیعیان امام علی و پیرو مذهب اثنی عشری بر حق بوده و امام مهدی، از طرف خداوند متعال، برگزیده و فرستاده شده است[22] و خروج سفیانی به عنوان پرچم ضلالت و دشمن اصلی امام عصر[23] و قیام یمانی، به عنوان پرچم هدایت و ضرورت وجود قوا و لشکر جبهه حق برای نصرت و یاری امام مهدی[24]، اشاره دارد و شهادت نفس زکیه به همراه قتل غلام بالمدینۀ، توسط نظامیان حکومت آل بنی فلان در عربستان[25] که به طغیان حکومت و وجود حکومت ناصبی و دشمن اهل بیت در کشور حجاز در سال ظهور، اشاره میکند.[26] خسف بیداء و فرو رفتن لشکر سفیانی که در جستجوی امام عصر میباشند[27]، در منطقه بیداء (در بین مکه و مدینه)، نیز نشانگر صحت پیشگویی و صدق خبر غیبی پیامبر[28] و بیانگر این است که حکومت جهانی امام مهدی، ادامه حکومت رسول الله و اتمام رسالت پیامبر اسلام، میباشد.[29]
حدیث خروج "کاسر العین در صنعاء یمن"، حدیث بشارت آمیز در عصر ظهور
اشاره
از جمله حوادث قبل از خروج سفیانی، قیام و خروج شخص "کاسر العین در صنعاء یمن"، میباشد؛ در کتاب الغیبۀ نعمانی از امام صادق، نقل شده است:
ذُكِرَ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ السُّفْيَانِيُّ فَقَالَ أَنَّى يَخْرُجُ ذَلِكَ وَ لَمَّا يَخْرُجْ كَاسِرُ عَيْنَيْهِ بِصَنْعَاءَ.[30]
نزد امام صادق، از سفیانی، سخن به میان آمد، امام صادق فرمودند: کجا و چگونه سفیانی خروج کرده است، در صورتی که کاسر عینیه، هنوز از صنعاء یمن، خروج نکرده است.
این روایت، که مضمون آن به خروج شخصی ملقب به "کاسر عینیه" از منطقه صنعاء یمن، تصریح دارد، بنظر میرسد، نیاز به دقت و بازنگری مجدد دارد؛ و احتمالات مختلفی در این حدیث، مطرح میباشد.
ابتدا معنای "لغوی" کاسر عینیه و نیز مراد از این وصف و "معنای" آن، بیان خواهد گردید و در ادامه وجوه و "احتمالات مختلف" در این حدیث مهدوی، ذکر خواهد شد.
معنای لغوی کاسر عینیه
کاسر عینیه در لغت، به شخصی اطلاق میشود که نگاه میکند، اما نگاه اش همچون نگاه کسی است که نعاس و خواب آلودگی بر او غلبه کرده است و پلک چشمانش به هم نزدیک است.
در کتاب الاستیعاب، آمده است:
«وكان زياد [ابن أبيه] طويلاً جميلاً يكسـر إحدى عينيه، وفي ذلك يقول الفرزدق للحجاج:
وقبلك ما أعييت كاسر عينه، زياداً فلم تعلق عليَّ حبائلُه».[31]
«زیاد (بن ابیه)، بلند قد و زیبا بود و یکی از چشمانش شکسته بود و در این باره، فرزدق به حجاج ثقفی گفت: پیش از تو، من، زیاد چشم شکسته را به ستوه نیاوردم و از این رو در دام او نیفتادم»
و در کتاب الیعن، نیز آمده است:
«يقال: طَرْفَشَ، إذا نظر وكسر عينيه».[32]
بنابراین، کاسر عینیه به این معناست که شخص در حالی که چشمانش تقریباً بسته شده، به اشیا مینگرد. و به اشخاصی که اینگونه هستند، در اصطلاح گفته میشود، پلک چشمشان شکسته است.
و اما این وصف (کاسر عینیه) در این حدیث مهدوی، اشاره به چه موضوعی دارد؟ محققین در این باره، چند احتمال مطرح کرده اند؛ اول اینکه، ممکن است شکستن چشم وی، یک حادثه مادی و مثلا در اثر وقوع حمله، چشم این شخص در صنعاء، معیوب گردد، احتمال دوم اینکه، این تعبیر، کنایه ای بوده و حاکی از این است که رفتار و عملی از این شخصیت سر زده که باعث خجل شدن آن شخص، و شدت قباحت عمل وی در افواه عمومی میشود و یا اینکه از موقعیت مهم خویش، طرد و برکنار شده و باعث فضاحت وی در افکار عمومی گردد. و این امر، نشان میدهد این شخص کاسر العین در صنعاء، شخصیت عادی نبوده، بلکه دارای مقام زعامت و وجاهت سیاسی و حکومتی در صنعاء میباشد.
البته این دو احتمال در تفسیر "کاسر عینیه بصنعاء"، نیز با هم جمع میشود؛ اما ارجح این است، که کسرالعین، معنوی بوده و کنایه ای باشد؛ کما اینکه در زبان عربی، نیز بیشتر چنین استعمال میشود:
وان الشخصیۀ کسیرۀ العین، تظهر فی الصنعاء قبل خروج السفیانی، وکسر العین، فیه إحتمالاته متعددۀ: فكسر العين تارة يكون مادياً أي ان عدسة العين تتكسر نتيجة حدث ما، فتتحطم نتیجۀ لعمل أمنی أو عسکری في حال الانفجار وغيره یتعرض له فی صنعاء وإما ان يكون معنويا ومجازياً فقد يأتي بفعلۀ مما یکسر العین نتیجۀ لقباحته أو شناعته، وإما أن یطرد من مکانه فتنکسر عینه لذلک خجلا من الفضیحۀ. وكل ذلك يحصل قبل خروج السفياني.
وإن الإشارۀ لمثل هذه الشخصیۀ بهذه الصورۀ لابد أن تکون فی مقام زعامۀ أو الرئاسۀ أو الوجاهۀ والحديث عن صنعاء دون غيرها فيه دلالة على مركز الحكم؛ اذن الروایۀ تتحدث عن شخصية قيادية لها نفوذ والرئاسۀ في صنعاء، وتكسر عينيه مادياً بسبب أمنی أو عسکری في حال الانفجار وغيره أو معنوياً یطرد من مکانه فتنکسر عینه لذلک خجلا من الفضیحۀ أو کلیهما. ثم یخرج فی صنعاء و هذا حدث قبل خروج السفیانی. [33]
به عنوان مثال و برای "تقریب به ذهن"، علی عبدالله صالح، رئیس جمهور سابق یمن در پی جراحت ناشی از ترکش خمپاره یا بمب گذاری و حمله به مقر کاخ و قصر وی، ابتدا صورت و چشمان وی، دچار جراحت و آسیب های جدی شد (کسر العین مادی) و سپس به طور رسمی، از مقام زعامت و ریاست جمهوری یمن، نیز کنارگیری کرد و با خفت و ذلت، پذیرفت که زیر نظر حوثی ها، قرار گیرد (کسر العین معنوی). اما در کودتای خیانت آمیز، خروج این شخص کاسر العین در صنعاء، در نطفه خفه شد و پرونده این دیکتاتور و قاتل جمعیت کثیری از شیعیان زیدی، برای همیشه به اتمام رسید.[34]
ناگفته پیدا است، هرچند دیدهبانی سیاسی و نظامی حوادث "کشورهای جغرافیای ظهور" در هر برهه ای از زمان، میتواند اهمیت استراتژیک و آینده پژوهانه مهدوی، داشته باشد؛ لکن مصداق واقعی و اصلی حدیث "کاسرالعین بصنعاء"، بر ما پوشیده است و ممکن است صدها سال دیگر، نیز مشابه چنین واقعه ای رخ دهد، اما آنچه مهم است اینکه، خروج شخص "کاسر عینیه بصنعاء"، خبر روی کار آمدن قریب الوقوع حاکم آینده منطقه شام (سفیانی) در "عصر ظهور" که مورد حمایت مثلث "روم[35]، یهود[36] و خاندان آل فلان حاکم بر عربستان[37]" و محور "غربی ـ عبری ـ عربی" است، را میدهد. اما اینکه فاصله بین خروج کاسر العین در صنعاء تا زمان خروج سفیانی، چه مقدار میباشد؟، دقیقا مشخص نیست.
احتمالات سه گانه در تفسیر کاسر عینیه بصنعاء
حال بعد از روشن شدن معنای لغوی کاسر عینیه و بیان دو احتمال درباره معنای این وصف در حدیث، نوبت به این میرسد که در تفسیر حدیث "کاسر عینیه بصنعاء"، چه احتمالاتی مطرح میباشد؟
از دیدگاه محققین و کارشناسان مهدوی، سه احتمال مهم، در این حدیث مطرح است؛ از جمله:
احتمال اول
1. ضمیر در "عینیه"، به سفیانی برمیگردد و عبارت "کاسر عینیه"، وصف و لقب برای یمانی باشد[38]، آنگاه ترجمه روایت، چنین میشود:
"چگونه است که می گوئید، سفیانی خروج کرده است اما هنوز شکننده چشمان او (سفیانی) یعنی یمانی، از صنعاء، خروج نکرده است؟". در این فرض، ضمیر در "عینیه"، به سفیانی برمیگردد. بنابراین، کاسرالعین، شخص یمانی است. اما طبق این ترجمه، اشکالی مطرح میشود و آن اینکه: در این ترجمه، خروج یمانی، قبل از سفیانی، واقع شده است، در حالیکه طبق روایات متعدد، یمانی و سفیانی، همزمان خروج میکنند.[39] مضاف بر اینکه، ضمیر به نزدیک ترین مرجع، برمیگردد.
احتمال دوم
2. احتمال دیگر این است که ضمیر در "کاسر عینیه"، به خود یمانی برگردد. در این صورت به یکی از ویژگی های جسمی یمانی، اشاره شده است؛ آنگاه ترجمه حدیث، چنین است:
"چگونه می گوئید، سفیانی خروج کرده است در حالیکه هنوز، کاسر عینیه یعنی یمانی، از صنعاء و یمن، خروج نکرده است؟" زیرا طبق روایت فوق الذکر، در نزد امام جعفر صادق، بحث خروج سفیانی، مطرح میشود و مخاطبین امام صادق، توهم و خیال میکنند که سفیانی در زمان امام صادق، خروج کرده است، اما امام صادق، با اعلام خروج نکردن کاسر العین یعنی یمانی از صنعاء، خط بطلانی بر توهم خروج سفیانی، کشیده و با تعیین شاخصی مهم، یعنی خروج سفیانی در کنار خروج یمانی، برای همیشه احتمالات دیگر را رد میکنند.[40] لکن صرفنظر از اینکه در مکان خروج یمانی از یمن یا عراق بین محققین، اختلاف میباشد، اشکالی که بر احتمال دوم، وارد میشود، این است که در احادیث متعدد، به خروج همزمان سفیانی و یمانی، تصریح شده است؛ در حالیکه، طبق احتمال دوم، کاسر العین که همان یمانی باشد، قبل از سفیانی، خروج خواهد کرد. بنابراین، احتمال دوم، نیز تضعیف میشود.
احتمال سوم
3. و نیز احتمال سوم این است، کاسر عینیه، شخصی غیر از یمانی است که قبل از سفیانی، از یمن و صنعاء، قیام میکند؛ و به عنوان یکی از حوادث قبل از خروج سفیانی، میباشد؛ و ضمیر در "عینیه" نیز به سفیانی و یمانی برنمیگردد؛ آنگاه ترجمه روایت چنین است:
"چگونه است که میگوئید سفیانی، خروج کرده در حالکیه شخصی به نام کاسر العین، از صنعاء یمن، (به عنوان یکی از نشانه های مهم قبل از خروج سفیانی، هنوز خروج نکرده است؟".
در این فرض، کاسر عینیه در صنعاء، شخصی است غیر از یمانی و به عنوان یکی از حوادث قبل از خروج سفیانی، محسوب میشود. چرا که یمانی طبق روایات متعدد، همزمان با سفیانی، خروج خواهد کرد، در حالیکه این روایت به خروج کاسر العین، قبل از سفیانی اشاره دارد. بنابراین، کاسر العین، قطعا یمانی نیست و ضمیر موجود در کلمه "عینیه"، نیز به سفیانی برنمیگردد:
والرواية في واقعها لا تشير إلى اليماني، غاية ما تشير إليه أن ثمة رجل يظهر قبل خروج السفياني، وقد حمل بعض الباحثين على إن هذا الرجل (کاسر العین) هو اليماني، وهو تحميل للرواية لما لا تحتمل، خاصة وإنها تتحدث عن خروجه قبل خروج السفياني، بينما تتفق الروايات الصحيحة على إن خروجهما متزامن. وبالنتيجة لا دلالة فيها على إنه اليماني. ولهذا فلا مجال لعد الرواية في اثبات مکان الیمانی او علی الاقل لایمکن التعویل علیها للخروج الیمانی من الیمن برأی القاطع و أیا ما یکن فان الانصراف کاسر العین الی الیمانی، منعدم فی هذه الروایۀ.[41]
البته درباره این احتمال سوم، دو تفسیر متفاوت، ارائه شده است:
الف. دیدگاه آقای کورانی
الف. برخی همچون آقای کورانی، اعتقاد دارند که کاسر العین، یکی از نشانه های قبل از خروج سفیانی، است که در خط و مسیر سفیانی، میباشد و کاسر عینیه، کنایه از این است که هرچند این فرد کاسر العین، در کشور یمن و صنعاء قیام خواهد کرد؛ اما به موفقیتی دست پیدا نمیکند و یا به مدت محدودی، حکومت خواهد کرد و بعد از کاسر العین، آنگاه یمانی، از صنعاء یمن، به عنوان پرچم هدایت، خروج خواهد کرد.
و چنین استدلال میکنند: اینکه امام صادق علیه السلام به خروج کاسر عینیه در صنعاء، قبل از سفیانی اشاره میکند و مطلبی در خصوص خروج کاسر عینیه قبل از یمانی به زبان نمیآورند، آن هم در حالی که سفیانی و یمانی در همزمان، خروج میکنند، اشاره به این مطلب دارد که کاسر عینیه در خط سفیانی است و در مقابل یمانی قرار دارد. همچنین، حدیث، اشاره به این مطلب دارد که کاسر عینیه، در یمن، موفق نمیشود یا اینکه مدت کمی حکومت میکند و سپس یمانی به عنوان پرچم هدایت از منطقه یمن قیام خواهد کرد:
جعل الإمام خروج كاسر عينه بصنعاء قبل السفياني، ولم يجعله قبل اليماني، مع أنهما في وقت واحد، يشير الى أنه في خط السفياني في مقابل اليماني. ويشير الى أن كاسر عينه لاينج، أو يحكم قليلاً.[42]
ب. دیدگاه استاد جلال الدین علی الصغیر، دیدگاه منتخب
ب. اما برخی دیگر از محققین و کارشناسان، استاد جلال الدین علی الصغیر، معتقدند: کاسر العین، نه تنها بر یمانی، منطبق نیست و ضمیر نیز به سفیانی برنمیگردد، بلکه شواهدی نیز وجود ندارد که کاسر العین در خط سفیانی باشد؛ بلکه هیچ ارتباط، حمایت دوطرفه و علاقه ای بین سفیانی و کاسر العین، در حدیث برقرار نیست. و در این حدیث، تنها به وجود و خروج شخصی با لقب کاسر العین از صنعاء یمن، به عنوان یکی از حوادث مهم قبل از خروج سفیانی، اشاره شده است:
أنها لا تتعلق باليماني مطلقاً، وإنما تتعلق بحدث يحصل قبل السفياني، والعجب لا ينقضي من اعتبار بعض الباحثين، هذا الرجل في مقام اليماني، لوضوح أن اليماني يخرج بوقت متزامن مع خروج السفياني، والرواية تصرح بخروج هذا الرجل قبل خروج السفياني، فإذا كان خروجه قبل خروج السفياني فكيف سيتوحد مع اليماني الذي سيكون خروجه متزامنا مع خروج السفياني كما هو مفاد الروايات؟؛ كما ان من الواضح أن هذا الرجل لا علاقة له بالسفياني، فالضمير في كلمة: (عينيه) لا دلالة فيه على عودتها للسفياني، لأن القاعدة حمل الضمير على الأقرب.[43]
آیا ضمیر در عینیه، به سفیانی برمیگردد؟
حال، آیا ضمیر در "عینیه"، نیز به سفیانی، برمیگردد؟ آیا کاسر العین سفیانی خواهد بود یا این شخص، مسبب کسر العین خویش خواهد شد؟ به عبارت دیگر، آیا ضمیر در "عینیه"، به شخص کاسر العین، برمیگردد یا سفیانی؟
بعید است که ضمیر در "عینیه"، به سفیانی برگردد، زیرا این شخص کاسر العین، قبل از سفیانی خروج میکند؛ البته ممکن است، چنین مطرح شود که وی، در یمن باقی خواهد ماند تا اینکه، سفیانی در منطقه شام، خروج کند و آنگاه چشمان وی را خواهد شکست؛ لکن این احتمال ضعیف است، زیرا محدوده عملیات نظامی سفیانی، تنها در منطقه شام و عراق خواهد بود[44]، و در احادیث "معتبر شیعی"، هیچ گونه فعالیت نظامی برای سفیانی در کشور یمن، ذکر نشده است. مضاف بر اینکه، ضمیر در عینیه، طبق قاعده به نزدیکترین مرجع، برمیگردد. بنابراین، کاسر عینیه، شخصی است که خود مسبب "کسر عین" خویش در صنعاء یمن قبل از خروج سفیانی، خواهد شد.
چرایی ارتباط حادثه کسر العین در صنعاء با خروج سفیانی در منطقه شام
حال ممکن است سوالی مطرح شود و آن اینکه: سفیانی، از منطقه شام، خروج خواهد کرد[45]؛ از اینرو، چه ارتباطی بین سفیانی در دمشق سوریه و شخص کاسر العین در صنعاء یمن، خواهد بود؟ در حالیکه در احادیث، علامات و حوادث فراوانی، به عنوان نشانه هایی قبل از خروج سفیانی، ذکر شده است[46]، چه حاجتی به بیان حادثه ای خارج از منطقه شام و سوریه، یعنی در صنعاء یمن، میباشد؟
پاسخ چنین است که: در تاریخ، ممکن است، افرادی، به نام سفیانی لقب گرفته باشند حتی احتمال اینکه در زمان امام صادق نیز افرادی به این وصف، توصیف میشدند و گاهی برای اصحاب حضرت، نیز امر مشتبه میشده است؛ اما امام صادق با بیان شاخصه ای متمایز و منحصربفرد همچون وقوع حادثه "کاسر العین در صنعاء"، که قبل از سفیانی و نشانه حتمی ظهور، میباشد، سفیانی قبل از ظهور امام مهدی، را از دیگر سفیانی های تاریخ، متمایز نموده اند:
في مثل هذا النحو من الروايات، يجري تخصيص الاشارة الى الحدث؛ اذ ان عملية كسر العين لوحدها يمكن ان تتكرر كثيرا في المنطقة الواحدة ولكن حينما تربط بسياق من الاحداث فان هذا التكرار لن يكون هو المقصود وانما حادثة واحدة منه هي المقصودة وهي التي تحصل قبل السفياني، ونفس هذا الامر يتعلق بنفس السفياني اذ يمكن ان يشار الى سفيانيين عبر التاريخ ولكن هنا وبدلالة الرواية سنقول ان السفياني المراد هو الذي يسبقه حدث كسر العين بصنعاء.[47]
از اینرو، حادثه خروج شخص زعیم و دارای مقام، کاسرالعین در صنعاء یمن که چشمان وی آسیب دیده و یا از مقام و ریاست خویش، طرد و برکنار شده، حادثه ای منحصربفرد قبل از خروج سفیانی خواهد بود.
زلزله دمشق و جنگ جهانی، دو احتمال قریب الوقوع در عصر ظهور
البته در تقویت این دیدگاه، می توان چندین نمونه دیگر نیز بیان نمود؛ از جمله: وقوع زلزله ای در دمشق و سپس خسف در محور جابیه ـ حرستا و متعاقب آن، فروریختن بخش هایی از مسجد اموی دمشق، یکی دیگر از شاخصه های مهم قبل از خروج سفیانی، از طرف اهل بیت، معرفی شده است:
إِذَا اخْتَلَفَ الرُّمْحَانِ بِالشَّامِ ... فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَانْظُرُوا خَسْفَ قَرْيَةٍ مِنْ دِمَشْقَ يُقَالُ لَهَا حَرَسْتَا ... وَ تُخْسَفُ قَرْيَةٌ مِنْ قُرَى الشَّامِ تُسَمَّى الْجَابِيَةَ ...[48] وَ تَسْقُطُ طَائِفَةٌ مِنْ مَسْجِدِ دِمَشْقَ الْأَيْمَنِ ...[49] فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ خَرَجَ ابْنُ آكِلَةِ الْأَكْبَادِ مِنَ الْوَادِي الْيَابِسِ حَتَّى يَسْتَوِيَ عَلَى مِنْبَرِ دِمَشْقَ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَانْتَظِرُوا خُرُوجَ الْمَهْدِي.[50]
هرگاه بین دو نیزه اختلاف شد (کنایه از جنگ بین دو جریان مقابل هم) ... منتظر زلزله و خسف منطقه حرستا در دمشق سوریه باشید ... و نیز خسف در منطقه جابیه دمشق در سوریه، رخ خواهد داد ... و در اثر آن، بخشی هایی از مسجد اموی دمشق نیز تخریب میشود ... بعد، منتظر خروج سفیانی باشید که حاکم سوریه، خواهد شد ... و بعد از آن، منتظر ظهور امام مهدی باشید.
چون مجموع این حوادث (زلزله سوریه و خسف در محور بین جابیه ـ حرستا و فروریختن مسجد اموی دمشق) علاوه بر وقوع حوادث بعد آن{ادعای خروج ساکنان منطقه ای در شام از سمت همرز با ترک ها یعنی ادعای استقلال کردهای سوریه (مارقۀ تمرق من ناحیۀ الترک)، و نیز اختلاف، قتل و چه بسا جنگ جهانی (یعقبها هرج الروم)، و سپس حمله برادران ترک به منطقه شمال شرق و الجزیرۀ الشام در سوریه (سیقبل اخوان الترک حتی ینزلوا الجزیرۀ)}[51] در تاریخ و مجموعا، واقع نشده است، باعث تمایز این زلزله از دیگر زلزله های تاریخ سوریه و دمشق خواهد بود و به عنوان نشانه ای منحصربفرد قبل از خروج سفیانی، محسوب میشود.
بروز شخصیت شیعی مخالف زمینه سازان ظهور در فضای سیاسی عراق
همچنین، مثال دیگر، خروج شیصبانی و به قدرت رسیدن این شخصیت منفی شیعی در کوفه به عنوان لیدر دینی ـ سیاسی در میان شیعیان عراق، قبل از سفیانی که خود شاخص دیگری برای قریب الوقوع بودن خروج سفیانی میباشد:
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الْبَاقِرَ عَنِ السُّفْيَانِيِّ فَقَالَ وَ أَنَّى لَكُمْ بِالسُّفْيَانِيِّ حَتَّى يَخْرُجَ قَبْلَهُ الشَّيْصَبَانِيُّ يَخْرُجُ مِنْ أَرْضِ كُوفَانَ يَنْبُعُ كَمَا يَنْبُعُ الْمَاءُ فَيَقْتُلُ وَفْدَكُمْ فَتَوَقَّعُوا بَعْدَ ذَلِكَ السُّفْيَانِيَّ وَ خُرُوجَ الْقَائِمِ.[52]
از امام باقر درباره سفيانى سؤال كردم، فرمود: شما كجا و سفيانى كجا؟ او نخواهد آمد تا آنكه قبل از او شخصى به نام شيصبانى خروج كند. شیصبانی از كوفان (کوفه و نجف) مانند آب از زمين بالا میآيد (کنایه از کثرت جمعیت طرفداران وی) و نمایندگان زعمای شیعه در عراق را به قتل میرساند. آنگاه بايد منتظر خروج سفيانى و سپس ظهور قائم را انتظار بكشيد.
هرچند مکان فعالیت شیصبانی در عراق، میباشد و سفیانی نیز در شام؛ لکن شیصبانی در کوفه، به عنوان حادثهای مهم و منحصربفرد همچون حادثه کاسر العین در صنعاء، و تصریح حدیث به وقوع آن قبل از خروج سفیانی، باعث تمایز و شناخت صحیح و واقعی سفیانی به عنوان نشانه حتمی ظهور با دیگر سفیانی های تاریخ خواهد شد.
بیان ماجرای حدیث "شیصبانی در کوفه"، توسط امام معصوم، دقیقا هدفی همچون بیان "حدیث کاسرالعین در صنعاء"، مستتر میباشد، و هر دو حادثه، دلالت بر این دارند، که امام معصوم درصدد بیان حادثه ای منحصربفرد "قبل از خروج سفیانی" بوده که علاوه بر این، باعث تمایز و شناخت واقعی سفیانی به عنوان نشانه حتمی ظهور از دیگر سفیانی های در طول تاریخ نیز میشود.
جمع بندی
بنابراین، در تفسیر حدیث "کاسر عینیه بصنعاء"، سه احتمال مطرح میباشد:
طبق احتمال اول، ضمیر در "عینیه"، به سفیانی برمیگردد و عبارت "کاسر عینیه"، وصف و لقب برای یمانی میباشد.[53] و طبق احتمال دوم، ضمیر در "کاسر عینیه"، به خود یمانی برمیگردد و تعبیر کاسر العین در این حدیث، اشاره به یکی از ویژگی های جسمی یمانی است.[54] و طبق احتمال سوم، کاسر عینیه، شخص سومی غیر از یمانی میباشد و ضمیر نیز به یمانی و سفیانی، برنمیگردد.[55]
و البته از میان احتمالات ذکر شده، بنظر میرسد، دیدگاه استاد جلال الدین علی الصغیر در احتمال سوم، ترجیح دارد؛ بدین معنا که ضمیر در کاسر عینیه به سفیانی و یمانی، برنمیگردد و ارتباط این شخص با سفیانی، نیز مشخص نیست، بلکه حادثه کاسر العین در صنعاء، تنها به عنوان نشانه ای منحصربفرد قبل از خروج سفیانی مطرح میباشد؛ بدین معنا که شخصی در مقام ریاست و زعامت در صنعاء، که چشمان وی، در اثر حادثه ای، دچار عیب گردیده (کسر العین مادی) و یا اینکه از موقعیت مهم خویش، طرد و برکنار شده (کسر العین معنوی و کنایهای) و آنگاه به عنوان نشانه قبل از سفیانی، خروج میکند، اما فاصله بین خروج کاسر العین در صنعاء تا زمان خروج سفیانی، دقیقا مشخص نیست.
بنابراین، خلاصه دیدگاه برگزیده این نوشتار، چنین است:
1. هل أن رواية "كاسر عينيه في صنعاء" متعلقة باليماني؟ من الواضح أنها لا تتعلق باليماني مطلقاً، وإنما تتعلق بحدث يحصل قبل السفياني کحدث الشیصبانی قبل السفیانی، والعجب لا ينقضي من اعتبار بعض الباحثين هذا الرجل (کاسر العین) في مقام اليماني، لوضوح أن اليماني يخرج بوقت متزامن مع خروج السفياني، والرواية تصرح بخروج کاسر العین قبل خروج السفياني، فإذا كان خروجه قبل خروج السفياني فكيف سيتوحد مع اليماني الذي سيكون خروجه متزامنا مع خروج السفياني كما هو مفاد الروايات؟ كما انها لم تذكر اليماني مطلقاً وإنما ذكرت شخص بصنعاء. اذن، كاسر عينيه بصنعاء، حدث يخرج قبل السفياني وذلك لا شك فيه من نص الرواية.
2. ومن هو كاسر عينيه؟ قد يكون كاسرا لعين السفياني او كاسرا لعينيه هو. ان يكون كاسرا لعين السفياني فهذا مستبعد جدا لانه يخرج قبله وليس معه. يبقى احتمال، ان يقال انه يخرج ويبقى لوقت خروج السفياني ليكسر عينيه. وهذا احتمال ضعيف لان السفياني لن يخوض معارك في اليمن التي نصت الرواية ان الخارج يكون منها وتحديدا في صنعاء وهذه اشارة مهمة. مضاف علی هذا، فالضمير في كلمة: (عينيه) لا دلالة فيه على عودتها للسفياني لأن القاعدة حمل الضمير على الأقرب. اذن كاسر عينيه بصنعاء وفقا لما تقدم هو شخص ستكسر عينيه بسببه بمعنى انه سيكون سببا بنفسه لكسر عينيه.
3. وکسر العین، فیه إحتمالاته متعددۀ: فكسر العين تارة يكون مادياً أي ان عدسة العين تتكسر نتيجة حدث ما، فتتحطم نتیجۀ لعمل أمنی أو عسکری في حال الانفجار وغيره یتعرض له فی صنعاء وإما ان يكون معنويا ومجازياً فقد يأتي بفعلۀ مما یکسر العین نتیجۀ لقباحته أو شناعته، وإما أن یطرد من مکانه فتنکسر عینه لذلک خجلا من الفضیحۀ. وكل ذلك يحصل قبل خروج السفياني.
4. وإن الإشارۀ لمثل هذه الشخصیۀ بهذه الصورۀ لابد أن تکون فی مقام زعامۀ أو الرئاسۀ أو الوجاهۀ والحديث عن صنعاء دون غيرها فيه دلالة على مركز الحكم؛ اذن الروایۀ تتحدث عن شخصية قيادية لها نفوذ والرئاسۀ في صنعاء، وتكسر عينيه مادياً بسبب أمنی أو عسکری في حال الانفجار وغيره أو معنوياً یطرد من مکانه فتنکسر عینه لذلک خجلا من الفضیحۀ أو کلیهما. ثم یخرج فی صنعاء و هذا حدث قبل خروج السفیانی.[56]
-------------------------------------------------
*دانش آموخته حوزه علمیه قم
منابع و پی نوشت:
[1]. صافی گلپایگانی، منتخب الأثر في الإمام الثاني عشر، ج3، ص 303.
[2] . آیتی، تاملی در نشانه های حتمی ظهور، ص 21.
[3] . ر.ک: آیتی، مقاله نقد و بررسی آراء مدعیان مهدویت با تکیه بر آراء احمد الحسن، مجله مشرق موعود، ش 25.
[4]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 63. مجلسی، بحارالانوار، ج 22، ص 326.
[5] . نعمانی، الغیبۀ، ص 294. مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 104.
[6] . نعمانی، الغیبۀ، ص 197. مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 138.
[7] . السُّفْيَانِيِّ مِنَ الْمَحْتُوم. نعمانی، الغیبۀ، ص 301.
[8] . قَبْلَ قِیامِ الْقَائِمِ خَمْسُ عَلَامَاتٍ مَحْتُومَاتٍ ... الْیمَانِی. شیخ صدوق، کمال الدین، ج 2، ص 652.
[9] . النِّدَاءُ مِنَ الْمَحْتُوم. کلینی، الکافی ج 8، ص 310.
[10] . قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ مِنَ الْمَحْتُوم. راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 1161.
[11] . خَسْفُ الْبَيْدَاءِ مِنَ الْمَحْتُوم. نعمانی، الغیبۀ، ص 257.
[12] . كَفٌّ يَطْلُعُ مِنَ السَّمَاءِ مِنَ الْمَحْتُوم. نعمانی، الغیبۀ، ص 252.
[13] . طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا مَحْتُومٌ. شیخ طوسی، الغیبۀ، ص 435.
[14] . اخْتِلَافُ بَنِي فُلَانٍ مِنَ الْمَحْتُومِ. شیخ حر عاملی، اثبات الهداۀ، ج 5، ص 133.
[15] . آیتی، تاملی در نشانه های حتمی ظهور، ص 45 و 222.
[16] . مهدی پور، پژوهشی پیرامون علائم حتمی ظهور، ص 21-22.
[17] . شیخ صدوق، کمال الدین، ج 2، ص 650. مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 204. و مشابه آن: ابن بابویه، الإمامة و التبصرة من الحيرة، ص 128. شیخ صدوق، کمال الدین، ج 2، ص 649. شیخ طوسی، الغیبۀ، ص 436. کلینی، الکافی، ج 8، ص 310. نعمانی، الغیبۀ، ص 252.
[18] . مهدی پور، پژوهشی پیرامون علائم حتمی ظهور، ص 48-49.
[19] . کلینی، الکافی، ج 8، ص 310. مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 305.
[20] . ابن بابویه، الإمامة و التبصرة من الحيرة، ص 128. شیخ صدوق، کمال الدین، ج 2، ص 649. لیثی، عیون الحكم و المواعظ، ص 244. مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 203.
[21] . ر.ک: کورانی، الیمانیون قادمون، ص 115-116.
[22] . يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاء ... إِنَّ عَلِيّاً وَ شِيعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُون. کلینی، الکافی، ج 8، ص 310. صَيْحَةٌ مِنَ السَّمَاءِ بِأَنَّ الْحَقَّ فِيهِ وَ فِي شِيعَتِه. شیخ صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 331. الصَّوْتُ ... وَ بِهِ يُعْرَفُ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْر. نعمانی، الغیبۀ، ص 258.
[23] . السُّفْيَانِيُّ يُقَاتِلُ الْقَائِم. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 346.
[24] . رَايَةِ الْيَمَانِيِّ هِيرَايَةُ هُدًى لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى صَاحِبِكُم. نعمانی، الغیبة، ص 256.
[25] . یا زُرَارَةُ لَا بُدَّ مِنْ قَتْلِ غُلَامٍ بِالْمَدِینَةِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ لَیسَ یقْتُلُهُ جَیشُ السُّفْیانِی قَالَ لَا وَ لَكِنْ یقْتُلُهُ جَیشُ آلِ بَنِی فُلَانٍ یجِیءُ حَتَّى یدْخُلَ الْمَدِینَةَ فَیأْخُذُ الْغُلَامَ فَیقْتُلُهُ فَإِذَا قَتَلَهُ بَغْیاً وَ عُدْوَاناً وَ ظُلْماً لَا یمْهَلُونَ. کلینی، الکافی، ج 1، ص 337.
[26] . أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِآخِرِ مُلْكِ بَنِي فُلَانٍ ... قَالَ قَتْلُ نَفْسٍ حَرَامٍ فِي يَوْمٍ حَرَامٍ فِي بَلَدٍ حَرَامٍ ... مَا لَهُمْ مُلْكٌ بَعْدَهُ غَيْرَ خَمْسَ عَشْرَةَ لَيْلَةً. نعمانی، الغیبۀ، ص 258.
[27] . وَ يَبْعَثُ السُّفْيَانِيُّ بَعْثاً إِلَى الْمَدِينَةِ فَيَنْفَرُ الْمَهْدِيُّ مِنْهَا إِلَى مَكَّةَ فَيَبْلُغُ أَمِيرَ جَيْشِ السُّفْيَانِيِّ أَنَّ الْمَهْدِيَّ قَدْ خَرَجَ إِلَى مَكَّةَ فَيَبْعَثُ جَيْشاً عَلَى أَثَرِهِ. نعمانی، الغیبۀ، ص 280.
[28] . ِ أَنَّ النَّبِيَّ ذَكَرَ ... وَ يَحُلُّ الْجَيْشُ الثَّانِي بِالْمَدِينَةِ ... ثُمَّ يَخْرُجُونَ مُتَوَجِّهِينَ إِلَى مَكَّةَ حَتَّى إِذَا كَانُوا بِالْبَيْدَاءِ ... يَخْسِفُ اللَّهُ بِهِمْ عِنْدَهَا. مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 186.
[29] . إِنَّا وَ آلُ أَبِي سُفْيَانَ أَهْلُ بَيْتَيْنِ تَعَادَيْنَا فِي اللَّهِ قُلْنَا صَدَقَ اللَّهُ وَ قَالُوا كَذَبَ اللَّهُ قَاتَلَ أَبُو سُفْيَانَ رَسُولَ اللَّهِ وَ قَاتَلَ مُعَاوِيَةُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ قَاتَلَ يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ وَ السُّفْيَانِيُّ يُقَاتِلُ الْقَائِم. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 346.
[30] . نعمانی، الغیبة، ص 277. مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 277.
[31] . ابن عبدالبر، الإستيعاب، ج 2، ص 524.
[32] . فراهیدی، العين، ج 6، ص 300.
[33] . جلال الدین علی الصغیر، علامات الظهور بحث فی فقه الدلالۀ و السلوک، ج 2، ص 307.
[35] . سفیانی، مورد حمایت غربی ها است: يُقْبِلُ السُّفْيَانِيُّ مِنْ بِلَادِ الرُّومِ مُنْتَصِراً فِي عُنُقِهِ صَلِيبٌ وَ هُوَ صَاحِبُ الْقَوْمِ. شیخ طوسی، الغیبۀ، ص 463.
[36] . سفیانی، مورد حمایت یهود است: إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا (سورۀ اسراء، آیه 8)، يَعْنِي إِنْ عُدْتُمْ (الیهود) بِالسُّفْيَانِيِّ عُدْنَا بِالْقَائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّد. قمی، تفسیر القمی، ج 2، ص 14. مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص 46.
[37] . سفیانی مورد حمایت، خاندان آل فلان حاکم در عربستان است: فَيَبْتَدِرُ الْحَسَنِيُّ إِلَى الْخُرُوجِ فَيَثِبُ عَلَيْهِ أَهْلُ مَكَّةَ فَيَقْتُلُونَهُ وَ يَبْعَثُونَ بِرَأْسِهِ إِلَى الشَّامِيِّ ... وَ يَبْعَثُ الشَّامِيُّ عِنْدَ ذَلِكَ جَيْشاً إِلَى الْمَدِينَة. کلینی، الکافی، ج 8، ص 225. هماهنگی در به شهادت رساندن سید حسنی که نفس زکیه می باشد (ر.ک: آیتی، تاملی در نشانه های حتمی ظهور، ص 234.) به ارتباط عمیق خاندان حاکم در عربستان با حاکم سوریه و منطقه شام در سال ظهور دارد که متعاقب آن، سفیانی، لشکر نظامی را به مدینه اعزام ولی در منطقه بیداء، خسف خواهد شد.
[38] . آیتی، تاملی در نشانه های حتمی ظهور، ص 92.
[39] . خُرُوجُ السُّفْيَانِيِّ وَ الْيَمَانِيِّ وَ الْخُرَاسَانِيِّ فِي سَنَةٍ وَاحِدَةٍ فِي شَهْرٍ وَاحِدٍ فِي يَوْمٍ وَاحِدٍ. نعمانی، الغیبۀ، ص 255. شیخ طوسی، الغیبة، ص446. شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 375. مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 232 و ص 210.
[40] . آل محسن، أهدى الرايات دراسة في شخصية اليماني، ص 54.
[41] . جلال الدین علی الصغیر، رایۀ الیمانی الموعود اهدی الرایات، ص 60-61.
[42] . کورانی، الیمانیون قادمون، ص 125.
[43] . جلال الدین علی الصغیر، علامات الظهور بحث فی فقه الدلالۀ و السلوک، ج 2، ص 307.
[44] . خُرُوجَ السُّفْيَانِيِ مِنَ الشَّام ... ثُمَّ يَخْتَلِفُونَ عِنْدَ ذَلِكَ عَلَى ثَلَاثِ رَايَاتٍ رَايَةِ الْأَصْهَبِ وَ رَايَةِ الْأَبْقَعِ وَ رَايَةِ السُّفْيَانِيِّ فَيَلْتَقِي السُّفْيَانِيُّ بِالْأَبْقَعِ فَيَقْتَتِلُونَ فَيَقْتُلُهُ السُّفْيَانِيُّ وَ مَنْ تَبِعَهُ ثُمَّ يَقْتُلُ الْأَصْهَبَ ثُمَّ لَا يَكُونُ لَهُ هِمَّةٌ إِلَّا الْإِقْبَالَ نَحْوَ الْعِرَاق. شیخ صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 327 و 331. نعمانی، الغیبۀ، ص 280. مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص237.
[45] . خُرُوجَ السُّفْيَانِيِ مِنَ الشَّام. شیخ صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 327 و 331.
[46] . همچون: زلزله دمشق و خسف جابیه ـ حرستا در سوریه و ... .
[48] . نعمانی، الغیبۀ، ص 280. مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص237.
[49] . شیخ مفید، الاختصاص، ص 255. نعمانی، الغیبۀ، ص 280. مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص237.
[50] . نعمانی، الغیبۀ، ص 305. مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 216 و 253.
[51] . وَ تُخْسَفُ قَرْيَةٌ مِنْ قُرَى الشَّامِ تُسَمَّى الْجَابِيَةَ وَ تَسْقُطُ طَائِفَةٌ مِنْ مَسْجِدِ دِمَشْقَ الْأَيْمَنِ وَ مَارِقَةٌ تَمْرُقُ مِنْ نَاحِيَةِ التُّرْكِ وَ يَعْقُبُهَا هَرْجُ الرُّومِ وَ سَيُقْبِلُ إِخْوَانُ التُّرْكِ حَتَّى يَنْزِلُوا الْجَزِيرَة. نعمانی، الغیبۀ، ص 280. مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص237.
[52] . نعمانی، الغیبه، ص302.
[53] . آیتی، تاملی در نشانه های حتمی ظهور، ص 92.
[54] . آل محسن، أهدى الرايات دراسة في شخصية اليماني، ص 54.
[55] . کورانی، الیمانیون قادمون، ص 125. جلال الدین علی الصغیر، علامات الظهور بحث فی فقه الدلالۀ و السلوک، ج 2، ص 306-307.
[56] . ر.ک: جلال الدین علی الصغیر، علامات الظهور بحث فی فقه الدلالۀ و السلوک، ج 2، ص 306-307.